قدرت خود را باز یابید
گاهی عمیقا احساس دلتنگی میکنیم. گاهی کم طاقت میشویم. دچار ترس و استرس مزمن شدهایم و برای فرار از این احساسات کارهای زیادی انجام دادهایم اما در اولین فرصت دوباره آنها را لمس کردهایم. چه اتفاقی افتاده است؟ این چه چیزی است که از نبودنش اینقدر در دلهره و کشمکش هستیم؟ بسیاری از ما به محض اینکه شخص جدیدی را میبینیم، گمان میکنیم که «این همان گمشدهام است». گاهی وقتی جایی جدید میرویم، به وجد میآییم و فکر میکنیم که «این همان گمشدهام است». اما همیشه پس از مدتی، وقتی دچار روزمرگی و عادت شدیم، به این فکر میکنیم که «نه! این هم آن گمشدهام نبود!» به همین خاطر غالبا در انتظار چیزی هستیم.
در مکاتب مختلف عرفانی و خودشناسی میگویند که «آن چیزی که به دنبالش هستی درون خود توست». برخی با خواندن این جمله گمان میکنند که آن چیز درون آدمی جای گرفته است. اما میتوان پرسید که احتمالا این جمله به این معنا نیست که «آن چیزی که دنبالش هستی، درونِ خود توست؟» اگر تفاوت این دو جمله را متوجه نشدید، لطفا دوباره بخوانید. در خودشناسی به ایستگاهی میرسیم که میتوانیم نام آن را ایستگاه «خود من»، یا «درون من» بگذاریم. یعنی به جایی میرسیم که درک میکنیم که «همه چیز درون من است» و سالها وقت خود را در بیرون از خود تلف کردهایم. شناخت و اصلاح درون کار ساده و کار هر کسی نیست، زیرا اگر ساده بود، امروز همه مردمان زمین خوشبخت بودند!
شاید برای شما قابل باور نباشد که بسیاری از افراد از خود وحشت دارند و دائما در حال فرار از خود هستند. خیلی از ما حکم همان مردی را داریم که کلید خود را در جایی گم کرده بود و در جایی دیگر که روشنتر بود به دنبال آن میگشت. از او پرسیدند: «چرا آشفتهای؟» گفت: «به دنبال کلیدم میگردم.» پرسیدند: «کجا کلیدت را گم کردهای؟» گفت: «در منزل!» پرسیدند: «پس چرا اینجا به دنبال کلیدت میگردی؟» گفت: «آخر اینجا نور هست»! قدم اول در بازیابی قدرت خود، پذیرفتن مسوولیت انتخابها است. ما هر انتخابی که داشته باشیم، همیشه چیزهایی را بابت آن بهدست میآوریم و چیزهایی را بابت آن از دست میدهیم. اینطور نیست که انتخابهای ما بسته کاملی از خواستههایمان باشند. تنها مسوولیت ما، مسوولیتپذیری در برابر انتخابهایمان است. برای پس گرفتن قدرت خود، ابتدا باید مسوولیت انتخابهایمان را بپذیریم. بپذیریم که خیلی از اتفاقاتی که برای ما رخ داده، به نوعی، مستقیم یا غیر مستقیم، نتیجه انتخابهای خود ما بوده است. بسیاری از افراد در این مرحله مقاومت میکنند و با توجیهات متنوع سعی به رد کردن مسوولیت میشوند. اما چارهای نیست، اگر میخواهید قدرت خود را پس بگیرید، باید نقش و سهم خود را بپذیرید. قبول کردن قدرت انتخاب و اختیار، چیزی است که به شما قدرت میدهد.
قدم دوم در بازیابی قدرت خود این است که دروغهایی که درباره شما میگویند را باور نکنید. دروغهایی نظیر «تو نمیتوانی»، «تو نمیفهمی»، «تو ضعیف هستی»، «تو لایق نیستی»، «تو عقل نداری»، «تو اشتباه هستی»، «تو خوب نیستی»، «تو دوست داشتنی نیستی»، «تو از پس هیچ کاری بر نمیآیی» و... تمامی این جملات دروغهایی هستند که انسانهای نا آگاه به ما نسبت میدهند. اگر ما هم نا آگاه باشیم این دروغها را باور میکنیم، اما میتوانیم آگاه شویم و بفهمیم که اینها دروغ هستند و واقعیت ندارند. انتخاب با شماست و مسوولیت انتخاب نیز با شماست. قدم سوم در بازیابی قدرت خود این است که باورهای کهنه را فرو بریزید و خود را کشف کنید. آیا سبک زندگی فعلی شما، مال خود شماست؟ آیا باورهای کنونیتان مال شماست؟ آیا حتی طرز راه رفتن، صحبت کردن، نگاه کردن و حرکات شما، مال خود شماست؟ یا آنها را از کسی یا کسانی قرض گرفتهاید؟ دیدگاههای شما مال شماست یا مال پدر، مادر، دوست، معلم، جامعه و... آیا علایق شما مال خود شماست یا تابعی از انتخاب جامعه است؟ شغل شما چطور؟ تحصیلات شما چطور؟ شما چقدر عاریهای هستید و چقدر مال خود؟ آیا میتوانید این را تشخیص دهید؟ شما زمانی قدرتمند میشوید که منحصربهفرد بودن خود را درک کنید و خودتان را کشف کنید.
قدم چهارم، شما زمانی قدرتمند میشوید که ضعف خود را ببینید. آیا میتوانید خود واقعیتان را بدون توجیه یا سانسور ببینید؟ میتوانید با من حسود، من خودخواه، من خشمگین، من هیجانزده، من زود رنج، من طلبکار، من عقدهای و با دیگر منهای درونی خود مواجه شوید و با آنها نجنگید یا آنها را انکار نکنید؟ آیا میتوانید مقاومت را کنار بگذارید و به جای فرار از آنها، موهبت آنها را ببینید؟ یا همچنان میخواهید آدم خوب ماجرا باقی بمانید و تایید بگیرید؟ یا همچنان میخواهید بگویید که «نه! من اینطور نیستم»؟ یا همچنان میخواهید بدون دیدن و پذیرفتن آنها، تغییرشان دهید؟ یا همچنان از آنها متنفر باشید؟ شما زمانی قدرتمند میشوید که بتوانید ضعف خود را ببینید، بپذیرید و خودتان را بدون هیچ سانسوری دوست داشته باشید. زیرا اگر خود را دوست نداشته باشید، همان آدم بدی میشوید که از او فرار میکنید. به یاد داشته باشید که دوست داشتن خود با خودشیفتگی فرق دارد.
ارسال نظر