وقتی طرف مقابل، گزینه اشتباه را انتخاب میکند
اگر تجربه و چشماندازی دارید که میتواند به او کمک کند انتخاب آگاهانهتری داشته باشد، به اشتراک بگذارید. اما این کار را به شکل جملات و سوالهای صادقانه انجام دهید، نه استفاده از روشهای احمقانه برای اینکه اثبات کنید حق با شماست. در شرح گفتوگویی که در قسمتهای گذشته داشتیم، بن خیلی سریع متوجه شد شروعی که برایش برنامهریزی کرده بود، ایده خوبی نیست (از امروز میخواهیم تبدیل به تیمی شویم که عملکرد بالایی دارد). او بدون هیچگونه فرمانی از طرف دارا، به شروع متفاوتی که با آن راحتتر است روی میآورد.
گفتوگوی اشتباه:
- بن: من فکر میکنم جلسات تیمی که در آن همه چیز را علنی میکنیم، یک اقدام کلیدی است.
- دارا: نه، این کار را نکن. رامونا غافلگیر میشود و طبیعتا فکر میکند به او حمله شده است.
گفتوگوی درست:
- بن: من فکر میکنم جلسات تیمی که در آن همه چیز را علنی میکنیم، یک اقدام کلیدی است.
- دارا: من را (به صورت فرضی) به آنجا ببر. چطور میخواهی جلسه را شروع کنی؟ بیا ادایش را درآوریم.
وقتی بن صحنه را با جزئیات توصیف میکند، خودش از یکسری ریسکها آگاه میشود. یک بار دیگر، نیازی نیست که با ارزیابی طرف گفتوگویتان موافق یا مخالف باشید. به سوال پرسیدن ادامه دهید تا مطمئن شوید طرف مقابل همه ریسکها و پاداشهای ممکن انتخابش را میداند.
گفتوگوی اشتباه:
- دارا: بیا ادایش را درآوریم. فکر میکنی بعد از آنکه جلسه را به این شیوه شروع کردی، چه اتفاقی میافتد؟ رامونا چه میگوید یا چه کاری میکند؟
- بن: مثل همیشه دست به سینه میشود و اخم میکند.
- دارا: خب، باید هم این کار را کند. چون فکر میکند کل این جلسه را ترتیب دادهای تا به خاطر نداشتن روحیه تیمی به او حمله کنی.
گفتوگوی درست:
- دارا: بیا ادایش را درآوریم. فکر میکنی بعد از آنکه جلسه را به این شیوه شروع کردی، چه اتفاقی میافتد؟ رامونا چه میگوید یا چه کاری میکند؟
- بن: مثل همیشه دست به سینه میشود و اخم میکند.
- دارا: ممکن است این ریسک وجود داشته باشد که او حس کند غافلگیر شده؟ و از آنجا که بقیه اعضای تیم با هم هستند، فکر کند فقط به او حمله شده؟
- بن: بله، فکر میکنم. حدس میزنم برگزاری جلسه تیمی ایده بدی باشد.
- دارا: نمیدانم که ایده خوب یا بدی است. اما فکر کن چطور میتوانی ریسک احساس غافلگیری رامونا و مخالفتش برای مشارکت کردن در جلسه را به حداقل برسانی؟
- بن: میتوانم در برخی روشهایم برای حل این مشکل تجدید نظر کنم.
- دارا: خوب است، دیگر چه؟
- بن: خب، حالا که به آن فکر میکنم، باید قبل از جلسه تیمی یک مکالمه خصوصی با رامونا داشته باشم تا او فکر نکند ناگهان به او حمله شده است. اینطوری، او دیگر تدافعی عمل نمیکند.
دارا دقیقا نمیداند بهترین مسیر پیش رو کدام است و عقاید بن را هم مورد قضاوت قرار نمیدهد. او در عوض، در مورد دغدغههای خودش پذیرا و صادق است و آنها را به عنوان فرضیه مطرح میکند تا مورد بررسی یا شاید آزمایش قرار بگیرد.
فراموش نکنید که توپ را در زمین آنها نگه دارید. شما قرار است به آنها کمک کنید که انتخاب کنند، نه اینکه به جای آنها انتخاب کنید یا اینکه بخواهید متقاعدشان کنید یک گزینه را به جای دیگری ترجیح دهند.
اگر آنها حس کنند شما دستورالعملی دارید، احساس مالکیتشان را از دست میدهند و مقاومت میکنند. مقاومت آنها شما را در شرایط بد اختلاف عقیده قرار میدهد و از دست دادن مالکیت، این احتمال را که بخواهند طبق برنامه پیش بروند به حداقل میرساند.
در این مرحله، با تواضع و فروتنی میتوانید توانایی کمک کردن را برای خودتان نگه دارید. حتی اگر گزینه «درست» را میدانید، حتی اگر اقدامی که طرف گفتوگویتان باید انجام دهد برای شما کاملا واضح است، جلوی خودتان را بگیرید. این باعث میشود در وضعیت منتقد قرار بگیرید و نظرتان را تحمیل نکنید؛ بهخصوص با توجه به همه تلاشهایی که کردهاید تا دوست و متحد او باشید.
منبع: کتاب میتوانی دیگران را تغییر دهی