چارچوب حلقههای تابآوری
پیشنیازهای رسیدن به بهداشت روان
اهمیت مسأله از آنجا پررنگتر میشود که پژوهشها نشان از سطوح بالای استرس و اضطراب در کارکنان و مدیران دارد. به این معنا که حدود نیمی از افراد شاغل، در مواجهه با مشکلات و موانع کاری، توان کافی ندارند. از این رو، این مقاله روی بازسازی سلامت روان افراد از تقویت تابآوری برای افزایش قدرت عمل و تصمیمگیری آنها متمرکز شده است.
ما بر اساس پژوهشهای روانشناختی و عصبشناسی، چارچوبی پیشنهاد میکنیم که شامل ۶ فرآیند مرحلهای میشود که آنها را حلقههای تابآوری نامیدیم. ۳ حلقه نخست در شماره ۵۷۳۰ روزنامه (۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۲) با عنوان «بازسازی سلامت روان خود و کارکنان» تشریح شدند. حلقه نخست آگاهی بود و افراد طی آن میآموختند از افکار و احساسات خود آگاه باشند.
آنها همچنین یاد میگرفتند که هنگام بروز احساسات مختلف، کدام نواحی مغز فعال میشوند و چه تغییرات زیستی و شیمیایی در بدن آنها اتفاق میافتد. حلقه دوم، ساختن بود که طی آن افراد، روشهای مختلفی برای تغییرات جسمی، ذهنی و معنوی خود فرا میگرفتند. بهبود تغذیه، فعالیت بدنی و خواب به تغییرات جسمی کمک میکرد.
از نظر ذهنی، شناسایی الگوهای فکری و احساسی مخرب، یاریرسان بود و در سطح معنوی نیز بهره بردن از مدیتیشن میتوانست تغییرات عصبی و شیمیایی عمیقی بر فرد بگذارد. حلقه سوم چارچوب پیشنهادی، انسجام بود.
در این فرآیند، افراد اقدام به روشن کردن ارزشها، چشمانداز و ماموریت خود میکردند تا به فعالیتهایی روی آورند که در راستای این انگیزههای درونی باشند.
در ادامه، به سه حلقه بعدی چارچوب میپردازیم:
حلقه چهارم: فرمان
چهارمین مرحله از مدل ما، فرمان و تسلط بر احساسات است. روش مورد استفاده در مدل ما باعث میشود فرد پیش از رسیدن به مرحله تسلط بر احساسات، نسبت به آنها آگاهی یافته و بتواند احساسات احتمالی خود را پیشبینی کند. به این صورت فرآیند کنترل احساسات سادهتر میشود.
حلقه نخست یعنی آگاهی، فرد را از مناطق مختلف مغز آگاه میکند که میتوانند محرک احساسات خاصی باشند. با شناسایی روشن علایم و همچنین محرکهای بروز احساسات، فرد توانایی بیشتری برای پیشبینی واکنشهای خود و کنترل آنها خواهد داشت. روشهای مقابلهای زیانبخشی مانند سرکوب احساسات در بسیاری از مواقع ناشی از ناآگاهی افراد از احساسات خویش هستند و زمانی که یکباره با احساسات غلیانیافته خویش مواجه میشوند، قدرت تصمیمگیری و واکنش مناسب ندارند. مرحله تسلط احساسات، خود از سه فرآیند و رویکرد مختلف تشکیل میشود.
پیشبینی احساسات: پس از صرف زمان کافی در حلقه نخست برای آگاهی از فرآیندهای شناختی و بروز احساسات ناشی از آن، افراد آماده پیشبینی احساسات خاصی هستند که زندگی آنها را تشکیل میدهد. با تمرین مشاهده احساسات، آمادگی لازم را برای تنظیم آنها خواهیم داشت.
به این صورت میتوانیم هنگام بروز آنها، پیامدهای منفی مانند اضطراب و استرس یا افزایش ضربان قلب را به حداقل برسانیم. حضور در لحظه حال، مشاهده صرف، پذیرش احساسات بروز یافته و تنفس آگاهانه (در حالت عادی و بهویژه هنگام ظهور احساسات) از جمله تکنیکهایی است که برای این هدف استفاده میشود.
کنترل احساسات: زمانی که افراد در پیشبینی احساسات خود شکست میخورند، فرصت تنظیم بروز احساسات را از دست میدهند و ناچار به استفاده از راهکارهای کنترلی خواهند شد. یکی از تکنیکهای کنترلی، تفسیر مجدد محرکی است که منجر به بروز احساسات شده است.
از طریق این بازتفسیر، نگاهی متفاوت به آن محرک پیدا میکنیم و فرصتی برای تغییر واکنشهای خود به آن خواهیم داشت. این کار باعث میشود که فعالیت آن دسته از قسمتهای مغز که مسبب احساسات هستند، کاهش یابد و فرد در موضع بالاتری برای کنترل آنها قرار بگیرد.
مدیریت احساسات: زمانی که افراد مهارت خود در پیشبینی و کنترل احساسات و همچنین مصون شدن از واکنشهای شدید به احساسات و پیامدهای آن را افزایش میدهند، تابآوری بیشتری نسبت به شرایط و بحرانها خواهند داشت.
بخشی از این موضوع به دلیل آن است که ارتباطات عصبی جدیدی در بدن و مغز آنها شکل گرفته است و روز بهروز بر مهارت و قدرت آنها افزوده میشود. از این مرحله، آنها همچنین آماده هستند تا از تکنیکهای فراخوانی احساسات بهره ببرند که منافع شناختی و احساسی بلندمدتی دارند.
دو مورد از تکنیکهای مدیریت احساسات که به طور موثری منجر به ایجاد احساسات مثبت میشوند، عبارتند از شکرگزاری (قدردانی) و برترین جنبه از خود.
در تکنیک نخست، افراد روزی یک بار اقدام به نوشتن فهرستی از تمام چیزهایی میکنند که قدردان آن هستند.
این کار را دستکم ۸ هفته ادامه میدهند. دوم فهرستی از بهترین ویژگیهای آینده خود مینویسند. پس از آن دستکم به مدت همان ۸ هفته، بهروشنی درباره نوشتهها و ویژگیهای برترین جنبه از خودشان تأمل میکنند. ما پیشنهاد میدهیم که هرکدام از ارزشهای فردی را با یک هدف بلندمدت انطباق دهید و یک بار تصور کنید که هماینک به یکی از آن ارزشها دست یافتهاید. تصور خود در آیندهای آرمانی که در آن تمام ارزشها و اهداف شخصی محقق شدهاند، حس مثبت ایجاد میکند و انگیزهای برای ادامه مسیر خواهد بود. توان پیشبینی و تسلط بر احساسات، کنترل محرکها و واکنشهای خود و در نهایت فراخوانی احساسات مثبت، ابزارهای قدرتمندی برای سلامت روان و افزایش تابآوری هستند. این تمرینها، الگوهای عصبی مغزی را تغییر میدهند و انعطافپذیری و خودکنترلی روانشناختی بهمرور زمان تبدیل به عادت میشود. در نهایت، در دورههای رواندرمانی «حضور در لحظه» تمرین میشود که در آن افراد تمام توجه و تمرینهای کنترلی خود را به لحظه حال میآورند؛ جایی که زندگی جریان دارد و اثرات هر اقدام، حداکثر میشود.
حلقه پنجم: ارتباط
پنجمین مرحله از چارچوب، ارتباط است. مطالعات مختلفی نشان دادهاند که به دنبال شرایط قرنطینه در دوران پاندمی کوید-۱۹، اوضاع سلامت روانی میلیونها نفر در شرایط جهان وخیم شده است.
حتی پیش از این بحران، مطالعات گستردهای روی اثرات تنهایی بر سلامت جسمی و روانی افراد صورت گرفته بود. یافتهها نشان میداد که افسردگی، اضطراب، استرس و میل به خودکشی از پیامدهای تنهایی است.
ارتباطات اجتماعی محرک اکسیتوسین هستند که هورمونی بسیار قدرتمند در پیامرسانی مغز است.
اکسیتوسین به جز منافعش در تیمسازی، منجر به افزایش اعتماد بین افراد در تعاملات اجتماعی میشود، سطح استرس را پایین میآورد، واکنشهای شدید بقا را تعدیل میکند، بر سخاوت مردم میافزاید و احساسات مثبت را در آنها بیدار میکند.
از آنجا که این هورمون نقش مهمی در انتقال پیامهای عصبی مغز دارد و کارکرد آن در تابآوری اثبات شده است، کاربرد آن را به شکل ارتباطات اجتماعی در مدل پیشنهادی خود گنجاندهایم. فردی که ۴ مرحله پیشین را به خوبی گذرانده است، تابآوری و توانایی ذهنی و روانی بیشتری دارد و با نگاه جدیدی به جهان و خود مینگرد.
ارتباطات اجتماعی از آن رو اهمیت مییابند که اکنون افراد درک درست و واقعیتری از خود دارند و دیگران را نیز با نگرش جدید خود درک میکنند.
ارتباطات به آنها اجازه میدهد تا باز هم درک بهتری از خود داشته باشند و با بروز همدلی ذاتی با سایرین، به دنبال ایفای نقشی مثبت و یاریرسان در جامعه بگردند. مرحله ارتباطات متشکل از سه نوع رفتار اجتماعی است که در راستای ارزشهای خود جدید افراد و همدلی ذاتی آنهاست.
نقشآفرینی و یاریرسانی: نخستین مرحله از ارتباطات اجتماعی و عمل بر اساس ارزشهای درونی، نقشآفرینی مثبت در جامعه است. افراد، بهویژه افراد شاغل در شرکتها و سازمانها باید فرصتی برای شناسایی یک دغدغه اجتماعی مرتبط با ارزشهای درونی خود داشته باشند.
مطالعات نشان میدهند اگر آنها بتوانند با کمکهای مالی خود در تحقق آن دغدغه (که همراستا با ارزشهایشان نیز هست) نقشی داشته باشند، رضایت بیشتری از زندگی خود خواهند داشت.
نتایج مثبت این رفتار اجتماعی، حتی زمانی که اهداکننده و دریافتکننده یکدیگر را ملاقات نمیکنند نیز دیده شده است.
برخی از بزرگترین شرکتهای جهان این استراتژی را استفاده کردهاند. آنها پروژههایی اجتماعی را آغاز کردهاند و کارکنان داوطلب میتوانند برای پیشبرد بهتر این پروژه، کمک مالی کنند. بررسیها نشان داده است که چنین سیاستی منجر به افزایش میل ادامه کار، وفاداری، شادی و سلامت کارکنان آنها شده است.
مشارکت: دومین مرحله از ارتباطات و ادای دین به جامعه، مشارکت است. زمانی که افراد به طور شخصی به دیگران کمک میکنند و بهویژه زمانی که دغدغهای مرتبط با انگیزههای درونی آنها وجود دارد، همدلی بین دو طرف ایجاد میشود، سخاوت افزایش مییابد، اکسیتوسین ترشح میشود و تابآوری آنها در مقابل مشکلات تقویت میشود. در این مرحله لازم است که افراد به سمت مشارکت شخصی و فیزیکی خود با مهارتهایشان، زمان و تعهدشان به یک دغدغه همراستا با ارزشهایشان هدایت شوند. زمانی که ماموریت سازمان، دغدغه اجتماعی و ارزشها و مهارتهای کارکنان در یک راستا باشند، پدیدهای قدرتمند رخ میدهد که میل به ادامه همکاری، رضایت و وفاداری به کسب و کار را منجر میشود.
منظور این است که فعالیت یک شرکت نیز میتواند در راستای دغدغهای اجتماعی باشد و همین مزایا را فراهم سازد.
باز صحبت از این نیست که شرکتها تبدیل به نهادهایی غیرانتفاعی شوند بلکه کافی است برای تامین یک نیاز واقعی مشتریان سازماندهی شده باشند.
در این صورت، کارکنان در شغلی فعالیت خواهند داشت که همراستا با ارزشهای شخصی آنهاست و زندگی مردم جامعه را بهبود میدهد. نتیجه، افزایش بهرهوری، انگیزه و اشتیاق برای کار خواهد بود.
خلق مشترک: سطح بعدی ارتباطات اجتماعی معنادار، استفاده از خلاقیت و ارزشهای شخصی در راستای اهداف والاتر است. زمانی که افراد ارزشهای مشترک خود با دیگران را شناسایی کرده باشند و با همکاری یکدیگر به ایجاد برنامههای اجتماعی جدید و منحصربفردی اقدام کنند، تمام مزایای خودآگاهی و ارتباطات اجتماعی را یکجا به دست میآورند. آنها با افرادی همکاری خواهند کرد که مانند خودشان عقاید و ارزشهای سطح بالایی دارند و برای هدفی بزرگ و والا تلاش خواهند کرد. در این حالت، نه تنها حال روانی بلکه سلامت فیزیکی بسیار بهتری به دست خواهند آورند. خلاقیت و تعاملات اجتماعی مبتنی بر ارزشهای مشترک در راستای هدفی والا و کمک به مردم نیازمند، قدرت لازم برای ایجاد تابآوری، هدفمندی و بالاترین احساسات متعالی را به افراد میدهد.
حلقه ششم: تعهد
ششمین و آخرین حلقه از چارچوب، تعهد است. حتی تحولآفرینترین و موثرترین چارچوبها، مدلها و ابزارها بدون اقدام عمدی و تعهد به جایی نمیرسند.
این مرحله به طور کامل متمرکز بر آن است که هرچه در این مدل آموختیم و هر تغییر درونی که بر اساس علم عصبشناسی ایجاد کردیم، برای ایجاد و حفظ انگیزه استفاده شود. افراد باید بتوانند این آموختهها را به کار گرفته و برای بهبود سلامت روان خود، مراحل را تکرار کنند. برای دستیابی به این هدف، مرحله تعهد را به سه فعالیت تقسیم کردهایم که باید توسط مدیران و کارکنان اجرا شوند.
روشن کردن چرایی: داشتن دلیلی روشن برای اینکه چرا افراد قصد ایجاد تابآوری دارند، برای موفقیت این مدل، حیاتی است. زمانی که افراد بدانند چرا میخواهند تابآور باشند (به عنوان مثال برای آنکه مدیر بهتری باشند، بهرهوری بیشتری به دست آورند، همسر یا پدر بهتری باشند
یا میراثی از خود به یادگار بگذارند)، میتوانند شروع به تصور آیندهای آرمانی کنند که در آن با استفاده از تابآوری جدید خود، شادتر و موفقتر هستند.
تصور این آینده بیعیبونقص، باعث شکلگیری احساسات مثبت در آنها خواهد شد و انگیزه بیشتری خواهند داشت تا با استفاده از تابآوری و احساسات قدرتمند خویش به سمت آن آینده بروند. از تصویرسازی منفی نیز میتوان استفاده کرد. تصور آیندهای که در آن تابآوری و اهداف محقق نشدهاند، میتوانند انگیزهای شود تا فرد به منظور اجتناب از آن شکست آتی، به تغییر رفتارها و نگرشهای خود بپردازد.
آموختن چگونگی: طی تمام فرآیندهای آموزشی، هدف اصلی مدرس یا مشاور فراهم آوردن شرایطی است که افراد بتوانند آموزهها را درک کنند و پس از فراگیری کامل، آنها را درونی سازند. تمام مفاهیم و آموزههای ارائه شده در این مدل، پس از این درونی شدن و نتایج خود را نشان میدهند.
با درک عمیق این مطالب و روشهای موثر بر تقویت تابآوری، میدانیم که هر دانش و درک جدیدی میتواند ارتباطات مغزی و عصبی را حتی تا سطوح سلولی و مولکولی تغییر دهد.
دانستن شیوه استفاده از این روشها و تأمل درباره آنها، این تحولات را قدرتمندتر میکند. هیچ تغییر پایداری بدون تغییرات عصبی ناشی از یادگیری، رخ نخواهد داد.
به کار بردن چیستی: پس از روشن شدن چرایی و آموختن چگونگی، پیشنهاد میکنیم که عمل بر اساس نقشهراه فردی مشخصی صورت گیرد.
آخرین هدف از این نقشهراه عملی، ایجاد انگیزههایی درونی از طریق فعالسازی مسیرهای عصبی درگیر و اجازه دادن به ایجاد و حفظ یک ذهنیت رشد است
(که خود ناشی از فعالسازی نواحی مغزی و مسیرهای جدید عصبی است).
داشتن یک برنامه مشخص برای اقدامات روشن و موثر، همزمان انگیزه و ذهنیت رشد را به افراد و سازمانها میدهد.