۳۷ سال با موگابه
بهرغم انتقاد وی به تحریمهای بینالمللی، وی همچنان به نقض حقوق بشر و تخلفات گسترده در انتخابات ادامه میداد. رئیسجمهور موگابه بهرغم نقطههایی روشن در فعالیتهای سیاسیاش قبل از به قدرت رسیدناش، اجازه نفس کشیدن و وزش نسیم تازه مخالفان و منقدانش را نمیداد. علاوه بر علاقه مبرهن وی برای حذف و سرکوب مخالفان با استفاده از خشونت، معتقدم که این موضوع را میتوان با استفاده از چهار عامل توضیح داد: این چهار عامل عبارتند از روایت ویژه دولت از اقتدار سیاسی، فهم متفاوت از آزادی، نبود آگاهی جمعی و متحد، و عدم رهبری واحد برای گروههای مخالف دولت. بعد از استقلال زیمبابوه در آوریل ۱۹۸۰، برخی امتیازات سیاسی به نام «مصالحه» در «پیمان خانه لنکستر» منظور شد. این امتیازات عمدتا به شکل دستهای از مصالحات منظور شده بود که در آن نسبت به ساختارهای موجود قدرت سفیدپوستان در زیمبابوه و تعدیل یا حذف آنها حرفی به میان نیامده بود. همچنین مساله مالکیت زمین-مسالهای که مالکیت بومیان و شاید بیشتر مخالفان سیاه پوست نظام استعماری را در نظر داشت- در آن لحاظ نشد.
امتناع رئیسجمهور موگابه از استعفا و تغییر رژیم در این کشور را میتوان از دو جنبه بررسی کرد؛ یکی اینکه وی و نزدیکانش اعتقاد داشتند که انقلاب در آن کشور دارد به بنبست میرسد و دیگر اینکه باید رهبری به شکل مستمری در کشور ادامه یابد تا عقاید موگابه را دنبال کند. این اصلا اشتباه نیست که فکر کنیم روند ادامهدار بازپسگیری مالکیت زمین و اصلاحات را «سومین چیمورنگا» بدانیم. این حتی نمیتواند تصادفی باشد که چنین انتقادهای تند و زهرآگینی نسبت به غرب را باید در سطح سیاستهای دولت برای بازپسگیری مالکیت زمین در نظر گرفت. زانو پی اف حزب انقلاب است و رئیسجمهور از میراث مشروع برای بر قدرت نشستن مادامالعمر به هیچ روی تاب شکست انتخاباتی را ندارد. رئیسجمهور موگابه از روایت «تاریخ میهنپرستانه» یاد میکرد تا خود و حزبش را به مثابه «پیشگامان آزادی زیمبابوه علیه یک تهدید خارجی و استعماری است که غرب آن را نمایندگی میکند»، معرفی کند. همین تفکر و تبلیغ بود که حزب از نامزدی مورگان تسوانگیرای در سال ۲۰۰۸ اعلام انصراف کرد؛ چراکه وی را فردی طرفدار سیاستهای غرب به خصوص بریتانیا میدانست.
از آنجاکه استقلال کمتر از چهل سال پیش بهدست آمد، خاطرات سرکوب مردم تحت حکومت استعماری همچنان برای بسیاری از آنها زنده است. فراتر از خاطراتی از تجربه زیسته این مردم، انتقال خاطرات بین نسلهایی است که پس از سقوط حکومت سفید به دنیا آمدهاند. به طرق مختلف، برخی تنشهای مستقیم بین عقاید «انتزاعی شده» از آزادی و حقوق بشر جهانی وجود دارد (به دلایل نارضایتی در باره موسساتی که از آنها بهعنوان «فشارهای غرب» یاد میشود) و «آزادی» واضحتری است که استقلال از حکومت استعمار و فرصت برای دسترسی به منابع است که باید در دستان دولت زیمبابوه باشد. مورد دیگر برای عدم علاقه مردم به بسیج سیاسی را میتوان در فرسایش جنبشهای سیاسی و آگاهی طبقاتی جستوجو کرد که عمدتا از سطوح بالای بخش رسمی بیکار جامعه و نبود نیروهای کار صنعتی رسمی در کشور نشات میگیرد. اکثر مردم بهخاطر اینکه کشور عمدتا درگیر کارهای غیررسمی و فرادولتی است، نمیتوانند اوقات ارزشمند کار و تلاش برای سیر کردن شکمشان را صرف فعالیتهای اقتصادی کنند.
اکنون با گسترش طبقه متوسط و شهرنشین در زیمبابوه، بسیاری از مردم خواستار تغییر رژیم هستند. سرانجام، تعدد و ناهماهنگی مخالفان سیاسی مانع ظهور یکصدای متحد مشترک شده بود. جویس موجورو، معاون سابق رئیسجمهوری حزب خود را تشکیل داده بود و آن را از حزب زانو پی اف منشعب کرده بود. جنبش موسوم به «این پرچم مقدس» نیز تلاش داشت تا تحت لوای برنامهای همشکل به نام ملیگرایی زیمبابوهای و به دور از بازیهای حزبی مردم را بسیج کند. اما این تلاشها با شکست مواجه شد و نتوانست صدای واحدی را به یک زبان ترجمه کند. اکنون که دوران موگابه به سر آمده، جنگ بر سر جانشینی وی است. این مساله اما باقی است که بفهمیم چگونه شرایط اجتماعی، روایتهای تاریخی و نهادهای سیاسی به سلاحی برای متقاعد کردن مردم و توجیه اقتدارگرایی سیاسی توسط یک حزب و یک فرد بدل میشود؟ موگابه هر که بود از این سلاح به نحو احسن استفاده کرد و توانست ۳۷ سال حکومت کند.
ارسال نظر