اولینبار چهکسی مرغ سحر را خواند؟
امروز سالروز درگذشت استاد تاجاصفهانی است
علیرضا افتخاری خواننده سرشناس و از شاگردان تاجاصفهانی گفته است: «در کلاس استاد تاج بچهها حالتی را داشتند که گویی الان قرار است پدرشان از سفر بیاید و وارد کلاس شود؛ همه ما اینگونه مشتاقانه منتظر استاد میماندیم تا به زیارت استاد نائل شویم. تاکید میکرد کاری نکن که آه یک نفر تو را بگیرد.از نظر اخلاقی بهگونهای بود که سعی میکرد حتی پا روی مورچهای نگذارد.»
۴۳ سال از مرگ این خواننده بزرگ گذشته و عاشقان و شاگردانش هر سالدر چنین روزی، درتخت فولاد اصفهان جمع میشوند و یادش را گرامی میدارند. آثار زیادی از او در طول زمان از بینرفته و بخشی هم حفظ شدهاست.
در این میان پیروان مکتب آواز او توانستهاند شیوه استادشان را در این سالها گسترش بدهند.با اینحال خیلیها معتقدند، آنچه باعث ماندگاریاش شده دردرجه اول اخلاقمداری و انسانیت او بودهاست.
استاد محمدرضا شجریان با اشاره به همین ویژگی گفته است: «شادروان تاج مردی سلیمالنفس و با مناعت طبع بود. هرگز در طول مدت زندگیاش بهخاطر مال دنیا و مسائل مادی به کسی کرنش نکرد و به این خاطر مدح کسی را نگفت و از همه تعریف و تمجید میکرد و همه را با نام خیر یاد میکرد، شاید کسی بهخاطر نداشتهباشد که او حتی یکبار از فردی گلایهکرده و بد گفته باشد. حتی اگر از کسی رنجشی میدید و خاطرش آزرده میشد، این رنج و آزردگی را با سکوتی بزرگوارانه تحمل میکرد. استاد تاج همیشه از استادانش با احترام فراوان یاد میکرد؛ با دوستانش با مهربانی و عطوفت رفتار میکرد.» تاجاصفهانی و حسن کسایی، نینواز برجسته، در یک محل کلاس برگزار میکردند و شاگردانشان را آموزش میدادند.آنها با یکدیگر رفاقت نزدیکی داشتند و آثار زیادی با هم اجرا کردند.
محمدجواد کسایی، نوازنده سهتار و فرزند ارشد حسن کسایی، گفته است: «تولید ترانههای اعتراضی عمدتا به دلیل بیعدالتی، نژادپرستی، جنبشهای کارگری، معضلات زیستمحیطی، جنبشهای فمینیستی و دیگر معضلاتی است که انسان از گذشته تاکنون با آنها دستوپنجه نرم میکند. در کشورهای متعددی در جهان، از جمله آلمان، فلسطین و ایرلند، موسیقی و اشعار اعتراضی از قرن ۱۹رواج یافته و اشعار اعتراضی همیشه در ایران هم وجود داشت که از اشعار فردوسی، خاقانی و نظامی گرفته تا اشعاری که در جریان جنبش مشروطهخواهی سروده شدهاند از این نوع هستند. برای اولینبار در سال۱۳۰۲ بود که تاج به تهران رفت و در ارکستر مرتضی محجوبی حضور پیدا کرد. این کنسرت با حضور جمعی از وزیران و وکیلان حکومت آن زمان برگزار میشد و آنجا تاج به خواندن شعری اعتراضی از فرخی یزدی پرداخت اما با جایگزینکردن کلمه «خواجه» بهجای «شاه» از ایجاد دردسر و احتمال دستگیری پیشگیری کرد.
برخلاف تصور بسیاری از مردم، تصنیف «مرغ سحر» برای اولینبار توسط قمرالملوک وزیری خوانده نشده و تاجاصفهانی برای اولینبار در همان کنسرت آن را خواند. در آن کنسرت حسن کسایی با نی و جلیل شهناز با تار او را همراهی میکردند و تاج دو بیت از عارف قزوینی را در اشاره به زمین نفتخیز خوزستان خواند که میگوید: با آنکه به روی گنج منزل داریم/ بدبخت و فقیرتر ز ایرانی نیست. آن شب، تاج، شهناز و کسایی را به شهربانی فرا خواندند و از آنها تعهد گرفتند که با توجه به وضعیت کشور دیگر چنین اشعار تحریکآمیزی را نخوانند اما تاج مردی دردآشنا و مردمی بود و از اینگونه تصنیفها بسیار خواند.»
حسن منصوری، نوازنده نی، نیز درباره این استاد آواز گفته است: «استاد تاج در هر محفلی نمیخواند، اما گاهی در کوچه و برزن و مراسمهایی که متعلق به فقیری بود آواز میخواند اما گاهی مراسم یک فرد مهم را به بهانههای مختلف ترک میکرد. خاطرهای از استاد تاج وجود دارد که در مراسم یکی از شیوخ عرب برای خوانندگی دعوت شد اما با دیدن وضعیت مراسم مکدر میشود و با خواندن بیت سعدی «هرگز حسد نبردم بر مسندی و مالی / الا به آنکه دارد با دلبری وصالی» مقصود خود را منتقل میکند. میگویند پس از اتمام مراسم به میزبان گفته تو خبر نداری تاج به کسی باج نمیدهد؟»
همایون تاج، فرزند استاد، هم درباره پدرش گفته است: «بابا بین بچههایش به هیچعنوان فرق نمیگذاشت و برایش دختر و پسر فرقی نداشت. وقتی بابا فوت شدند تنها یک خانه و یک تکه زمین در مهرانگیز و یک تلفن داشت. وصیت که نداشت اما همیشه در صحبتهایش به ما میگفت که «بابا هرچی هست همه مساوی، دختر پسر نداریم، همه مساوی.» ما هم عمل کردیم درحالیکه نه نوشته بود و نه وصیتی اما ما به حرف بابا عمل کردیم.
این حرف، خیلی ساده است اما همین باعث میشود بچهها دوستیشان بیشتر بشود. بابا طوری ما را تربیت کرد که ما خیلی با هم دوست هستیم و یکتنواحدیم؛ مثلا برای اینکه جدایی و دوری بین ما خواهرها و برادرها ایجاد نشود یکی از همتهایی که میکنیم این است که عید نوروز و کریسمس را هر سالدر خانه یکیمان جمع میشویم و هرکس هرجای دنیا هست از آمریکا و فرانسه و آلمان و تهران یکجا خودش را میرساند که یکدیگر را ببینیم و همین کار را هم به بچههایمان یاد دادهایم که با هم بمانند و از حال هم باخبر بشوند. بابا هیچوقت ما را تشویق نکرد که بهدنبال کار هنری برویم، حتی به شاگردانشان هم میگفتند مبادا این کار را شغلتان قرار بدهید. میگفت موسیقی و آواز را که قسمتی از فرهنگ ماست حفظ کنید و زمانیکه در جمع دوستان کنار یکدیگر هستید مجلس را با موسیقی و آوازگرم کنید و به این ترتیب موسیقی را سینه به سینه حفظ کنید ولی شغلتان را از دست ندهید.»