طاعون ارغوانی
بابا بزرگ! تو هم هیچوقت دست و صورتت را نمیشوری!
- بله. من هم نمیشورم. پیرمردی شدهام کثیف و نفرتآور. زمانه عوض شده. هیچکس خودشو نمیشوره. شصت سال میگذره که رنگ قالب صابون را ندیدم. شماها میدونید صابون چیه؟ نمیدونید! روزی براتون شرح میدم که صابون چیه. فعلا باید از طاعون ارغوانی صبحت کنم. پس اول باید شرح بدم که بیماری چیه. بیماری عفونی چیه. بچهها!
سابقا کشف کرده بودند که بعضی از میکروبها و موجودات نادیدنی باعث وبانی بیماری هستند. کلمه میکروب را خوب به خاطر بسپارید.
میکروب چیزی است خیلیخیلی کوچک. کنه را دیدهاید که در فصل بهار توی پوست و گوشت سگ فرو میره؟ میکروب از کنه خیلی کوچکتره. آنقدر کوچکه که به چشم دیده نمیشه.
هوهو قاه قاه خندید.
- بابابزرگ! آدم مسخرهای هستی. از چیزهایی حرف میزنی که دیده نمیشند. چیزی که دیده نمیشه از کجا معلوم که وجود داره.
- هوهو! سوال تو بهجاست. چیزی که دیدنی نیست از کجا میشه به وجودش پی برد؟ در آن روزگار دستگاهی در اختیار داشتیم به اسم میکروسکوپ. میکروسکوپ هر چیز را بزرگتر نشان میداد. به کمک این دستگاه بشر خیلی چیزها را میدید که قبلا از وجودشان خبر نداشت. بعضی از اولترا میکروسکوپها هر چیز را تا چهل هزار برابر بزرگ میکردند.
چهل هزار تا یعنی چهل تا صدف و هر صدف برابر با هزار انگشته و دستگاه دیگری داشتیم به اسم سینما که میکروبهای چهل هزار برابر بزرگ شده را روی پرده درشت و روشن به ما نشان میداد.
حالا برای آنکه به میزان کوچکی این میکروبها، این موجودات ریز و ذرهبینی پیببرید یک دانه شن برمیداریم.
اول باید این دانه کوچک را ده قسمت کرد. بعد هر قسمت را شکست و ده قسمت کرد و همینطور هر ذره را ده قسمت و باز ده قسمت کرد و از حالا تا غروب آفتاب به این کار مشغول بود. با این حساب میتوانید کوچکی یکی از این میکروبها را حدس بزنید.
پسرها این سخنان را باور نمیکردند. لب شکری مسخرگی میکرد و هوهو زیرلب میخندید. ادوین ساکتشان کرد تا به حرفهای پیرمرد گوش بدهند.
- بچهها! کنه خون سگهای شما را میمکد. ولی میکروب آنقدر کوچکه که خیلی راحت وارد خون انسان میشه و در آنجا زاد و ولد میکنه و زیاد میشه و گاهی آنقدر زیاد میشه که سر به یک میلیارد میزنه. یک میلیارد یعنی یک خرچنگ و موقعی که شماره میکروبها آنقدر زیاد شد آدم بیمار میشه. مریض میشه. این میکروبها و موجودات ریز چندین نوعند و هرکدام یکجور بیماری با خودشون میآرن. در آن موقع همه انواع بیماریها را نمیشناختیم و هنوز اطلاعات ما از دنیای نامرئی میکروبها کامل نبود. ولی خیلی از اونها را میشناختیم. مانند باسیلوس آنترامیکس، میکروککوس، باکتریوم ترمو و باکتریوم لاکتیس که این آخری در تبدیل شیر به پنیر کار مفیدی انجام میده.
پیرمرد موقعیت و فضا را یکباره از یاد برده بود و درباره میکروبها و باکتریها و باسیلها و ویژگیهای هر یک توضیحاتی میداد و نامهای علمی و کلمات لاتین را با وسواس و دقتی فراوان پشت هم ردیف میکرد.
پنداری برای دانشجویان دانشگاه درس میدهد. پسران که از این کلمات چیزی سر در نمیآوردند با اخمهای درهم رفته، نگاهشان را به اقیانوس دوخته و پروفسور اسمیت را به حال خود گذاشته بودند که برای دل خود حرف بزند. ولی ادوین که از دیگران هوشیارتر بود بازوی پیرمرد را کشید و او را به خود آورد.
- بابابزرگ! قرار بود از مرگ ارغوانی حرف بزنی.
پیرمرد به خود آمد و به یاد آورد که شنوندگان او دانشجویان دانشگاه برکلی نیستند و از قماش دیگری هستند. دوباره سخنانش را با وضع حاضر سازگار کرد.
- بله. بله ادوین! همه چیز را فراموش کرده بودم. گاهی خاطرات گذشته طوری به روح و فکر من مسلط میشه که فراموش میکنم فعلا پیرمرد کثیفی بیشتر نیستم. لباسم از پوست حیواناته و به دوران چوپانی و دنیای ابتدایی برگشتهام... چه خوب گفته است شاعر که: میوه رنج آدمی چندان پردوام نیست و چون کف دریا محو شدنی است. بله حق با آن شاعر بوده.
شکوه و عظمت آن تمدن درخشان مثل کف دریا ناپدید شد و از دست رفت و فعلا من مثل اجداد وحشی خودمون زندگی میکنم و پیرمردی هستم خسته و فرسوده و یکی از افراد قبیله سانتارزا.
زن من هم که مرحوم شد جزو همین قبیله بود: پسرم و دخترانم با افراد همین قبیله ازدواج کردند، یا افراد قبیلههای راننده، ساکرامنتو و بالتاآلتوس ... لب شکری از قبیله راننده است و ادوین از ساکرامنتو و هوهو از بالتاآتوس. هر سه شما نوههای عزیز من هستید.
و من امروز میخواهم برای نوههای خودم از مرگ ارغوانی صحبت کنم. کجای مطلب بودیم؟
ادوین گفت: داشتی از میکروبها حرف میزدی. میگفتی این چیزهای ریزه میزه، دیده نمیشند، اما آدمو مریض میکنند.
- بله. از میکروب صحبت میکردیم. آن اوایل، یعنی چندین هزار سال پیش که جمعیت روی زمین خیلی کم بود میکروبها کمتر فعال بودند و کمتر از این جور امراض وجود داشت. به همان میزان که جمعیت زیادتر شد و آدمها جمع و جورتر و فشردهتر زندگی کردند و بیشتر در شهرهای بزرگ جمع شدند. میکروبها هم بیشتر شدند و بیشتر در وجود انسان نفوذ کردند و بیماریهای ناشناخته هم زیادتر شد. بعضی از بیماریها واقعا وحشتناک بود. در دورانی به نام قرون وسطی طاعون سیاه پیدا شد و عده زیادی را در اروپا کشت. بعد نوبت مل بود و انواع دیگر طاعون.
در آفریقا بیماری خواب هزاران نفر را از بین برد. دانشمندان میکروبشناس اکثر این بیماریها را شناسایی کردند و با داروهای موثر این نوع بیماریها را از دور و بر بشر دور کردند.
منبع: طاعون ارغوانی، جک لندن نشر دنیای نو ترجمه محمد مجلسی