توکیو؛ شهری مدرن در شرق عالم
یک قرن دگرگونی

توکیو محل زندگی من است. یکی از دلایلی که باعث میشود بسیاری از گزارشهای مربوط به این شهر بهاشتباه به خوشبینی بگراید این است که توکیو در ذهن آمریکای پساجنگ همچنان محل زرقوبرق و ثروت، خوشسلیقگی و اصالت فرهنگی و میهماننوازی فروتنانه است. بماند که این اثر حسابشده کارزارهای تبلیغاتی دوجانبه پس از جنگ است، گسترش فرهنگ عامه قابلیت صادرات دارد اما سلطه صنعتی ژاپن نگرانکننده است.
حالا که هشتاد سال از زمان حمله آمریکا میگذرد، هر کسی که دوسههزار دلار کف جیبش داشته باشد میتواند به توکیو بیاید. درست همانطور که در روایتهای رایج، مکزیکوسیتی پناهگاهی برای کوچنشینان دیجیتال است و ییووِ چین اسکندریه مدرن (یک مرکز حملونقل بینالمللی که تاجران کالاهای بادوام و نیز واسطهها را از جهان جنوب به خود جذب میکند)، این بروشورهای مسافرتی که خودشان را در قالب مقالههای تحلیلی عرضه میکنند فقط برای کسانی تعجبآورند که از یک قرن دگرگونی بهکل بیخبر ماندهاند. نویسندگان چنین مقالاتی، با ملایمترین لحن و عوامپسندترین شکل میگویند که فراخوان توکیو به گردشگری مقتصدانه آخرین کورسوی امید برای کشوری است که ته کشیده است.
خسته اما فوقالعاده مودب، یا گردشگران چینی یا پیرمردهایی که لنگلنگان به محل شرطبندی غیرمجاز میروند آدرس میپرسند. گردشگرها به شهروندان یادآوری میکنند که برای آینده شهر شما در اولویت نیستید.
محله من چندان پاتوق گردشگران سطحبالا نیست. تایتو پر از معابد و هتلهای ارزانقیمت است. گردشگران متمدنتر در جای دیگری مشغول هستند، میدانم. بیشتر گردشگرانی که به ژاپن میآیند همچنان چینیاند، اما تعداد چینیها نسبت به شش هفت سال پیش بهمراتب کمتر شده است. شاید از معبد سنسوجی سیر شدهاند یا غرفههای بنجلفروشیِ بازار آمهیوکو دیگر باب طبعشان نیست. در این بخش از شرق توکیو، گردشگران بیشتر اهل استرالیا یا ایالاتمتحدهاند، انگلیسیزبانان سفیدپوستی که لباس ورزشی به تن دارند، انگار بترسند مسیر مسطح اوئنو تا آساکوسا استقامت جسمیشان را به چالش بکشد. در هوای نامناسب هم خود و کولهپشتیهایشان را با بارانیهای یکبار مصرف میپوشانند و شبیه ارواحی میشوند که در میان مه حرکت میکنند.
آنها با خشخش و سروصدای چرخهای پلاستیکی روی سنگفرش نزدیک میشوند. در هتلهای عشق تغییرکاربریداده در اوگوئیسودانی میخوابند. در فروشگاه عظیم یونیکلو در اوکاچیماچی جمع میشوند. مقابل معابد آساکوسا عکس میگیرند. دوربین پلیسی به همراه دارند تا به تمام جهانیان نشان بدهند که از خیابان کاپاباشی بازدید کردهاند. من بدون عذابوجدان به آنها خیره میمانم: آمدهاند تا نگاه گردشگرانه خود را به شهر معطوف کنند، پس مقابله به مثل دور از انصاف نیست.
زلزله آمد اینجا و درباره صدها روسپی و بچههایشان نوشت که زندهزنده توی برکه سوزانده شدند؛ همان موقع که آتش محله لذتسرا را درمینوردید.
میهمانانم را برای صرف ژله بیمزه قهوه و نان باترمیلک به کیساتنهایی میبردم که صدای تلویزیونشان گوش فلک را کر میکرد و صاحبانشان یک مشت عقبمانده بودند. پلیدماهی را در حلقشان فرو میکردم و میگفتم از ژله پوست ماهی سوپ بینظیری درمیآید و آنوقت فقط با شوچوی گندمسیاه میشود کام را از آن پاک کرد. در انتهای تورهای شرق توکیو هم میهمانان را به بازار کار قدیمی یا همان یوسهبا در ایروهاکایی میبردم.
بعضیهایشان آنجا را بهواسطه معروفبودنش دورادور میشناختند. این افراد مستند یاما: حمله به حمله (۱۹۸۵) را دیده بودند، مستندی درباره کنشگری در محله که مشهور بود خشم سرکردگان جرایم سازمانیافته را برانگیخته و کارگردان اصلی در زمان فیلمبرداری و کارگردان جایگزینش پس از تکمیل کار به قتل رسیدهاند. گرچه محله دیگر سانیا نام نداشت (مسوولان شهر این نام را در دهه۱۹۶۰ از روی نقشهها حذف کرده بودند)، بعضی از میهمانانم از مطالعاتشان درباره مشکلات نیروی کار با این نام آشنا بودند.
سانیا هسته اصلی شهری شد که اکنون میان گردشگران و کارگران میهمان تقسیم میشد. پس از جنگ جهانی دوم، مردانی که از مناطق روستایی فقیر شمال به شهر میآمدند ساکنان دائمی آنجا میشدند؛ چون ارزان بود و دسترسیاش به ایستگاه اوئنو راحت. آسایشگاههای شلوغ رفاه که نیروهای اشغالگر آمریکایی دایر کرده بودند به دست مالکانی افتاد که بخشبندیشان کردند تا باز هم افراد بیشتری در آنها جای بدهند. یوسهبای سانیا عملا مزایده انسان بود. شرکتهای ساختوساز فهرست میکردند که در هر روز از هر نوع کارگر چند نفر نیاز دارند (مثلا ۱۰نفر آشنا با بتنریزی و ۲۰کارگر غیرماهر) و دلالان کار قبل از سپیدهدم به زاغهها میریختند تا درباره دستمزدها مذاکره کنند.
معجزه اقتصادی رنگ باخت. سانیا پناهگاهی برای کارتنخوابها شد؛ جایی که دولتهای بخش بیخانمانها را میفرستادند. یوسهبا افول کرد، اما هرگز بهکل از بین نرفت. کارگران خارجی نیز به امید یافتن کار به بومیان پیوستند؛ اما زمانی که من سرزدن به ایروهاکایی را شروع کردم، فقط یک مشت مرد سالمند مانده بودند. دلالان بزهپیشه کار جای خود را به پیمانکاران فرعی یا کارگران مستقل و دورهگرد داده بودند. فقط چند خارجی به چشمم خورد که گمانم بنگالی یا نپالی بودند. حالا دیگر جاهای بهتری میشد کار پیدا کرد.
کسانی که اتاقهای ارزانقیمت وهاستل داشتند باید خود را با شرایط وفق میدادند. حالا از دولت بهصورت روزانه پولی میگرفتند تا کارگران مهاجرِ بیکارشده را اسکان بدهند. بقیه تختها را هم به گردشگران اختصاص میدادند. سانیا با آنکه یکی از فقیرترین بخشهای شهر بود، مقصدی توریستی شد. چنانکه به میهمانانم میگفتم، وقتی اولین بار به توکیو آمدم، ایوان آنجا سقف شد که البته دولت و توسعهدهندگان دستبهیکی کردند تا تخریبش کنند. یک دلیلشان هم این بود که مانع نشستن بیخانمانها زیر سقفش شوند.
میخواستند خیابانهای چراغانی سالهای حباب اقتصادی را ببینند که هنوز هم در رسانههای آمریکایی نمایش داده میشد. میخواستند دخترانی را ببینند که با لباسهای آنچنانی در هاراجوکو برای عکاسان مجله فروتس و «عکسهای خیابانی»شان ژست میگیرند، مثل بیستوچند سال پیش. هرچند خجالت میکشیدند به این نکته اقرار کنند، ولی میخواستند خیالاتی شبیه شارلوت و باب در فیلم گمشده در ترجمه را در یک سالن زهواردررفته کارائوکه در محلهای باکلاس به اجرا بگذارند. میخواستند حمامها را به گالری هنری تبدیل کنند. تور من به آنها یادآوری میکرد که توکیو نیز به اندازه هر جای دیگری بیرحم و ظالم است. میگفتم «همه اینها بهزودی از بین میرود!» من این را با حسرت میگفتم، اما شاید آنها نفس راحتی میکشیدند.
گردشگری مقتصدانه است. وقتی در شعبهای از فلان کبابی هنگکنگی در پنتهاوس برجی شیشهای کبوتر میخوردند، دوست نداشتند کسی برایشان سخنرانی کند که در آینده پروژههای مسکنسازی و زاغههای کارگران مهاجر جای خود را به مجتمعهای تجاریمسکونی میدهند. نخبگان سیاسی و اقتصادی دوست دارند خارجیها مشکل فروپاشی جمعیتی را حل کنند، جان تازهای به بخش خدمات بدهند و بازار املاک را دوباره رونق ببخشند. وقتی شهروندان
[بهواسطه مهاجرت یا مرگ] از شهر بروند، کارشناسان برنامهریزی شهری که برای توسعهدهندگان املاک و مستغلات کار میکنند میتوانند محلات را بهینهسازی کنند و ساکنانی موقت در آنها بنشانند که توقعات کمتری دارد و در صورت نیاز بهراحتی میتوان از نظام سیاسی بیرونشان انداخت.
توکیو برای چنین آیندهای آماده میشود. اما جذب کارگران خارجی سختتر شده، چون ژاپن فقیرتر میشود و همسایگانش غنیتر. برای اینکه آمار گردشگری به دوران اوج قبل از کرونا برگردد (رشد که جای خود دارد!)، ارزش ین باید ثابت بماند که این امر مابقی اقتصاد را زمین میزند؛ بماند که تضمین ثبات ژئوپلیتیک و بومشناختی هم دشوار است. آینده فقط زمانی فرامیرسد که مردم از ایمان به اهداف توسعه پایدار و اوموته تاشی (Omotenashi) دست بکشند، همینطور باور به عاقلانهبودن تبدیل مناطق سرخ به مراکز خرید معاف از مالیات و خرابکردن سقف ایوانها برای دایرکردن هتلهای بیشتر. آنوقت دیگر چیز فیزیکی یا روحانی خاصی باقی نمیماند تا بتوان حتی کوچکترین چشماندازهای رمانتیک گذشته را هم احیا کرد. جاماندگان (نوههای اجتماعات اولیه و محصولات کمتربلندپرواز محلات دورازوطن، کسانی که از تبعید در حومه برمیگردند، کسانی که ایستادگی کردهاند) با این مشکل مواجه میشوند که با شهری که بهمنظور جلب اعتماد سرمایهگذاران تحول یافته چه باید کرد. جامعهای کهن در یک کشور فقیر که کارکنانش جوانانی از مناطق دورند باید چشم امید به جاهای دیگری داشته باشد. برای همین است که من میمانم. اگر واقعا توکیو (این بار بعد از شروعهای ناموفق فراوان) نماد آینده است، دوست دارم بدانم این آینده به چه شکل است.
معماری تخیلی شهر زنده
توکیو شهری شگفتانگیز با ساختمانهایی جالب است. از ساختمانهایی با معماریهای غیرمتعارف گرفته تا بناهای محبوب گردشگران، تاریخ معماری ژاپن همیشه رازهای زیادی برای کشف کردن دارد. امروزه در توکیو سازههای زیادی را میبینید که ساختاری علمی-تخیلی دارند. این بناها یادآور یکی از جنبشهای معماری به نام متابولیسم (Metabolism) هستند که پس از جنگ شکل گرفت. متابولیسم در تعاریف سادهی علمی، به معنای فرآیند حفظ سلولهای زنده است. گروهی از معمارهای توکیو و مهندسان ژاپنی اعتقاد داشتند که ساختمانها هم باید در طول زمان قابلیت تغییر و تکامل داشته باشند؛ درست مانند موجودات زنده. این طرز فکر با شکست روبهرو شد؛ اما هنوز ساختمانهایی مانند برج کپسولی ناکاگین و هیل ساید تراس (Hillside Terrace) وجود دارند که با این سبک معماری ساخته شدهاند.
اتاقهای قابل تعویض برج کپسولی ناکاگین
بــــرج کپـــــســــولـــــی نــــاکــــاگــــین (Nakagin Capsule Tower) یکی از معروفترین ساختمانهایی است که با سبک معاری متابولیسم ساخته شده است.
این مجتمع آپارتمانی در اصل برای یک فرد تاجر ساخته شد. اتاقهای ناکاگین دارای امکانات اولیهای چون حمام، تخت، تلویزیون و تلفن هستند.طراحی اتاقهای این هتل که مانند جعبههایی نامنظم روی یکدیگر چیده شدهاند، بهگونهای است تا هر ۲۵سال یکبار قابل تعویض باشند.
کیشو کوروکاوا یکی از معماران برجسته ژاپن در قرن بیستم بود. وی بهعنوان یکی از شناختهشدهترین بنیانگذاران سبک متابولیست (Metaolist) در دهه۶۰ میلادی به شمار میرفت. کوروکاوا در طول دوران حرفهای فعالیت خود رویکرد فلسفی خاصی برای درک معماری و پروژههای خود در نظر گرفته بود.
کوروکاوا پس از گذراندن تحصیلات خود در دانشگاه توکیو زیر نظر کنزو تانگه در سال1959، جنبش متابولیست را بهوسیله یک گروه آزاد به نامهای کیونوری کیکو تاکا، فومیهیکو ماکی و تانگه آغاز کرد. شناختهشدهترین پروژه کوروکاوا بر اساس سبک متابولیست برج کپسول است؛ ساختمانی که از میکرو آپارتمانهای کوچکی ساخته شده و دارای امکانات مدرن آن زمان بوده است. این ساختمان هنوز هم از همان امکانات سابق بهره میبرد.
میکرو آپارتمانهای برج کپسول جایگزینی برای افزایش طول عمر ساختمان نسبت به بنای معمولی است که عمل فرسودگی سریعتر در آنها اتفاق میافتد. برج کپسول منظرهای منحصربه فرد و جالب توجه از تئوری نظریه متابولیست به شمار میرود که در جهان واقعی یک نمونه از آن ساخته شده است. اصول کار متابولیست به اندیشههای ناپایداری و تغییر میپرداخت و پیشتر بهعنوان سبکی با فرآیندهای طبیعی در نظر گرفته میشد. یکی از محدودیتهایی که متابولیستها با آن روبهرو بودند، فضای فیزیکی بود.
این گروه از قبل میدانست که ایجاد شهرهای کاملا متحرک غیرممکن است. وزن و ثبات ساختمانها برای ایستادن آنها بهصورت عمودی ضروری است که به معنای وجود یک ساختار محکم (برعکس حرکت) است. تصمیمی که آنها گرفتند، منطقی را پشت آرزوهای طراحیشان مشخص کرد: جدا کردن آنچه میتوان جابهجا کرد از آنچه نمیتوان.
وقتی به پروژههای این جمع نگاه میکنید، میتوانید برخی الگوها را مشاهده کنید. سبک طراحی آنها شبیه به ایده یک درخت است، حداقل در رابطه بین تنه و برگها: ساختاری بادوام از چوب، واحدهای کوچک و فاسدشدنی به نام برگها را نگه میدارد. این منطق در بیشتر ساختمانهای آنها وجود دارد.
مفهوم سازههای کلان (Mega Structures) برای توضیح آنچه آنها در ذهن داشتند، بهکار میرود. آنها به سازههایی میاندیشیدند که قابلیت اتصال مجدد و جابهجایی داشته باشند.