رکود بزرگ سلیقه کارفرمایان را در انتخاب کارمندان به شدت تغییر داد
تحلیل الگوهای تقاضای نیروی کار
تحقیقاتی که در گذشته انجام شده نشان داده است که موتور محرکه اصلی این دوقطبی شغلی پدیدهای است که به آن تغییر تکنولوژیک با روال پیشفرض (RBTC) گفته میشود، یک جنجال ناگوار که به موجب آن تکنولوژیهای جدید جانشین مشاغل تکراری و مهارت متوسط میشوند و مشاغل تحلیلی با مهارت بالا ارج نهاده میشوند. به عنوان مثال به پردازندههای لغات که جایگزین ماشیننویسها شدهاند یا مهندسانی که از نرمافزار اتوکد استفاده میکنند فکر کنید. تا همین چند وقت اخیر، اقتصاددانان به این مساله به عنوان یک پدیده تدریجی مینگریستند که چندان ارتباطی با فراز و نشیبهای اقتصادی نداشت. با وجود این، تحقیقاتی که قدمت آن به ابداع واژه «تخریب خلاقانه» توسط جوزف شومپیتر بازمیگردد نشان میدهد که تنظیم شدن با تغییرات تکنولوژیک میتواند تا حدی ضمنی باشد. در زمان شکوفایی اقتصادی، شرکتها معمولا با هزینههای آتی روبهرو میشوند که باعث میشود انطباق با تغییرات تکنولوژیک به حاشیه رانده شود. برعکس، شرایط رکود میتواند آنقدر شوکهای بزرگی ایجاد کند که بتوان بر این مسائل غلبه کرد.
تطبیق با تکنولوژیهای جدید چه تدریجی باشد و چه ناگهانی در هر صورت این مساله برای سیاست و درک ما از بهبود اقتصادی بسیار مهم است. وضعیت بهبود از سه رکود قبلی ایالات متحده (۱۹۹۱، ۲۰۰۱ و ۹-۲۰۰۷) با بیکاری همراه بوده است. به آن معنا که بهرغم بهبود در شرایط کلی اقتصادی بازگشت به شرایط قبلی اشتغال به کندی صورت میگرفت. اگر تطبیق با تکنولوژی جدید به یکباره صورت گیرد و متمرکز بر شرایط رکود باشد، ممکن است تعداد زیادی از کارگرانی که کار خود را از دست دادهاند زمانی که اقتصاد دوباره بهبود مییابد با مهارتهای نامناسب رها شوند. در تحقیقات اخیر، ما به بررسی این مساله پرداختهایم که تقاضا برای مهارتها چگونه طی رکود بزرگ (۹-۲۰۰۷) تغییر کرد. ما با بررسی تمام آگهیهای استخدام در سال ۲۰۰۷ و ۲۰۱۵-۲۰۱۰ که توسط شرکت تحلیل دادههای Burning Glass Technologies جمعآوری شد، همچنین با در نظر گرفتن تفاوتهای جغرافیایی در شرایط اقتصادی به یک واقعیت جدید دست یافتیم: نیازمندیهای مهارتی در آگهیهای شغلی در مناطق بزرگ تجاری که در آن شوک اشتغال در زمان رکود عمیقتر بود نسبت به مناطق مشابه قبل از شوک و همچنین نسبت به مناطقی که شوکهای کمتری را تجربه کرده بودند افزایش یافته بود.
برآوردهای ما نشان داد که آگهیهای ثبت شده در مناطق پررفتوآمد و تجاری حدود ۵ امتیاز (۱۶درصد) بیشتر احتمال داشت که شامل نیازمندیهای تحصیلی و تجربی باشند و حدود ۳-۲ امتیاز (۱۲-۸ درصد) بیشتر احتمال داشت که متضمن نیازهای تحلیلی و مهارتهای کامپیوتری باشند. به علاوه، اکثریت بزرگی از این «تقاضا برای مهارت بیشتر» در پایان نمونهگیریها در سال ۲۰۱۵ نیز باقی ماند. به آن معنی که بهرغم اینکه بیشتر شاخصها از توانایی نیروی کار محلی به دوران قبل از رکود بازگشت، اما تقاضا برای مهارتهای بیشتر همچنان به قوت خود باقی ماند. وقتی ما از لحاظ آماری در دسترس بودن نیروی کار ماهر و محتوای آگهیها را در شرکتها و پستها از لحاظ آماری کنترل کردیم نیز به نتیجه مشابهی دست یافتیم. ما در واقع به این نتیجه رسیدیم که شرکتهایی که در سال ۲۰۱۰ تقاضا برای مهارت بیشتر داشتند، بعدها حتی در زمان شکوفایی اقتصادی نیز بر همین روال تاکید ورزیدند؛ یعنی شرکتهایی که در زمان رکود بیشتر به دنبال کارگرانی با مهارت بالاتر بودند پنج سال بعد نیز همین استراتژی را ادامه دادند و همچنان به استخدام افراد با مهارت بالاتر ادامه دادند.
این الگوها با بازسازی تقاضای نیروی کار به سمت این مهارتها مطابقت دارد. چرا این اتفاق افتاد؟ ما متوجه شدیم نیازهای مهارتی که مورد مطالعه و تجزیه و تحلیل ما بودند (مثل تحصیلات، تجربه، توانایی تجزیه و تحلیل و مهارتهای کامپیوتری) در واقع مکمل تکنولوژیهای جدید هستند. (ما نیازمندیهای تحلیلی را باوجود کلماتی مثل «تحقیق»، «تصمیمگیری» و «حل مساله» شناسایی کردیم.) اگر یک حرکت ساختاری به سمت RBTC اتفاق بیفتد باز هم ما انتظار داریم در این نیازمندیهای مهارتی تغییراتی رخ دهد که در جهت تطابق سریع با چنین تکنولوژیهایی باشد. این چیزی است که ما آن را فهمیدهایم. افزایش نیازمندیهای مهارتی رابطه مستقیم با سرمایهگذاری هم در پروژههای بخش عمومی و هم شرکتهای خصوصی دارد. با استفاده از پایگاه دادهای تکنولوژی Ci از موسسه Harte- Hanks که یک شرکت هوش اقتصادی است، نشان دادیم که کسب و کارها در مناطق پررفتوآمد با تقاضا برای مهارت بیشتر در آگهیهای شغلی با پذیرش سریعتر همراه بودهاند.
این مشاهدات بعد از رکود بزرگ به وجود آمد و تا پایان تحقیقات ما ادامه داشت. ما نشان دادیم شرکتهایی که افزایش سرمایهگذاری در آنها بیشتر بوده است، این احتمال نیز در این شرکتها بیشتر بود که در آگهیهای شغلی خود به دنبال مهارتهای بیشتر و سطح بالاتری از مهارت باشند. به علاوه اگر این افزایش سرمایهگذاری و نیاز به مهارت بیشتر در ارتباط با تکنولوژیهای روال پیشفرض باشد، انتظار داریم بیشترین تغییرات را در مشاغلی ببینیم که نسبت به چنین تکنولوژیهایی حساستر هستند. ما میان مشاغل شناختی- روزمره (مثل مشاغل دفتری، مدیریتی و فروش) از مشاغل وابسته به دستورالعملهای معمول (مثل تولید و عملیات) تفاوت قائل شدیم. در مورد مشاغل وابسته به دستورالعملهای معمول ما به شواهد متقنی در مورد شرکتها دست یافتیم که نشاندهنده جایگزین کردن تکنولوژی با نیروی کار است- یعنی افزایش ریسک اخراج برای کارگران بالاخص در مناطق شلوغ و به خصوص در زمان رکود بزرگ که به طور مداوم باعث افت سطح مشاغل با تاثیر بسیار اندک روی نیازمندیهای مهارتی شد.
این یک شِمای سنتی از قطبی شدن مشاغل است که در تحقیقات نشان داده شد و در مطبوعات به عنوان ترس از اتوماسیون از آن یاد میشود: از دست دادن شغل، متمرکز بر مشاغلی است که ما انتظار داریم به سرعت قابل جایگزین شدن توسط ماشین باشند. در نقطه مقابل این جایگزینی نیروی کار، در مناطق شلوغ شهری، مشاغل با مهارتهای شناختی روزمره مثل کارهای دفتری و فروش در کمال تعجب رشد بسیار اندک ریسک اخراج را نشان میدهند و از دست دادن شغل چندان اتفاق نمیافتد. در عوض، ما نشان دادیم که مشاغلی از این دست نیز نیاز به افزایش مهارت بسیار بالایی دارند، ضمن اینکه بعد از شرایط رکود رشد درآمدی و شغلی نیز برای آنها وجود داشته است. به همین خاطر به نظر میرسد مشاغل همراه با مهارت شناختی روزمره نه تنها از بین نرفتهاند بلکه هم سطح مهارتها در آنها افزایش یافته و هم مولدتر شدهاند. به همین دلیل، روزمرگی در این مشاغل کاهش مییابد و بالاخص طی زمان رکود بزرگ تحلیلیتر شدهاند. به طور خلاصه، ما دریافتیم کسب و کارهایی که با شدت بیشتری تحت تاثیر رکود بزرگ قرار میگرفتند، بیشتر احتمال داشت که بر تکنولوژیهای جدید سرمایهگذاری کنند و هرچند این تکنولوژی باعث جایگزین شدن برخی مشاغل روزمره شد، اما تقاضا را برای مهارت بیشتر کارکنان برای شغلهای روزمره دیگر افزایش داد.
اقتصاد ایالات متحده شاهد تغییرات زیادی طی ۳۰ سال گذشته بوده است، از انقلاب کامپیوتر گرفته تا جهانیسازی. این تغییرات به افزایش بسیار زیاد بهرهوری و ثروت منجر شد، اما مزایای آن بین کارکنان تقسیم نشد. بسیاری از کارگران که در مشاغل معمول استخدام شدند هم از لحاظ سلامتی و هم از لحاظ صدمات اقتصادی دستخوش آسیبهای زیادی شدهاند. نتایج تحقیقات ما نشان داد که توانایی انطباقپذیری کارگران با این تغییرات میتواند بسیار سخت باشد، چراکه این تغییرات ناگهانی و عمدتا منحصر به زمان رکود هستند. در نتیجه در کوتاهمدت، تعداد زیادی از کارگران به این نتیجه میرسند که مهارتهایشان دیگر کارآمد و مربوط نیست و شانس چندانی برای استخدام مجدد برای آنها وجود ندارد. سیاستهای عمومی باید راهحلی برای این مساله پیدا کند که چگونه برای کارگران بعد از شرایط رکود اشتغال ایجاد کند، یا به آنها مهارتهای جدیدی آموزش دهد که موردنظر کارفرمایان باشد اما نیاز به انجام این کار احتمالا باید همراه با رشد اقتصادی باشد.
ارسال نظر