تحلیل نویسنده معروف نوجوانان از یک رخداد تلخ
ماجرای «رومینا» ابتدای قضیه است
او سپس گفت: چیزی که من از ماجرای رومینا خبر دارم این است که او دختری خوش سر و وضع، تر و تمیز و خوشگل و خوشلباس بوده که در یک روستای دورافتاده با یکی دوست شده و از خانه فرار کرده و این دوستی و فرار عامل این فجایع شده است. پدرش هم که فرد فاقد سواد و متعصبی بوده نتوانسته این را تحمل کند. حالا ادبیات به درد کدام یک از اینها میخورد؟ آیا آن پدر روستایی و متعصب میآید قصهها و نوشتههای من و دیگران را بخواند؟ یا آن دختر ۱۳سالهای که نمیتواند تشخیص بدهد و چیزی شنیده به نام جنس مخالف، میآید ادبیات مرا بخواند؟ اصلا این امکان برایش وجود داشته که از کتاب و شعر استفاده کند؟ یا آن پسری که بدون رعایت ویژگی سنی و تفاوتها این رابطه را برقرار کرده، پسری با آن دک و پز مخاطب ادبیات من است؟ ادبیات هیچ ارتباطی با این سه ضلع جنایت ندارد. رحماندوست در ادامه بیان کرد: مطمئنم این بچه ۱۳ساله پای ثابت کتاب و ادبیات هم نبوده؛ زیرا بسیاری از روستاهای ما هیچ امکانی برای مطالعه آزاد و انتخابی و لذتبخش ندارد. این موضوع درباره دوستپسرش و عامل جنایت هم همینطور بوده است. ما دو مشکل عمده داریم؛ امکانات مطالعه، فکر و فهم و شعور در شهرهای بزرگ نیست چه برسد به یک روستا. اگر فکر کنیم در دل آن روستا کتابخانه بزرگی وجود داشته باشد و اهالی روستا هم اهل مطالعه باشند، کتابی که بخواهد در این مورد رهنمود بدهد، وجود ندارد.
این شاعر با تاکید بر اینکه مشکلات زیرساختی بسیاری در کشور ما وجود دارد، اظهار کرد: مشکل ما یکی دوتا نیست. مشکلات زیرساختی بسیاری داریم. سطح مطالعه در کشور ما بسیار پایین است. در مملکتی با ۸۰ میلیون جمعیت، تیراژ کتاب شده ۵۰۰ نسخه، بعد انتظار دارید نویسنده با حق تالیف ۵۰۰ تا، کتاب درست و حسابی بنویسد و زندگیاش را بچرخاند؟ نمیشود. اما وقتی اتفاقی میافتد، به نویسنده میگویند تو چه کار کردهای؟ من کاری نکردم، رفتم مسافرکشی و خرجم را درآوردم. اینطور نمیشود. نمیشود گفت اگر ادبیات فلان میکرد، بهمان میشد. ادبیات مدتهاست کار خود را کرده و میکند؛ اما با تیراژ ۵۰۰ تا دیگر مخاطب ندارد، با این تیراژ هم ناشر و نویسنده رغبتی به ادامه خدمت ندارند.