گرهگشایی تحریم
اولویت کدام نامزد رفع بحران تحریمهای اقتصادی و سیاسی ایران است؟
اگرچه گزینههای باقی مانده از رد صلاحیت شورای نگهبان و اعلام فهرست ششنفره نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری، امید زیادی به واقعگرایی این تحلیل باقی نمیگذارد. سعید جلیلی که خود مذاکرهکننده ایران با طرفهای غربی بوده یکی از تجربههای ناموفق ایران در حلوفصل مشکلات هستهای و گرهگشایی از تحریم است. فردی آرمانگرا که به باور بسیاری از ناظران مذاکره را برای مذاکره ادامه میداد. اتفاقی که البته بعدها مورد نقد رهبری نظام نیز بود. علیرضا زاکانی، هرگز در دستهبندی اصولگرایان علاقهمند به مذاکره به حساب نمیآید. او نیرویی تندرو و فاقد تجربه سیاسی و دیپلماتیک است که بعید به نظر میرسد توانایی و البته تمایلی برای حل بحران تحریم داشته باشد. امیرحسین قاضیزادههاشمی و حجتالاسلام مصطفی پورمحمدی نیز دستکمی از زاکانی ندارند و نشانهای مبنی بر ایدهپردازی برای رهایی از تحریم و حل مشکل هستهای در آنها دیده نمیشود. مسعود پزشکیان نیز اگرچه در دستهبندی سیاسی حزبی به طیف اصلاحطلب گرایش داشته اما تنها شاخص معرفی او برای این جبههبندی، ریاست او بر وزارت بهداشت در دولت سیدمحمد خاتمی است. او دورههای متعدد نماینده مجلس بوده و شاید بتوان او را نیروی سیاسی متمایل به مذاکره برای حل دیپلماتیک مساله هستهای و در نهایت گرهگشایی از تحریم دانست.
اما اینکه آیا او توانایی انجام این ماموریت بسیار حساس را دارد، در ابهام است. شاید مهمترین گزینه فهرست ششنفره شورای نگهبان که پیش از رد صلاحیتها نیز در مورد او بیشتر صحبت شده، محمدباقر قالیباف است. چهرهای با سابقه نظامی، شهرداری تهران و البته ریاست مجلس شورای اسلامی که در میان گزینههای باقیمانده چهرهای متناسبتر با سیاستهای نظام است. قالیباف با نیروهای سیاسی اصولگرا طی سالیان اخیر تنشهای زیادی داشته است اما به باور تحلیلگران میان نیروهای باقیمانده که فهرست لاغری از سرمایه سیاسی ایران به حساب میآید، میتواند نقطه اتکای نظام در رسیدن به کرسی ریاستجمهوری باشد. میتوان قالیباف را گزینهای معتدلتر از دیگر گزینههای اصولگرا به حساب آورد. کسی که شاید اگر بتواند گره از کار تحریم هم بگشاید.
بررسی دادههای بینالمللی و گزارشهای جهانی نشان میدهد که ایران از تحریمشدهترین کشورهای جهان است. اینکه چرا این سرنوشت در انتظار ما بوده پاسخ روشنی ندارد، اما بخشی از پاسخ آن ریشه در سیاستهای ضداستکباری و ضدغربی جمهوری اسلامی دارد و بخش مهمی از آن نیز به فشار غرب و آمریکا با همراهی برخی از دولتهای رقیب منطقهای علیه منافع ایران بازمیگردد. در طول چند دهه گذشته تلاشهای زیادی برای حل بحرانهای موجود از سوی دولتمردان ایرانی صورت گرفته که شاید مهمترین و آخرین آن توافقنامه برجام است. توافقی که هم با ظهور غیرمنتظره دونالد ترامپ منتفی شد و هم در داخل ایران نیروهای بانفوذی علیه آن توافق که برای منافع ایران میتوانست مفید باشد، موضع گرفتند. اکنون نیز کسانی در فهرست ریاستجمهوری هستند که تحریم را برای ایران نعمت میدانند، گروهی نیز هستند که از سوی افکار عمومی و نیروهای سیاسی مستقل به کاسبان تحریم شهرت دارند. کاسبانی که منافع سیاسی خود را در انزوای هرچه بیشتر ایران از جهان تامین میکنند.
چهار دهه است که ایران زیر تحریمهای مستمر غرب (عمدتاً ایالاتمتحده) قرار داشته است. تحریمها یک فرآیند تاریخی در ایران و البته در بخشهایی از خاورمیانه و در سایر مناطق جهان است. گزارش رسانههای جهان نشان میدهد، بعد از تشدید تحریمها در دوره دونالد ترامپ تا چه اندازه سفره ایرانیان تنگتر و امنیت اجتماعی در ایران کمتر شده است. افزایش قیمتها از زمان افزایش تحریمهای ظالمانه ایالاتمتحده در دوران ریاستجمهوری ترامپ در ایران زندگی مردم را دشوارتر کرد. دولت حسن روحانی اگرچه تلاش داشت، با رفع تحریم از طریق مذاکرات هستهای تنش تاریخی ایران با غرب را بخواباند اما هیولای ترامپ با رویکردی غیرمنطقی همه تلاشهای سالهای قبل را دود کرد و به هوا فرستاد. اتفاقی که بعد از روحانی نیز تلاش شد دنبال شود اما هرگز به سرانجام نرسید و آنچه بیش از پیش آسیب دید زندگی طبقات فرودست و البته فقیرتر شدن جامعه ایرانی بود. برخی تحلیلها وضعیت جامعه ایران بعد از تشدید تحریمهای ترامپ و استمرار آن در دوره بایدن را اینطور توصیف کردهاند که تحریم زندگی ایرانیان را به نوعی گروگان گرفته است. خانوادههای طبقه متوسط با از دست دادن پسانداز زندگی خود ابراز تاسف میکنند و نگران آینده خود و فرزندانشان هستند. در این میان، ثروتمندان ثروتمندتر میشوند و ثروت رانتجویان به صورت قارچگونه رشد کرده است. این رشد تصاعدی ثروت همزمان با سقوط بیش از هشت میلیون نفر از طبقه متوسط به طبقه پایینتر است، در حالی که ردههای فقیر بیش از چهار میلیون افزایش یافته است. در پاسخ به این شوکها به اقتصاد ایران، طبقات اجتماعی جدیدی در حال ظهور هستند، پیوندهای اجتماعی در حال تغییر هستند و سیاست داخلی به سمت تندتر شدن فضا حرکت کرده است.
پیش از اعلام رسمی نامزدهای تایید صلاحیتشده ریاستجمهوری این ذهنیت وجود داشت که شاید علی لاریجانی، بتواند با موقعیت سیاسی ویژه خود نوعی خط میانه را در پیش بگیرد و جا پای روحانی و ظریف بگذارد. او در روز ثبتنام انتخابات چهاردهمین دوره ریاستجمهوری گفت: «امروز ایران عزیز با تمدن کهن، نقشآفرین صحنه بینالمللی است و همکاری خود را با قطبهای جهانی صرفاً براساس منافع ملی و امنیت ملی تعریف میکند؛ در این میان حل مساله تحریمها برای گشایش اقتصادی جزو اولویتهای دیپلماسی خواهد بود. مبنای تعاملات چه در سطح منطقه و چه بینالمللی به نحو غالب با تکیه بر مزیتهای رقابتی بر محور توسعه اقتصادی خواهد بود، البته بنیه دفاعی قوی برای نیروهای مسلح با توجه به شرایط ایران نیز مدنظر است. در مقوله اقتصاد علاوه بر محوریت تولید و اشتغال، مبارزه با علل فساد مهمتر از برخورد با معلولهاست. اگر دولت جایگزین ملت نشود، شفافیت بیشتر شود و مقررات زائد تقلیل یابد، زمینه فساد از بین میرود و با دولت فربه و مداخلهگر در همه امور مردم حتماً ره به جایی نمیبریم. مردم عزیز، ایران امروز شرایط معیشتی سخت دارد؛ شما انتظار دارید حکومت راهحل درستی برای مشکلات بیابد؛ این مشکلات با تکیه بر توان داخلی حلشدنی است. برخی کشورها وضعی به مراتب پیچیدهتر از ما داشتند ولی توانستند آن را حل کنند، باید از تجارب بینالمللی استفاده کنیم.» درمجموع میتوان گفت، گزینههای باقی مانده احتمالاً چندان در گشایش دیپلماتیک موفق عمل نکنند. اگرچه هنوز نمیتوان با قطعیت از سیاست کلی نظام در گذر از چالش تحریم و البته مساله هستهای سخن گفت.
اسحاق جهانگیری اگرچه به سرنوشت علی لاریجانی گرفتار شده و صلاحیت او برای شورای نگهبان احراز نشده است اما او نیز به واسطه معاون اولی دولت حسن روحانی میتوانست به روند حلوفصل مشکلات دیپلماسی و تحریم و البته چالش بزرگ هستهای با غرب، کمک کند. جهانگیری نیز پیشتر تاکید کرده که «به رئیسی گفتم بدون برجام یک روز خوش در کشور نخواهید داشت». برداشت از مواضع او این تلقی را در پی دارد که او میتوانست به گرهگشایی از تحریم با سیاست مذاکره با غرب کمک کند.
عباس آخوندی یکی دیگر از نیروهای نزدیک به اصلاحطلبان در جمع داوطلبان کاندیداتوری انتخابات ریاستجمهوری بود که در روز ثبتنام صراحتاً گفت: «میآیم تا در مسیر استقرار صلح و رفع تحریمهای ظالمانه سیاست کشور را به پیش ببرم و اقتصاد را آنچنان به تعهدات سیاسی منظم کنم که بازگشتناپذیر بودن تحریمها به سازوکاری درونی بدل شود. اینک هیچ راهی فراروی ملت ایران جز توسعه وجود ندارد. اینک، تنها دولتی میتواند منافع ملی ملت ایران را تامین کند که بر مبنای یک گفتمان ملی چون ایده ایران، توسعه را هدف قرار دهد و نه هیچ چیز دیگر. دولتی که متعهد شود تمام سنگهای فراروی توسعه ملی ایران را یکییکی از سر راه بردارد، میتواند منافع ملی ایران را تامین کند و مابقی، جز شعارهای توخالی هیچ چیز دیگری نیست.» اما او نیز سرنوشتی جز رد صلاحیت نداشت.
سعید جلیلی شاید سختترین انتخاب در راستای سیاست گرهگشایی از تحریم باشد. چرا که نگرش و اندیشه سیاسی او با مدارا، میانه چندانی ندارد؛ اگرچه او مدتی در قامت دیپلمات و مذاکرهکننده ارشد ایران در مذاکرات هستهای فعال بود. جلیلی در دوران ریاستجمهوری محمود احمدینژاد سیاستی را پیش برد که دستاورد دیپلماتیک، سیاسی و اقتصادی برای ایران نداشت. در دوره او و محمود احمدینژاد کاغذپارههای تحریم کشور را آماج هدف قرار دادند. او به سیاست ایستادگی و مقاومت در برابر تحریم معتقد است. نگرشی غیرواقعگرایانه در صحنه سیاست داخلی و البته چیدمان سیاست بینالملل، که عایدی مثبتی برای ایران ندارد. او با تاکید بر ضرورت صبر راهبردی، بر این باور است که «ایستادگی در برابر تحریم، افسانه ابرقدرت همهکاره اقتصادی را شکسته است». نگاه آرمانگرایانه جلیلی البته قطعاً طرفداران بسیاری در قلب تپنده سیاستگذاری کلان ایران دارد. جلیلی بر این باور است که «دشمن وقتی احساس کرد تحریم کارساز است، آن را بیشتر کرده است». البته جلیلی در زمان مذاکرات هستهای در دولت حسن روحانی، با رد گزاره «مذاکره برای رفع تحریم خطاست»، تاکید کرده که «من مخالف مذاکره برای رفع تحریم نیستم اما نوع مذاکره به خودی خود بسیار مهم است؛ تاکید من این است که نباید معطل مذاکره ماند. برای بیاثر کردن تحریم، باید راههای اساسی و محکم دنبال شوند که مذاکره میتواند یکی از ابزارهای این برنامه جامع باشد». اگرچه او هرگز راههای اساسی و محکم برای رفع تحریم را آشکار نکرده اما آنچه برای منتقدان او آشکار است این است که او مثل بسیاری از چهرههای نزدیک به قدرت در کشور، موافق دور زدن تحریمها و نه رفع تحریمها از طریق سیاسی و دیپلماتیک است. اما دور زدن تحریمها حفرههای گستردهای از فساد را در ساختارهای نظام اجرایی کشور ایجاد کرده که به این سادگی قابل شناسایی و پر کردن نیستند.
گزینه نهایی غالب ناظران صحنه سیاست امروز ایران، محمدباقر قالیباف است. او در روز ثبتنام برخلاف لاریجانی، آخوندی و جهانگیری و دیگر کاندیداها، از سیاستهایش در مورد رفع تحریم چیزی نگفت اما پیشتر از تلاش برای رفع تحریم سخن گفته است. اگرچه اظهارات قالیباف همیشه با یک «اما» همراه است که در باور سیاسی کسانی مثل او خودنمایی میکند. امایی که ریشه در سیاستهای شعارگونه یا بعضاً ایدئولوژیک ساخت سیاسی در ایران دارد. قالیباف بر این باور است که در کنار رفع تحریم «خنثیسازی تحریم هم پیگیری شود». فهم این کلیدواژه در ذهن امثال قالیباف نمیتواند چندان پیچیده باشد. چرا که آنها بر این باور هستند که باید در مقابل تحریم سیاست مقاومت را در پیش گرفت. اما رویکرد او با امثال سعید جلیلی احتمالاً تفاوتهای ماهوی دارد. قالیباف در روز ثبتنام گفته است؛ «اگر معتقد بودم که مشکلات امروز مثل معیشت و گرانیها و هزینههای کمرشکن قابل حل نیست هرگز نمیآمدم». اشاره او میتواند به مساله تحریم و رفع آن از طریق مذاکرات دیپلماتیک باشد. او البته در نشستی اقتصادی در ابوظبی تحریم را یک موضوع سیاسی دانسته بود که قطعاً باید در حوزه سیاست خارجی دنبال شود. او تاکید کرده که برای رفع تحریم اقداماتی در حال انجام است. او گفته است که «متاسفانه بخش دولتی و خصوصی کشور نتوانستهاند برای خنثیسازی تحریمها خود را با یکدیگر تنظیم کنند تا در نهایت این تنظیمگری در خارج از کشور نیز صورت گیرد؛ از این رو باید این هماهنگیها تنگاتنگ، مدبرانه، هوشمندانه، چابک و دقیق انجام شود. کار نشدنی در این حوزه وجود ندارد و صرفاً مشکل عدم هماهنگی و تنظیمگری موجود میان بخش خصوصی و دولتی است». او که در زمان اظهاراتش رئیس قوه مقننه بود تاکید داشته که «دولت باید در کنار رفع تحریمها، اقداماتی را در حوزه خنثیسازی تحریم از طریق پوشش سیاسی داشته باشد».