طبیعتروستایی در«شمال» را تجربه کنید
سفر به کلبه خاطرات
![سفر به کلبه خاطرات](https://cdn.donya-e-eqtesad.com/thumbnail/q4k3zv6Mtieb/QHn8O9nsSzT8qCU7RegsN6Pbb5v74eEtbKeSOh05RaYi33AQHcmSlEt7TZyzEhnm/Untitled-1+copy.jpg)
گاهی آدمی پس از گذراندن یک هفته پرفشار و پرتنش که تمام روح و جسمش را به چالش کشیده، در رویاهایش محیطی آرام، بکر و بهدور از تمامی دغدغهها و استرسهای زندگی روزمره را تجسم میکند. جایی که آنقدر از آدمها و محیط آلوده و شلوغ شهری دور باشد که گویی آنجا پایان دنیاست.
مقصدی که از یک جاده خاکی عبور کند و به یک خانه گلی روستایی برسد که ایوان آن با نردههای آبی و گلهای شمعدانی تزئین شده و ریسمانهایی از کدو، سیر یا گلدان از سقف آویزان هستند. حیاطی بزرگ و سرسبز که آلاچیقی چوبی احاطه شده با نیمکتهایی چوبی، در گوشهای از آن قرار گرفته و دور تا دور کلبه را نردههای چوبی دربر گرفتهاست که میتوان روی ایوان نشست و به طبیعت روحبخش اطراف نگریست؛ کوههایی بلند با درختان رنگارنگ و آسمانی چشم نواز که خاص پاییز است، نه آنچنان صاف و نه کاملا ابری، بلکه مملو از ابرهای متراکمی که خورشید از لابهلای آنها بر کوهها و درختان میتابد.
در پشت کلبه، یک محیط جنگلی وسیع پوشیده شده از درختانی با برگهای رنگی، زیبایی بینظیری را به طبیعت بخشیده که بهناگاه به یک دشت پهناور سرسبز میرسد که حیوانات در آرامشی عجیب مشغول چرا هستند. در وسط بخش جنگلی کلبه نیز یک آلاچیق چوبی بهچشم میخورد که یک بخاری هیزمی بزرگ مانند آنچه که در کودکی خود در خانه مادربزرگ دیدهایم در وسط آن قرار گرفته است تا فرصت خوبی برای دورهمی دوستانه و خانوادگی برای گفتوگو، آواز، بازی و خندیدن از اعماق وجودمان فراهم شود. در گوشه دیگری از این محیط جنگلی تابی چوبی که با طنابهایی به درختی متصل است قرار دارد که با نشستن روی آن و به حرکت در آمدن تاب، آن حجم از زیبایی را که حالا با برخورد هوای سرد پاییزی بر روی صورت همراه است، مابین زمین و آسمان مشاهده میکنی و احتمالا در آن لحظه غرق آن همه زیبایی خواهی شد و با طبیعت یکی میشوی.
در فصل پاییز که روزها بسیار کوتاه هستند و شبهایی طولانی را باید پشت سر گذاشت، شبمانی در آلاچیقی که آتش از بخاری هیزمی زبانه میکشد بههمراه چای، انار و پرتقال با همخوانی دستهجمعی یک موسیقی روحنواز یا آواز همسفری خوشصدا و نواختنسازی توسط همسفری دیگر، بهترین نقشی است که میتوان از یک سفر به تصویر کشید. همیشه شبهای سفر بسیار مهمتر از روزهای آن است؛ چرا که در روزها هدف و مقصد سفر مشخص بوده و امکان گشت و گذار و بازدید از مکانهای مختلف فراهم است، اما شبها که باید در یک گوشهای گردهم آمد، اینکه چگونه گذرانده شود و چه کسانی در این سفر رویایی همراه شما باشند بسیار پراهمیتتر است. و درست در همینجا، در آلاچیق و دور بخاری هیزمی دقیقا جایی است که میتوان با خاطرهگویی و بازگویی اتفاقات جذاب زندگی صدای خندهها را به آسمان رساند. خندههایی که این روزها گویی گم شدهاند.
وقتی شب به نیمه نزدیک میشود، هم به احترام اهالی روستا و هم با سردتر شدن هوا، ادامه شبنشینی را در درون کلبه میگذرانی. همه روی زمین با تکیه بر پشتیهایی که دورتادور اتاق چیده شده مینشینید و بازیهای گروهی همچون پانتومیم یا مافیا را انجام میدهید و آنقدر لحظات شیرین و جذابی را میگذرانی که متوجه گذر زمان نخواهی شد و یک آن بهخود میآیی و میبینی که سپیده دم نزدیک است و شب به پایان رسیده است. شروع میکنی به پهن کردن رختخوابها و پتوها روی زمین و درست در همین لحظه پرت میشوی به دوران کودکی. آن زمان که در خانه مادربزرگ همه دور هم جمع میشدیم و در یک اتاق گرم وقتی همه کنار همدیگر دراز کشیدهایم و از آینده و رویاهایمان میگفتیم و تا صبح رازهایمان را بازگو میکردیم و با صدایی آرام میخندیدیم. در همین لحظه لبخندی دلنشین از مرور خاطرات بر لبانمان نقش میبندد و این را میتوان در چهره تک تک همسفرانمان مشاهده کنیم.
شاید لذتبخشترین قسمت این ماجرا را باید صبحدم هنگامی که با صدای خروس خوان از خواب بیدار میشوی دانست که پرده گلگلی را کنار میزنی و از لابهلای پنجره چوبی حیاط سبزی که اکنون با بارش باران صدها بار زیباتر شده را تماشا میکنی. هنگامی که از در چوبی کلبه به ایوان بیایی سرمای لذتبخشی که بر گونهها برخورد میکند و در کنار هوای مطبوع و بوی خوش طبیعت، آدمی را به اعماق لذت و تحقق رویاهایش میبرد و گویی ورای این حجم از زیبایی دیگر چیزی وجود ندارد. میتوان از یک صبحانه محلی در کنار آتش و چای زغالی لذت برد و از صدای باران، هوای مطبوع و سرد پاییزی و آن حجم از زیبایی سیراب شد.
همچنین، هنگامی که باران بند آمد و خورشید از پشت ابرها خود را نشان میدهد، آسمان در زیباترین جلوه خود را به تصویر میکشد و اینجا بهترین زمان برای عکاسی و قدم زدن در این محیط چشم نواز روستایی در فراز کوههاست. با بیرون آمدن از درب چوبی حیاط، میتوان در این مسیر خاکی قدم زد رو به بالا رفت و در نقطهای که بین دره و جاده واقع شده به تماشای زیباییهای خارقالعاده طبیعت بینظیر شکرکش پرداخت. در این قاب زیبا، کوههایی با درختان رنگارنگ در دوردست، جاده باریک پرپیچ و خم و مزارع پلکانی برنج به چشم میخورند و در گوشهای دیگر باغهای همیشه سبز چای خودنمایی میکند.
پس از صرف ناهار محلی که توسط مردم روستا تهیه شده، باید آرام آرام از آن همه زیبایی دل کند و بازگشت به هرآنجا که تا پیش از این به آن تعلق داشتیم. اما این بازگشت هزاران بار متفاوت از دیگر بازگشتهایی است که تاکنون تجربه کردهایم، چرا که با سپری کردن دو روز آخر هفته فوقالعاده در یک منطقه بینظیر، جانی تازه به روح و روانمان بخشیده و با بازیابی مجدد ذهن و جسم، قدرت چشمگیری در روبهرو شدن و جنگیدن با چالشهای زندگی بهدست خواهیم آورد.
بهدست آوردن این توصیف زیبا از یک آخر هفته رویایی آنچنان که بهنظر میرسد دور از ذهن و سخت نیست. کافی است بار سفر طبیعتگردی را ببندید که قطعا در این فصل باید با تجهیزات کامل و لباس گرمایشی به دل جاده زد و از مسیر اتوبان قزوین-رشت به گیلان رهسپار شد و با گذر زمان ۵ ساعته خود را به لنگرود رساند. اگرچه از مسیرهای متفاوت میتوان به مقصد رسید اما زیباترین مسیر از سمت جاده لیلاکوه است که پس از رسیدن به میدان معلم اولین خیابان سمت راست که به جاده لیلاکوه معروف است را ادامه دهید و به سمت ملاط و پرشکوه و کومله و اتاقور پیش بروید و از آنجا خود را به جاده خرما برسانید.
کمتر از یک کیلومتر به یک فرعی میرسید که ابتدای روستای شکرکش است. یک جاده باریک اما پرپیچ و خم که بهناگاه به ارتفاع میرسد. یکی از زیباییهایی این مسیر پل آهنی بسیار باریکی است که تنها امکان عبور یک خودرو را دارد و پس از عبور از آن در سمت راست جاده خانههای روستایی قرار دارد و در سمت چپ آن مناظر چشمگیری مملو از کوههای بلند، شالیزارها و باغهای چای به چشم میخورد. جاده آسفالت که به پایان میرسد وارد جاده خاکی میشویم که چندان سنگلاخ نیست و میتوان به راحتی با خودروی شخصی از آن عبور کرد و دقیقا در آخرین خانه روستا به اقامتگاه بومگردی گلیای میرسی که تمام آن تصاویر رویایی و زیبا را در جلوی چشمانتان ظاهر میکند.