اقتصاد رفتاری در صحنه عمل:
ویژگیهای رفتاری فقـــرا
از سالها پیش برخی از پیشگامان اقتصاد رفتاری مانند «دنیل کانمن» و «دن آریلی» این نظریه را مطرح کردند که تصمیمگیریهای افراد فقیر با سایرین تفاوتهایی دارد و همزمان این سوال کلاسیک نیز مطرح شد که: آیا افراد فقیر به این خاطر فقیر هستند که تصمیمات بدی میگیرند؟ یا به این خاطر تصمیمات بدی میگیرند که فقیر هستند؟ صورت دیگر این پرسش این بود که آیا فقر ذهن را محدود میکند؟ پاسخگویی به چنین سوالاتی از این پس در حیطه علم نسبتا نوظهور اقتصاد رفتاری قرار دارد. هرچند که بسیاری از اقتصاددانان توسعه بدون اشاره مستقیم به پارادایم اقتصاد رفتاری به پژوهش و پرسشگری در این زمینه میپرداختهاند. بهعنوان نمونه «استر دوفلو» و «آبهیجیت بنرجی» از اقتصاددانان رفتاری به حساب نمیآیند لیکن کتاب مشهور «اقتصاد فقیر» از این دو نویسنده بارها این سوال را مطرح میکند که: چرا فقرا خریدهای غیرضروری خود را عقب نمیاندازند و در آنچه موجب بهبود واقعی زندگی آنها میشود، سرمایهگذاری نمیکنند.
کتاب مذکور با توضیح این حقیقت که مدلهای اقتصادی مرسوم قادر به پاسخگویی به برخی از رفتارهای غیر عقلایی فقرا نیستند، با طراحی آزمایشهای متعدد، تلاش فراوانی برای پاسخگویی به این سوال کرده و به نتایجی ارزشمند نیز میرسند: زمانی که خانوارها به هر دلیلی در مورد سودمندی برنامههای سلامتی تردید دارند، تلنگرها (Nudges)، مانند مشوقهایی ناچیز در ازای واکسنزدن، میتواند با جذابترکردن استفاده از کالا یا خدمات در زمان حاضر، به فرد فقیر در جلوگیری از تعلل و به تعویقاندازی کارهای لازم کمک کند. جریمه یا مشوق میتواند افراد را وادارد برای انجام کاری مطلوب قدمی بردارند که همواره در انجام آن تأخیر میکنند. اقتصاد نئوکلاسیک سالها بر این پارادایم فکری تکیه میکرد که افراد، عواملی عقلایی و حداکثرکننده مطلوبیت هستند که همواره تصمیمات را طوری میگیرند که بهترین شرایط ممکن برایشان پدید آید؛ اما از سال ۱۹۷۹ این دیدگاه به تدریج تحت تاثیر مطالعات جالب اقتصاد رفتاری قرار گرفته است. امروزه اقتصاد رفتاری به شاخهای مهم در اقتصاد تبدیل شده است و به مطالعه رفتارهای غیرعقلایی انسان میپردازد. و در طول نیم قرن گذشته، دانشمندان علوم اقتصادی، آثار فقر بر تصمیمگیری افراد را مورد توجه جدی قرار دادهاند.
نسل جدید پژوهشگران اقتصاد رفتاری در جهان به دنبال این موضوع هستند که چطور میتوان برای بررسی دقیق دلایل توسعهنیافتگی کشورهای فقیر، به جای بازتکرار مدلها و الگوهای مرسوم، فرضیههای تازهای را آزمود، نظریههای جدیدی ایجاد کرد و گوشهای بر ادبیات جهانی توسعه افزود. آیا در تصمیمگیریهای فقرا، برنامههای بلندمدت جایش را به برنامهای کوتاهمدت میدهد؟ آیا زندگی در حالت فقر شدید، ویژگی اساسا متفاوتی دارد و اگر ویژگی خاصی وجود دارد، آیا این ویژگی بهگونهای است که موجب نگهداشتن فقرا در دام فقر میشود؟ از سوی دیگر، شاید فقرا نیز درباره احتمال هر بهبود اساسی در زندگی خود تردید بیشتری دارند. معمولا رفتار آنها نشاندهنده این تصور است که هر تغییر معنادار در زندگی که ارزش فداکاری داشته باشد، قطعا به زمان زیادی نیاز خواهد داشت و آنها شکیبایی لازم را برای چنین ازخودگذشتگی را ندارند.
در پرونده هفته گذشته به مناسبت اهدای جایزه نوبل به ریچارد تیلر از پیشگامان اقتصاد رفتاری، این حوزه و برخی از کارهای وی معرفی شد. در این پرونده به یافتههای دیگر دانش اقتصاد رفتاری در زمینه فقر و چگونگی تصمیمات کلیدی فقرا پرداختهایم تا برخی از کاربردها و فنون این دانش نوین روشن شود.
ارسال نظر