تصمیم ساز و مغالطه تیرانداز تگزاسی
حالا اقتصاد علم است را داشته باشید، به یک پدیده بپردازیم که در اصفهان رویداده، بیاید این لگنو بخرید، جملهای که اگر امانتفروشی سر کوچهتان میگفت محلش نمیگذاشتید، اما صاحب این کلمات قصار امروز سلبریتی فروش خودرو در اصفهان و گاه شهرهای دیگر شده که نگارنده با دیدنش یاد فروشندههای ماشینهای دستدوم در فیلمهای دهه شصت و هفتاد هالیوود میافتد، همان فیلمهای جادهای که مثلا در یکی از شهرهای تگزاس آقای الکس بِرت با کلاه کابویی دارد دستدومها را از قرار حداقل دویست دلار به بالا میفروشد و امپراتور فلان شهر کوچک ایالت تگزاس شده از رهاورد همان لگن فروشی!
قرن بیست و یکم اما فرق میکند، شبکههای اجتماعی در کنار امواج پیدرپی انقلابهای صنعتی چهارم و پنجم، دنیای اقتصاد را درنوردیدهاند، بنده خدا فلان اقتصاددان درسخوانده و خوشسخن که به اصفهان سفرکرده باید در مواجهه با غول اینستاگرامی مختصات بازارهای موازی و تاثیر عرضه و تقاضا را تشریح کند تا ثابت کند اقتصاد علم است درحالیکه ظاهرا فروختن لگن همان تیرهایی هست که هفتتیر داستان در طویله شلیک کرده و هدف بر آن نشسته است!
بااینحال اصولاً در هر کشور توسعهیافته فروختن کالا و خدمات معمول مثل ماشین یا دیگر کالاهای رایج بر مبنای عرضه و تقاضا شکل میگیرد و نیازی به منظومههای لگن محور ندارد هرچند اینجا میشود استفاده هنرمندانه از ایدههای ناب و در کمال تعجب تا مدتی هم جواب میدهد و امثال من و شما هنوز بر گزاره اقتصاد علم است، تأکید میکنیم.
از سوی دیگر شبه اقتصادمحوریها امروزه آدمیان را با ایدههای زودگذر ولی بهظاهر جذاب از کار وزندگی انداخته است، کافی است فیلترشکن قهاری داشته باشید تا در فضای مجازی هرلحظه شاهد تولد کسبوکاری مکاره با عنوانهایی چون درآمد دلاری، معاملات فلان پلات فرم، در خانه بنشینید و پول دربیاورید، فالوور معرفی کنید و پول بگیرید و هزاران مانند آن را ببینید تا باورتان شود کهای دل غافل آب درگوشی ما و تشنهلبان پی پول میگردیم، به ذهنتان میرسد، کار، کارگاه یا کاسبی را رها کنید، تولید را کنار بگذارید تا بتوانید سر ماه یکی از لگنهای معروف دوست موصوف را بخرید.
امروز که این سطور را میخوانید، سرمایههای انسانی بهمثابه پیشرانهای تولید در حال تحلیل رفتن هستند، آمار نشان میدهد مطلوبیت کار با تخصصهای بهویژه صنعتی کاهشیافته، صاحبان صنایع دربهدر دنبال نیروی کارِ متخصص و گاه ساده میگردند، دانشبنیانها و فناوری محورها که کارشان مشکلتر شده، اگر فلان کد نویس یا کارشناس امنیت شبکه یا متخصص لیزرهای پیشرفته و ... شانس بیاوریم مهاجرت نکرده باشد، دیگر با این حقوق و مزایا کلاهش را باد ببرد سمت اکوسیستم کسبوکار اصفهان نمیآید، با همین فیلترینگ و چالشهای تبادلات مالی از کشورهای دیگر سفارش کار میگیرد و به دلار حقالزحمه میگیرد، دستش به آنجا نرسد، مجازی یا واقعی راه تهران را در پیش میگیرد و میرود جایی که نازش را بکشند.
اینجاست که اقتصاد علم است مصداق پیدا میکد، در حالت عادی بازار کار تابعی از تقاضای نیروی فعال و تعداد فرصتهای شغلی به شمار میرود، با کاهش یا افزایش در هر دو سوی قضیه، وضعیت بازار کار به نفع یکی تغییر میکند و در موارد نادری به تعادل میرسد، اینجا اما قضیه کمی متفاوت است، نیروی فعال آمار بالایی دارد اما مطلوبیت اقتصادی و اجتماعی که به دنبال اش هست را کمتر پیدا میکند، کارفرما هم همینطور، او نمیتواند نیروی موردنظرش را با حقوق مناسب پیدا کند، تخصص باشد حقوق کم است، پرداخت حقوق بالا مستلزم رونق اقتصادی، فروش بیشتر و دهها شاخصه دیگر است، از طرفی در شرایط عدم تَعیُن اقتصادی، امنیت شغلی با خطر مواجه شده و نیروی فعال جامعه گاه با چشیدن طعم درآمد برخی مشاغل دور کار دیگر دستودلش برای حقوق اداره کاری نمیلرزد.
در سمت کارفرما هم چالشهایی از نوع بهروز نبودن علم مدیریت یا فقدان نگاه توسعه محور و آیندهنگری باعث شده آنها توجهی به شرایط اجتماعی، تغییرات نسلی، مطلوبیتهای محل کار، مزایای موردعلاقه کارمندان و یا شناخت ناقص از علوم بازاریابی و بازار سازی در غیاب توجه به ارتقای برند کارفرمایی خود، بهطور مداوم درگیر تعدیل نیروی کار و جستجو برای یافتن افرادی مناسب ازنظر خودشان هستند تا با شرایطی ازجمله حقوق غیرمکفی، محیط کار غیر منعطف و چشمانداز نامناسب ارتقای شغلی آنها را استخدام کنند این تازه روی خوب ماجراست، برخی کارفرماهای نزدیکبین با استفاده از فضای غیر شفاف اقتصادی کشور با عنوان کارآموزی، از نیروی کاری بهره میبرند که فکر میکنند میتوان حقوق کمی به او پرداخت و اگر خیلی نیروی مناسبی بود او را با شرایطی حداقلی استخدام کرد.
اما چون من و شما میدانیم اقتصاد علم است اینجا بازهم کمیت بازار کار لنگ میزند، هزینههای بسیاری برای تربیت نیروی کار صرف میشود اما برای نگهداشتن اش نه، آگهی استخدام منتشر میشود اما مطلوبیت و جذابیت لازم را ندارد، فرصت شغلی وجود دارد اما کارمندی برآمده از نسل جدید باشد را راضی نمیکند، به فری لنسرها سفارش کار ارجاع داده میدهند ولی نمیتوانند کسی را در بلندمدت برای خودشان نگهدارند، در دو سوی قضیه کارفرما، کارگر و متقاضی کار با پیشزمینههای ذهنی متفاوت و ناهمزبانی فزاینده هرروز باهم فاصله میگیرند تا جایی که مساله کمبود نیروی کار بهویژه در حوزه تخصصهای موردنیاز برای بازارهای امروز تبدیل به بحران میشود.
حالا امروز ما اینجا در شرایطی هستیم که برخی برندهای بهظاهر بزرگ صنعتی به لطف انحصار تولید در فضاهای گلخانهای رشد کردهاند و خود را از بهبود شرایط کارفرمایی بینیاز میبینند، آنها ناز کسی را نمیخرند اما در میانمدت شاهد ناز کردن نیروی کار شدهاند(به قول خودشان) اصفهان کمکم در حال خالی شدن از نیروی ماهر و متخصص شده و کاریابیها متفقالقول هستند که در برخی رشتهها علیرغم فرصت شغلی نسبتا معقول و مطلوب از متقاضی خبری نیست.
اینها را گفتم نه چون راهحلی جادویی در چنته دارم و نه اینکه قرار است با چند فرمول ایجاز کنم، برای تلنگر به تصمیمساز و تصمیم گیر که بر اساس همان گزاره اول ، اقتصاد علم است، نمیشود آن را دور زد، برای رسیدن به حاصل جمع نسبتا خوب و نه عالی، باید همه شرایط را باهم دید و راهحل را نه از دل مغالطه تیرانداز تگزاسی که با یاریگرفتن از علم اقتصاد پیدا کرد پیش از آنکه بحران نیروی کار به چالش ساختاری اقتصاد تبدیل شود.