درباره ی نشانهشناسی
در سالهای گذشته کتابهای «نشانهشناسی»، «در جستجوی زبان کامل» و «نشانه: تاریخ و تحلیل یک مفهوم» از این مجموعه به فارسی منتشر شدهاند. در این میان کتاب «نشانهشناسی» جایگاه ویژهای دارد. این کتاب برگرفته از بخشی از کتاب قبلی اکو با عنوان «نظریه نشانهشناسی» است که در سال ۱۹۷۳ منتشر شده بود. بسیاری بر این باورند که «نظریه نشانهشناسی» در سایه برخی نوشتههای اکو مثل «نشانهشناسی و فلسفه زبان» و «محدودیتهای تفسیر» قرار گرفته و قدیمی شده است. معالوصف، اکو بر این باور است که اگر بنا باشد بخشهایی از آن کتاب را پس از سالها منتشر کند، چیزی غیر از کتاب حاضر، «نشانهشناسی»، نمیتواند باشد. چنانکه از کتاب حاضر برمیآید، درک نشانهشناسی تقریبا دشوار است و با رویکردی که اکو در این کتاب دنبال میکند و میکوشد بحثی نو در حوزه نشانهشناسی مطرح کند، دشوارتر هم به نظر میرسد. بااینحال، اکو در این کتاب میکوشد با طرح مباحثی به تبیین مسائل مربوط به تولید و بازشناسی نشانهها کمک کند؛ مسائلی که ظاهرا بسیار پیچیده هستند و طبعا شرح آنها نیز از این پیچیدگی جدا نیست.
نظریه اکو به رابطه بین صورت بیان و صورت محتوا میپردازد که بر اساس قرارداد شکل میگیرد. در نظریه او نقش نشانهای مفهومی محوری است. اکو بر این باور است که در نشانهشناسی بهجای نشانهها باید از نقش نشانهای سخن گفت. او نقش نشانهای را یک رابطه قراردادی میداند که میان بیان و محتوا برقرار میشود. او تأکید دارد نمیتوان قائل به بحثی خطی در مورد تفاوت میان نشانههای قراردادی و نشانههای انگیخته، زبان کلامی و حرکات بدن بود، به این صورت که واحدهایی حداقلی به نام «نشانهها» وجود دارند که بر اساس آنها میتوان نوعی توپولوژی(مکان شناسی) ارائه کرد. او آنچه را که نشانه خوانده میشود حاصل عملیاتی پیچیده میداند. در این عملیات پیچیده شیوههای گوناگون تولید و شناخت دخالت دارند. او در این میان محتوا را ساخته و پرداخته فرهنگی مشخص میداند. از سوی دیگر، بر این باور است که اگر رابطه متن با گفتمان مانند رابطه بیان با محتوا باشد، انواع گفتمان وجود دارد که برای آنها متنی از پیش ایجاد نشده است. پس بیان نیز باید ابداع میشد. ازاینرو، فقط زمانی که به اندازه کافی بتوانیم نظام محتوایی را متمایز کنیم، بیان مناسب در اختیار خواهیم داشت. او این وضعیت را وضعیتی تناقضآمیز میداند که در آن بیان باید بر مبنای یک مدل محتوایی ایجاد شود که پیش از آنکه به طریقی بیان شود، وجود خارجی ندارد. در نظر اکو اگرچه تولیدکننده نشانهها از آنچه میخواهد بگوید ایدهای به اندازه کافی و روشن دارد، نمیداند چگونه آن را بگوید؛ یعنی فقدان یک نوع محتوایی ایجاد یک نوع بیانی را دشوار و محتوا را مبهم و نامشخص میکند.
طبق تعریف اکو، بیان در وهله اول به فرهنگ برخواهد گشت. در نظر اکو یک داده حسی، حتی اگر به واسطه یک اثر یا کوچکشدن ابعادش درک شود، باز هم نشانهای قابل تفسیر است؛ برای مثال میتوان به دیدن تصویر بزرگشده ماه از تلسکوپ اشاره کرد. از سوی دیگر، پدیده جایگزین ثابت نمیکند که پدیده نشانگی فقط پس از آن بروز پیدا میکند که جایگزین، جانشین دادههای قابل تفسیر را به دست داده باشد. درواقع، در نظر اکو پیش از آنکه دوربین به ما امکان درک چیزی را در جایی بدهد که دور از تیررس چشم ماست، نشانهها تولید شدهاند: «دوربین تلویزیون یک اجرا را ثبت میکند، واقعیتی که از پیش مستعد دلالت بر چیزی است». اکو اعتقادی به گونهشناسی نشانهها هم ندارد و فرهنگ و قراردادهای بهدستآمده از آن را در زمره عوامل تولید نشانهها میداند. هرچند جدیدترین تحولات در فیزیولوژی اعصاب و علوم شناختی نشان میدهند فرایندهای نشانگی حتی در ادراک نیز دخیلاند. در نظر اکو، این پدیدهها میتوانند در جدول شیوههای تولید نشانه جای بگیرند، چراکه آنها در مقام نفی فرایندهای نشانگی ما نیستند، بلکه برعکس تأیید میکنند که این فرایندها عملیاتی پیچیدهاند و قرائت ساده نشانههای از پیش ساختهشده نیستند.