ماجرای ازدواج پنهانی!
امروز سالروز تولد رضا کیانیان است
وی در کتاب خاطراتش با عنوان «این مردم نازنین» گفته است: «شهرت، تنهایی را میدزدد. همهجا نگاه میکنند. همهجا با تو هستند. زیر ذرهبین هستی. فقط در خانه میشود تنها بود. اگر تلفنهای علاقهمندان بگذارند! در خانه هم باید همیشه پردهها کشیده باشد. همسایه علاقهمند هم زیاد است. من هم مثل هر آدم دیگری تنهایی میخواهم. من هم به تنهایی نیاز دارم. بازیگری در هر شکل تنهایی ندارد. بازیگر، پشت صحنه و روی صحنه همیشه با عدهای دمخور است. تنها نیست… من در خیلی قلبها، خانهای دارم. هیچوقت آواره نمیشوم. بیسرپناه نمیمانم. این همه قلب، این همه خون، این همه تپش. اینهمه عشق، اینهمه تنهایی و اینهمه مردم. این مردم نازنین.»
خاطرات کیانیان چه در این کتاب و چه در مصاحبهها و آنچه در صفحات مجازی منتشر میکند، با شوخطبعی و بیانی بامزه آمیخته است. بهعنوان مثال وی میگوید: یک روز رامبد جوان برایم تعریف کرد که در یک بازی در تیم فوتسال هنرمندان بازی میکرد. هر بار توپ به رامبد میرسید یک تماشاچی داد میزد: «بده کیانیان، بده کیانیان.» آخر رامبد عصبانی میشود و به تماشاچی میگوید: «بابا کیانیان تو بازی نیست.» تماشاچی داد میزند: «کاشکی بود، کاشکی بود.»
وی در گفتوگو با ویژهنامه «بیقانون» نیز تعریف کرده است: «زمانی که خانم گوگوش به آمریکا رفت من هم در همان روزها و البته با یک هفته تاخیر به آمریکا رفتم. در همان زمان یکی از دوستان خواهرزاده من به او گفته بود که «شنیدی که رضا کیانیان با گوگوش ازدواج کرده و به آمریکا رفتهاند؟» دختر خواهرم هم جواب داده بود که این شایعه است و واقعیت ندارد و وقتی که اصرار و پافشاری دوستش را برای صحت و درستی این موضوع دیده بود، جواب داده بود که چنین موضوعی اصلا درست نیست و واقعیت ندارد؛ چون رضا کیانیان دایی من است. اما نکته جالب ماجرا اینجاست که باز هم دوست خواهرزاده من ماجرا را قبول نمیکند و میگوید پس معلوم میشود کیانیان ماجرای واقعی را به شما نگفته یا اینکه اصلا دایی تو نیست.»