روایتی از مهاجران جنگی دوران دفاع مقدس
مهاجران جنگی از تاریخِ جنگ حذف شدنی نیستند (بخش دوم)
چه امکاناتی را در اختیار مهاجران جنگی میگذاشتید؟
امکانات، بسیار کم بود. ما حتی ماشین نداشتیم. برای آوردن آذوقه و ارزاق از اصفهان، با مسوولان کارخانههای آجر وارد صحبت شدیم و خواهش کردیم که کمپرسهای خود را به ما قرض بدهند، آنها هم قبول کردند و کار ما را راه انداختند. بخش پشتی اداره آگاهی خالی بود و درِ آن را بسته بودند. ما صحبت کردیم تا این مکان را به ما تحویل دهند و آنجا را به انبار تبدیل کردیم. ارزاقی را که با کمپرسهای آجرسازی میآوردیم، در انبار بستهبندی بندی میکردیم و به دست خانوادههای جنگزده میرساندیم.
تمام اجناسی که این مهاجرین جنگی در شهر و خانه خودشان مصرف میکردند، خارجی و با کیفیت بالا بود. محصولاتی که در اصفهان تولید میشد متفاوت با محصولاتی بود که آنها استفاده میکردند. تشکهایی که آنها مصرف میکردند، مثل پرِ قو بود، بهترین یخچال و امکانات را مصرف میکردند. فرقی نمیکرد که از کارکنان شرکت نفت باشد یا نه. اغلب در ناز و نعمت زندگی میکردند. ما امکاناتی که در اختیار آنها میگذاشتیم شامل یک پتوی سربازی، یک تشک و یک بالش و مقداری ظرف و ظروف دستوپا شکسته به ازای هر نفر بود.
برای تأمین نیاز به آذوقه چه تمهیدات دیگری اندیشیده بودید؟
ما از نظر ارزاق در مضیقه بودیم. به همین دلیل یکی از مغازههای داخل بازار را به فروشگاه تبدیل کردیم. آقای ترکان که تقریباً همه مهاجران را میشناخت مسوول این فروشگاه شد. بخشی از مهاجران که هنوز از تمکن مالی برخوردار بودند، مایحتاج خود را از این فروشگاه تهیه میکردند.
هر قرص نان ۲ ریال بود و ما در روز به ۳هزار قرص نان احتیاج داشتیم. داخل همین بازار بزرگ یک مغازه را به نانوایی اختصاص دادیم و نانوایان را هم از بین خود مهاجران ساکن بازار بزرگ شناسایی و انتخاب کردیم. از طرف دیگر در حین انجام همه این کارها مدام برای من حکم جلب میآمد و به من متذکر من میشدند که چرا بازار خرازی را که زیر نظر بنیاد مستضعفین است، به محل اسکان مهاجران تبدیل کردهام.
اولین مسائلی که در اسکان مهاجران با آن مواجه شدید،چه بود؟
مساله بعدی که ما با آن مواجه شدیم، مساله استحمام مهاجران بود. ما با آقای حسن قربانی که صاحب حمام عمومی بود صحبت کردیم و قرار شد که با لحاظ کردن تخفیف، قبضهایی به ارزش ۵ ریال برای حمام صادر و بین مهاجران تقسیم کنیم. در نهایت مهاجران، قبضها را به آقای قربانی تحویل میدادند و آقای قربانی قبضها را به ما تحویل میداد و مابهازای آن قبضها وجه نقد دریافت میکرد. این حمام عمومی هنوز در شاهینشهر حفظ
شده است.
آیا ساکنان همین منطقه و اطراف به شما برای خدمترسانی به مهاجران کمکی میکردند؟
بله! مثلاً یکبار حاجآقا نظام کرمانی به ما سر زدند که گز قریشی در چهارراه تختی متعلق به اوست. او قصد داشت که به زیارت مکه بروند. همان لحظه دیدند که یک دختربچه مشغول شستن موهای خودش است و هرچقدر تلاش میکند، صابون از موهای سرش پاک نمیشود.
من رو به ایشان کردم و گفتم حاج آقا چند مرتبه تا الآن به مکه سفر کردید؟ گفتند من ۱۰ یا ۱۲ نوبت خانه خدا را زیارت کردم. من هم پیشنهاد دادم که اگر صلاح میدانند این بار هزینه سفر را صرف ساخت حمام برای مهاجران کنند. ایشان هم با همسرش مشورت کرد و ۲۴ حمام برای مهاجران ساخت که شامل ۱۲ حمام زنانه و ۱۲ حمام مردانه بود. مهاجران دیگر بهصورت رایگان همینجا استحمام میکردند.
منبع و تلخیص: ایسنا