توصیههایی به کارجویان در دوران پساکرونا
پاسخ: دوست عزیز، کاملا میفهمم که چرا خستهای چون پروسه کاریابی، واقعا طاقت فرساست: از جستوجو گرفته تا آمادهسازی مطالب برای هر شغل، آماده شدن برای مصاحبه و انتظار کشیدن برای تماس شرکتها و گاهی جواب رد شنیدن از آنها، همه اینها انرژی را تحلیل میبرند.
اما با این حال، کلی فرصت شغلی برایت پیدا میشود فقط باید دنبال کاری باشی که به دردت بخورد، نه اینکه هر شغلی پیدا شد، قبول کنی.
ابتدا باید با خودت صادق باشی و ببینی از یک شغل، چه چیزی میخواهی و چه چیزی برایت در اولویت است؛ حقوق پایه، انعطافپذیری، ثبات شغلی یا امکان پیشرفت حرفهای؟ همان طور که زندگی ما به مرور زمان تغییر میکند، در مقاطع مختلف اشتغال، اولویتهایمان نیز تغییر میکند پس باید به این فکر کنی که الان چه میخواهی.پیدا کردن شغل، صرفا متقاعد کردن کارفرما به استخدامت نیست، بلکه یافتن شغلی ست که برایت بهترین باشد.
به این منظور باید از خودت بپرسی: «از یک شغل چه میخواهم؟» خیلی مهم است که استراتژی داشته باشی.این یعنی برنامهای بریزی که مشخص شود در حال حاضر، چه چیزهایی را حاضری بپذیری و چه چیزهایی را نه.گاهی کارجوها به من میگویند«حاضرم برای شغل به هر جایی نقل مکان کنم »یا «هر چیزی را قبول میکنم » و فکر میکنند این خوب است.البته، بله! پذیرا بودن، یعنی گزینههای بیشتر، اما بیشتر اوقات، وقتی یک کارجو چنین رویکردی دارد، معنایش این است که فرآیند کاریابیاش، جهت مشخصی ندارد و حواسش به اولویتهایش نیست.
مهمترین چیزی که موقع کاریابی باید در نظر داشته باشی این است: «میخواهی زندگیات چه شکلی باشد؟ » مردم معمولا فرآیند کاریابی را از زندگیشان جدا میکنند که این همیشه جواب نمیدهد.با جواب به این سوال میتوانی انتظاراتت را مشخص و مدیریت کنی.هر کاری، کلی زحمت و فرسایش روانی دارد.معمولا آدمها وقتی درخواست کار میدهند بلافاصله خودشان را در آن شغل تصور میکنند و کلی به آن فکر میکنند و این، انرژی میبرد.اگر به چند شرکت، درخواست فرستاده باشی، انرژی روانیات، تحلیل میرود و احتمال اینکه بعدا ناامید شوی، بیشتر میشود.
پس بهتر است به این سوال فکر کنی که «میخواهی زندگیات چه شکلی باشد؟ » جوابش کمک میکند ببینی چه چیزهایی برایت حیاتی هستند که حاضر نیستی دربارهشان کوتاه بیایی. این سوال را باید همواره در مسیر حرفهای از خودت بپرسی.سعی کن استرس بیکاری را کنار بگذاری و همه تمرکزت را به کشف نیازها و اولویتهایت معطوف کنی.
این سوال، شامل چند سوال کوچکتر است، از جمله: کجا میخواهی زندگی کنی؟ اگر حاضری نقل مکان کنی، در محل جدید به چه چیزهایی نیاز داری؟ فامیل یا دوست و آشنا در آن شهر؟ یا فراوانی فرصتهای شغلی در محل جدید؟ آیا میخواهی کارمند تماموقت باشی یا فریلنسر؟ کدام مزایا را باید به تو بدهند؟ بیمه درمانی؟ مرخصی؟ رفت و آمد تا چه حد برایت ممکن است؟ انتظاراتت درباره توازن میان کار و زندگی چیست؟ این چه تاثیری روی حقوقت دارد؟
پس از آنکه یک تصویر کلی از زندگیات ترسیم کردی، باید درباره شغل مناسب فکر کنی.از سه منظر به آن نگاه کن: چه جایگاهی میخواهی؟ در چه نوع سازمانی؟ و دوست داری با چه جور آدمهایی کار کنی؟ وقتی دقیقا بدانی که دنبال چه هستی، آشنایان و ارتباطاتت، بهتر میتوانند تو را به شغلهای مناسب با تو، وصل کنند.
من همیشه از مردم میخواهم که به آگهیهای استخدام اکتفا نکنند چون خیلی از شغلها اصلا آگهی نمیشوند.بهعلاوه، اگر ندیده و نشناخته، و صرفا از طریق آگهی استخدام، اقدام به کاریابی کنی، هرگز نخواهی فهمید که در برابر بقیه کاندیداها، چقدر شانس داری.این روش، کارجوها را تحلیل میبرد و دلسردکننده است.به نظر من، این روزها بهترین راه برای یافتن کار، شبکه ارتباطی فرد با دیگران است.نام جایگاه شغلی مورد نظرت را مشخص کن و حواست باشد که بعضی اوقات، یک جایگاه در صنایع مختلف، نامهای مختلف دارد.سپس سازمانهای مورد نظرت را لیست کن.اگر شرکتی را خیلی دوست داری اما فکر میکنی برای کار در آنجا آنقدرها تجربه نداری از خودت بپرس که چه چیزی در آن شرکت، نظرت را جلب کرده.کارشان؟ فرهنگشان؟ یا چیزهای دیگر؟ همین کمک میکند ببینی در محل کار بعدیات دنبال چه چیزی هستی.سپس ببین دوست داری با چه جور آدمهایی، و مشخصا با چه کسانی کار کنی.مثلا منتورها یا همکاران سابقت را پیدا کن و با آنها صحبت کن.منظورم این نیست که به کسانی فکر کنی که میتوانند برایت کار پیدا کنند، بلکه نام افرادی را لیست کن که به آنها اعتماد داری و دوست داری از صبح تا شب با آنها کار کنی.به عنوان یک کارجو، باید به کارفرما خودت را بشناسانی و بگویی چرا باید استخدامت کنند.مدیران استخدام معمولا به دنبال سه چیزند:
۱.بتوانی آن کار را انجام دهی.
۲.چیزی برای تیم به ارمغان بیاوری.
۳.برای شغلت هیجان داشته باشی.
اولا بدان که مدیر استخدام، نمیتواند ذهن تو را بخواند و بفهمد که چه تجربیاتی داری.معمولا نخستین کسی که رزومهات را میبیند، او نیست بلکه یکی از کارمندان منابع انسانی است، یا حتی نرمافزار غربالگری.پس باید به تمام کسانی که با تو مصاحبه میکنند نشان دهی که صلاحیت انجام آن کار را داری.نباید این پیش فرض را داشته باشی که کارفرما، همهچیز را دربارهات میداند.یافتن شغل، مهمترین کار تو در حال حاضر است اما برای مسوولان استخدام، یکی از دهها کاری است که در طول روز انجام میدهند.پس ممکن است رزومهات را خوب نخوانده باشند یا چیزی را دربارهات از قلم انداخته باشند.پس باید کاملا واضح به آنها نشان دهی که «که هستی و چه تجربیاتی داری »، تا مجبور نشوند دربارهات به حدس و گمان متوسل شوند.مورد دوم: کارفرما دنبال کسی است که بتواند با تیم، همکاری خوبی داشته باشد و چیزی به تیم ارائه دهد.هیچکس دوست ندارد با یک آدم نابخرد کار کند.پس باید رفتار خوبی با مصاحبه-کنندهها داشته باشی.مورد بعدی اینکه، «ارائه دادن چیزی به تیم»برای کارفرماهایی که دنبال نیروی تماموقت هستند، مهم است.برای فریلنسرها اما، این اولویت نیست.فریلنسرها باید نشان دهند که توانایی کار به صورت مستقل را دارند و خوش قولند و به کارفرما (یا همان مشتری) اطمینان خاطر دهند که برای کسبوکارش، ریسک ایجاد نمیکنند.و در نهایت اینکه، کارفرماها میخواهند ببینند آیا کارجو از همکاری با آنها هیجان دارد یا نه.دوست دارند تو کارشان را درک کنی و بخواهی جزئی از آن باشی.باید به آنها نشان دهی که چه چیزی با خودت میبری، چطور کمک میکنی ماموریتشان را به انجام برسانند و چه ایدههای جدیدی به آنها ارائه میکنی.