چرا ایران در نمایشگاه فرانکفورت حضور ندارد؟
مسیر بازگشت به رویدادهای بزرگ جهان
درباره چند و چون این حضور و آنچه بخش دولتی ساماندهنده آن به عنوان گزارش و نمایشی از نشر ایران سعی در ارائه آن داشت، طی سالهای برگزاری این رویداد نظرات مختلفی ارائه شد. از بیبرنامه بودن برای معرفی نویسندگان و نشر ایران تا انجام برنامههای نامرتبط. از ناتوانی ناشران برای ارتباط با همکاران غیرایرانی و بازارسازی برای خود تا شرکت نکردن بخش زیادی از ناشران مطرح ایران در این رویداد به دلیل عدم کشف و استحصال منفعت از این حضور در چنین رویدادی در کوتاهمدت و بلندمدت. همچنین در مقابل بسترسازی برای حضور ناشران و اهالی رسانه و آژانسهای ادبی ایرانی در این رویداد و تلاش برای مطرح کردن ادبیات معاصر ایران پس از انقلاب اسلامی و نیز دورخیز برای معرفی نویسندگان ایرانی در مجامع جهانی در زمره نظراتی بود که نتایج این رویکرد برشمرده میشد. وجه اشتراک تمام نظرات موافق و مخالف بر این استوار بود که تداوم حضور در این رویداد و رویدادهای مشابه برای پیدا کردن مسیری استاندارد و حرکت در جاده جهانی نشر ایران بسیار حیاتی است و مایه تبدیل شدن آن از یک صنعت دستچندم فرهنگی و محتاج به حمایت به یک اتفاق جهانی و تاثیرگذار و البته درآمدزاست و میتواند همانند صنعت سینما دریچههایی تازه از ایران به روی جهانیان باز کند.
درباره مدل حضور و انتخاب ناشران ایرانی در غرفه ملی ایران در نمایشگاه کتاب فرانکفورت و رویدادهایی مانند نمایشگاه بولونیا و حتی پاریس و لندن طی سالهای برپایی آن، میتوان مطالب مختلفی را در قالب گفتوگوهای مطبوعاتی و.... یافت که عمده آنها بهاتفاق نشاندهنده چند و چون برنامهریزی برای آن و عدم درک صحیح از موقعیت رویدادها بود. صدالبته این دست نقدها جز تیره نشان دادن راه کارکردی دیگر نداشت و راهحلی ارائه نمیداد و به اعتقاد نگارنده از اساس کشف راهحل چندان پیچیده هم نبوده است چون صورتمساله چندان پیچیده نیست.
از یک منظر حضور در این رویدادها برای ناشران ایرانی محلی برای کشف و لمس تجربیات تازه، مولفان و ناشران و فعالان فرهنگی تازه و نیز آشنایی با مدل اندیشه و تولید محصول برای درک آن اندیشه، تولید کتاب و موضوعاتی از این دست بود؛ اتفاقی که با برنامهریزی و حضور هدفمند در این رویداد قابل احصا بوده و هست. منظور هدفمندی ترسیم هدفی ملموس در مقیاس کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت، و برنامهریزی عملی برای رسیدن به آن است.
با این همه مدیریت برگزاری این رویداد در بخش دولتی به دلیل بیش از اندازه گرفتار شدن در اجرای برنامههای جاری و تبلیغاتی و نداشتن چنین استراتژیهایی، نگاهی برای حرکت دادن ناشران و فعالان فرهنگی برای ترسیم چنین رویکردی در این رویدادها نداشت. حاصل آن سردرگمی و گاهی سرگردانی حاضران ایرانی در این رویداد و عدم بهرهمندی صددرصدی از آن بود. تا جایی که در چند دوره حضور نویسندگان ایرانی برگزیده جایزه ادبی جلال در این دست رویدادها، حتی برنامهای برای معرفی یا یک سخنرانی دانشگاهی یا مصاحبه مطبوعاتی یا تبلیغات برای این اتفاق هم شکل نگرفت و این درست اتفاقی بود که درباره کشورهای همسایه و رقیب ایران در این دست رویدادها در حال شکلگیری بوده و هست.
از منظر دیگر حضور ایرانیان در بازار خرید و فروش کپی رایت کتاب در چنین رویدادهایی به دلیل عضویت نداشتن ایران در کنوانسیونهای مربوط و اصرار به عضویت نداشتن و نیز اعتقاد نداشتن ناشران ایرانی به این موضوع معمولا کمرنگ بوده است. در چنین رویکردی شانس فروش کپیرایت آثار تالیفی ایرانی بهتناسب کم شده و در نهایت سهم نشر ایران در بازار جهانی فروش رایت در این رویدادها کاهش مییافت. در نتیجه هزینهکرد برای چنین اتفاقی در قالب حضور در نمایشگاه نیاز به کشف و اعمال راهکارهای تازهای، ازجمله اعتقاد و رجوع به آژانسهای ادبی داشت که حضور آنها نیز در این رویدادها خود قصهای درازدامن داشته و دارد. صدالبته بخش سیاستگذار دولتی خود را صاحب مسوولیتی در این زمینه نمیداند. این موضوع به خودی خود امری ناپسند نیست اما سیاستگذار و جادهساز برای چنین اتفاقاتی که میتواند مسیر نشر کشور را در این طریق هموار سازد همان بخش دولتی است.
همه این موارد دستمایه عللی شد که بدنه مدیریت دولتی نشر به بهانههای مختلف که مهمترینشان عدم تامین هزینه و احساس نیاز به حضور در این متارویدادهای جهانی بود و البته برخی سنگاندازیهای برگزارکنندگان این رویدادها، راه خود را از حضور در این دست اتفاقات به رویدادهای محلی و منطقهای و کوچک تغییر دهد. به طور مشخص درباره این رویکرد تازه و کارکرد آن و نیز تاثیرگذاری احتمالی آن ماحصل دندانگیری، چه برای افکار عمومی و چه برای بدنه نشر، منتشر نشده است.
مهمترین دلیل این اتفاق را شاید بتوان در تغییر نگاه و رویکرد حضور از منظر اجرا و برگزاری و فلسفه حضور یافتن دانست. درواقع حضور پرنقش و البته قابلانتقاد قبلی در مقیاسی کوتاه و ناقص در حضور ایران در رویدادهای کوچک محلی و منطقهای خلاصه شد که در آنها نیز در به همان پاشنه میچرخد و چیزی دست نشر ایران را نمیگیرد.
حضور در این رویدادها مهم و درعینحال دارای اصول و قواعدی است. مانند یک مسابقه ورزشی که هر کس نمیتواند به میل و اراده خود درباره چند و چون حضور و انجامش اقدام کند. این اولین گام برای بازیابی جایگاه ایران در رویدادهای فرهنگی بزرگ جهانی است و پس از آن مساله حیاتی بازتعریف چیستی و چرایی حضور و در نهایت برنامهریزی برای آن است.
دور شدن نشر ایران و نام ایران از این دست رویدادهای جهانی که طی سالهای اخیر در حال رقم خوردن است، و بیتوجهی به نیاز فرهنگی کشور به حضور در مجامع جهانی از منظر قلم و ادبیات، ترکها و زخمهای گاه غیرقابلجبران و دردناکی به جریان فرهنگی ایران و ادبیات و صاحبانش در جغرافیا و زیستبوم ایران معاصر زده است که باید برای شناخت و درمان آن فکری کرد.
برگزاری منظم و مجدد نمایشگاه کتاب فرانکفورت چه از منظر تولید محتوای رسانهای و پوشش خبری برای عرضه رویداد، چه از منظر کم و کیف حضور ناشرانی از سراسر جهان در آن و سازماندهی آن، و چه از منظر برگزاری رویدادهای فرهنگی حاشیهای بار دیگر تلنگری به ماست که نه تنها عزمی برای اصلاح بیراههرفتهشده را نداریم بلکه بر آن اصرار هم میورزیم. نه تنها عزمی برای درس گرفتن از تجربه کار تمیز و صحیح حرفهای در بازار نشر نداریم بلکه برای روشهای خود توجیهتراشی میکنیم.
شکی نیست غیبت در این دست رویدادها یعنی تلاش ناخواسته یا نادانسته برای فراموشی فرهنگ ایران در عرصه جهان؛ و این یعنی ناشناخته ماندن اندیشه و قلم و نگاه و دریچه و منظر زیستی ایرانی.
در پایان پیشنهاد میکنم به عنوان یک رویکرد تازه، بخشی پژوهشی در ساختار موسسه خانه کتاب در برنامهای دقیق به بررسی و آسیبشناسی دقیق و علمی حضور ایران در مجامع جهانی و بزرگ نشر در جهان بپردازد و در نهایت به تدوین استراتژی کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت برای نشر ایران به منظور قدم زدن در جاده جهانی پرداخته و این استراتژی دستمایه برنامهریزی و اجرای روند و رویکردهای تازهای در این مسیر قرار بگیرد.
منبع: ایسنا