الزامات راهبردگذاری شهری برای اصفهان
اگر ارزشآفرینی بیشتر در حوزههای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و زیستمحیطی، مقاصد استراتژیک مدیریت شهری باشد، برای طرحریزی شیوه دستیابی به این اهداف، ابتدا باید ذینفعان مختلف متاثر از مدیریت شهری را شناسایی و حیطه تاثیر پذیری و تاثیر گذاری هر یک را تحلیل کنیم.
باید بهصورت دقیق بدانیم که کدام دسته از شهروندان از کدامیک از رویکردهای توسعه شهری ما، به چه شکل تاثیر میپذیرند و عملکرد کدام دسته میتوانند یاری گر یا دشواری آفرین باشند.
تحلیل نیازمندی گروههای مختلف شهروندی، اولین کلید ایجاد توازن میان رویکردها است. باید بررسی کنیم که کدامیک از ابعاد اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بیشترین رضایت در گروه گستردهتری از شهروندان و سایر ذی اثران مانند گردشگران، صنعت گران، کنش گران اجتماعی و حاکمیت را ایجاد میکند و شاخصهای تعلق شهروند به شهر و رفتار شهروندی آنها را گسترش میدهد تا سمتوسوی راهبرد گذاری برای شهر اصفهان را پیرامون آن شکلدهیم.
شاخص رفتار شهروندی در حیطه مدیریت شهری متناظر با شاخص وفاداری مشتری در حیطه بنگاههای اقتصادی است و همانگونه که افزایش وفاداری مشتریان مهمترین عامل درآمدزایی برای شرکتها است، بهبود رفتار شهروندی نیز موجب تشریکمساعی و همافزایی ساکنان شهر در دستیابی به اهداف استراتژیک مدیریت شهری میگردد پس دومین حیطه توازن در راهبرد گذاری برای مدیریت شهرها، توجه همزمان به افزایش رضایت شهروندان و توسعه رفتار شهروندی میان آنها خواهد بود. درست همانطور که ایجاد رضایت در مشتریان به همراه سایر اقدامات ابتکاری موجب افزایش سطح وفاداری و تکرار خرید آنها میشود، رضایت شهروندان از مدیریت شهری به همراه رویکردهای تکمیلی مانند فرهنگسازی و ایجاد زیرساختهای ارتباطی و تعامل دوسویه، رفتار شهروندی آنها را منسجم نموده و شکل میدهد.
سومین حیطه از ایجاد توازن در راهبردهای این حوزه، توسعه نشان یا برند شهری است، تحقیقات مفصل گروه مشاوران بوستون نشان داده است که بروز رفتارهای مثبت شهروندی در حوزههایی که برند آن شهر بر مبنای آن قرارگرفته بسیار بیشتر و عمیقتر از سایر حوزهها بوده است مثلا در شهری که هویت برند آن بر مبنای یادگیری بنانهاده شده است، شهروندان تمایل بیشتری در همکاری با مدیریت شهری در توسعه و استفاده از فضاهای آموزشی داشتهاند. درباره شیوه اثرگذاری مولفه برند هم میتوان مدیریت شهری را با بنگاهی مقایسه کرد: همانطور که قدرت برند یک کالا موجب ایجاد رفتار خرید در مصرف کنندگانِ آن میشود، برند شهری نیز برای ساکنان، رفتار شهروندی را شکل میدهد. پس در سطح اول ایجاد یکپارچگی در راهبردهای مدیریت شهری، باید تعادل، توازن و همسوئی کامل میان انتظارات ذینفعان، رویکرد ایجاد رضایت در آنها، رفتار شهروندی مورد انتظار و برند شهری برقرار گردد. امروزه برای برخی از شهرهای کشور، نشان یا برند در قالب یک عبارت تعریف گردیده اما سوال مهم پیش رو آن است که چرا این تمهید آنچنانکه مورد انتظار بوده، نتوانسته است که منجر به شکلدهی رفتار شهروندی شود؟ برای پاسخ به این سوال باید از یکسو تناسب هویت برند در نظر گرفتهشده را سنجید و از سوی دیگر کفایت اقداماتی را که در حوزه برند سازی انجامشده است را بررسی نمود.
مهمترین عوامل قدرت در برند شهری عناصر “تمایز” و “رابطه” آن است، به این معنی که هویت قدرتمند در صورتی شکل میگیرد، که نشانگر تمایز معنیداری با هویت برند شهرهای دیگر باشد. اما متاسفانه اغلب هویتهای برند در نظر گرفتهشده، تفاوت روشن و معنیداری را متبادر نمیکند. از جنبه دیگر، قدرت هویت برند، بستگی تامی به ارتباط آن با انتظارات، نیازمندیها، اولویتها و ترجیحات مخاطبِ برند دارد، هیچگاه از خود پرسیدهایم که هویت برند مطرحشده، چه قدر متناسب با ترجیحات شهروندان بوده است؟ اکنون روشن میشود که مولفه رابطه برند نیز یک حوزه دیگر از الزام همسوئی بین مولفه های مدیریت استراتژیک شهری است که باید با نیازمندیهای تحلیلشده شهروندان همسو گردد
چهارمین حوزه مهم برای ایجاد همسویی در راهبردهای شهری اصفهان توجه به افزایش سطح دانش و آگاهیهای مردم در حوزه تعاملات و مناسبات شهری و همینطور فرهنگ شهروندی آنها است. طبیعتا هیچ راهبرد موثری اتفاق نمیافتد مگر آنکه دگرگونی اثرگذاری در متعاملین آن راهبرد که شهروندان هستند ایجادشده باشد پس بنیان و تکیهگاه ایجاد مزیت رقابتی پایدار برای شهر اصفهان را باید در بهبود مناسبات شهری میان شهروندان با یکدیگر و حاکمیت شهری جستوجو کرد که شامل تقویت فرهنگ شهروندی و افزایش سطح مشارکتهای اجتماعی است.