مذاکرات تحتتاثیر عوامل غیرقابل پیشبینی

در دوران رقابتهای انتخاباتی بین ترامپ و هریس، مخالفان جمهوری اسلامی در انتخاب میان این دو گزینه دچار تردید بودند. برخی معتقد بودند سیاستهای دموکراتها با ترکیب دستهای آهنین در دستکشی ابریشمی، ممکن است فشار موثرتری به ایران وارد کند، در حالی که دیگران فکر میکردند ترامپ با سیاستهای تهاجمی خود منافع آمریکا را سریعتر تامین میکند. اما با شروع دوباره کار ترامپ در کاخسفید این مقایسهها کمتر اهمیت پیدا کردهاند؛ چرا که دولت دوم ترامپ تفاوتهای زیادی با دولت اول خواهد داشت. کابینه جدید ترامپ را افرادی تشکیل میدهند که برخلاف کابینه قبلی او، به دلیل سوابق قضایی، رسانهای یا مسائل مالی، وابستگی عمیقی به شخص او دارند و بیش از کابینه اول ترامپ، تابع وی هستند.
از سوی دیگر، ورود ابرثروتمندان به سیاست آمریکا، مانند ایلان ماسک، میتواند تغییرات اساسی در سیاستهای داخلی و خارجی ایالاتمتحده ایجاد کند. این تغییرات ممکن است به اتخاذ رویکردهای غیرمتعارفتر در قبال ایران و دیگر کشورها منجر شود. در مذاکرات هستهای و مسائل منطقهای، این تحولات میتوانند به کاهش نقش نهادهای سنتی و افزایش تصمیمگیریهای شخصی و کوتاهمدت رئیسجمهور و نزدیکانش –بهجای تصمیمگیریهای راهبردی و بلندمدت- منجر شوند که پیچیدگیهایی را در مسیر مذاکرات با ایران به وجود میآورد.
در خصوص مذاکرات با ایران، جاناتان پانیکوف در فارنافرز سهسناریوی احتمالی را برای آینده روابط ترامپ و ایران مطرح میکند. سناریوی اول یک توافق جامع است که شامل تمامی مسائل ایران از جمله برنامه هستهای، فعالیتهای نیابتی و برنامه موشکی بالستیک میشود. سناریوی دوم توافقی محدود است که تنها به برنامه هستهای ایران مربوط میشود. در این سناریو آمریکا روی مسائل منطقهای و موشکی اصراری نخواهد داشت. سناریوی سوم، حمله نظامی به ایران است که ترامپ ممکن است در صورت عدمدستیابی به توافق، از آن استفاده کند. این حمله با هدف تضعیف توانمندیهای هستهای ایران، برای دولت ترامپ که قصد دارد تمرکزش را بر اصلاحات ساختاری در آمریکا قرار دهد، هزینههای زیادی خواهد داشت.
در مواجهه با این سناریوها، ایران ممکن است راهبردهای مختلفی را براساس نظریه بازیها اتخاذ کند:
توافق جامع که تمامی مسائل از جمله برنامه هستهای، فعالیتهای نیابتی و مسائل منطقهای را دربرگیرد، برای ایران بهویژه در مسائل منطقهای و برنامه موشکی محدودکننده خواهد بود. این شرایط میتواند به ایران این انگیزه را بدهد که چنین توافقی را تهدیدی برای منافع ملی خود بداند و از آن برای تقویت مواضع داخلی یا حتی همکاریهای منطقهای و جهانی با چین و روسیه استفاده کند. در نظریه بازیها این رفتار میتواند بهعنوان استراتژی مقاومت (commitment strategy) تعبیر شود که بهطور عمدی برای افزایش هزینهها و فشار به طرف مقابل طراحی میشود. در واقع در موقعیتهای استراتژیک، توانایی یک بازیکن در تعهد به استراتژی خودش -که لزوما بهینه نیست- میتواند به او یک مزیت مهم بدهد. به عبارت دیگر، گاهی اوقات ممکن است یک بازیکن برای حفظ قدرت یا پیشبرد منافع خود، تصمیم بگیرد به یک استراتژی خاص پایبند بماند، حتی اگر این استراتژی بهترین گزینه در مواجهه با رفتار رقبایش نباشد. این نوع تعهد استراتژیک از دید بازیکن متعهد، میتواند باعث شود رقبای او تصمیمات متفاوتی بگیرند که در نهایت به نفع او تمام شود.
اگر ترامپ به دنبال توافق محدود بر سر برنامه هستهای باشد، ایران ممکن است این گزینه را قابل پذیرشتر ببیند؛ زیرا به ایران اجازه میدهد تا برنامه هستهای خود را با وجود محدودیتهای بینالمللی ادامه دهد و در عین حال، تحریمها کاهش یابند. در نظریه بازیها، چنین توافقی میتواند بهعنوان یک تعادل با منفعت متقابل در نظر گرفته شود که در آن ایران به دنبال حداکثرسازی منافع خود در حوزه برنامه هستهای است، در حالی که تحریمها کاهش مییابند. این انتخاب براساس منطق «زیان کمتر از انتخابهای موجود» یا به عبارت دیگر، استراتژی «برد-برد» کوتاهمدت قابل تحلیل است. ایران در این حالت ممکن است با پذیرش محدودیتها در زمینه هستهای به امتیازات اقتصادی از جمله کاهش تحریمها دست یابد. این استراتژی همچنین میتواند بهعنوان استراتژی بازیهای کوتاهمدت تعبیر شود که در آن ایران توانسته در بازی به نفع خود تغییرات قابلتوجهی در تحریمها ایجاد کند، بدون اینکه به تمامی خواستههای ترامپ در زمینههای دیگر تسلیم شود.
براساس سومین و بدترین گزینه، اگر ترامپ تصمیم به حمله نظامی بگیرد، ایران واکنش تلافیجویانه (retaliatory strategy) را در پیش خواهد گرفت. در این خصوص، بهطور آشکار از زبان مقامات ایرانی، مانند دکتر پزشکیان در مصاحبهای با انبیسی، شنیدهایم که ایران از جنگ نمیترسد، اما به دنبال آن هم نیست. ایران در این شرایط تلاش خواهد کرد که با تقویت روابط با دیگر متحدان خود یا اتخاذ استراتژیهایی جدید، منافع خود را پیش ببرد. با استفاده از Deterrence Game ایران تلاش میکند ترامپ را از اقدام نظامی با تهدید به هزینههای سنگین بازدارد. این نوع تهدید بهعنوان یک بازی تهدیدآمیز در نظر گرفته میشود که هدف آن ایجاد موازنه در روابط قدرت است، بهگونهای که ترامپ پیش از هر اقدام نظامی، به این تهدیدها توجه کند.
استراتژی جنگ روانی در شرایطی که طرف مقابل نمیخواهد وارد درگیری نظامی شود و بهدنبال اجتناب از تشدید تنشهاست، میتواند کارکردی موثر داشته باشد. در این راستا، با نگاهی دوباره به صحبتهای پزشکیان و عراقچی و نیز برخی بحثهای مطرحشده در فضای سیاسی کشور در روزهای اخیر، احتمالا ایران با تهدید به افزایش تنشها در منطقه (مثلا از طریق تقویت گروههای نیابتی خود یا تهدید به افزایش حملات به منافع آمریکا در خاورمیانه) فشار روانی زیادی به ترامپ و مقامات آمریکایی وارد کند. این فشار روانی میتواند باعث شود که ترامپ تصمیمات خود را در جهت کاهش تنشها و مذاکرات تغییر دهد تا از وارد شدن به جنگ تمامعیار جلوگیری کند. در صورتی که بازیگر مقابله -در اینجا آمریکا- تمایلی به وارد شدن به درگیری نظامی نداشته باشد، نگران عدمقطعیت و پیشبینیناپذیری واکنش ایران یا درگیر بحرانهای چندگانه دیگری باشد، احتمالا استراتژی جنگ روانی در این مرحله موثر خواهد بود. اما نباید فراموش کرد اگر طرف مقابل به تهدیدهای روانی ایران بیاعتماد باشد یا در ارزیابی خود به این نتیجه برسد که ایران تهدیدهای خود را بهطور جدی عملی نخواهد کرد، استراتژی جنگ روانی ایران میتواند بیاثر شود. بهویژه اگر طرف مقابل فکر کند که ایران به دلیل محدودیتهای داخلی یا بینالمللی قادر به اعمال واکنشهای نظامی قوی و جدی نخواهد بود، فشار روانی واردشده از سوی ایران میتواند بیاعتبار شود و در نهایت به تصمیمگیریهای تهاجمیتری منجر شود.
تمامی ارزیابیهای گفتهشده از منظر نظریه بازیها، مبتنی بر آن است که ما بازیگران دو طرف را افرادی عقلانی بدانیم که توانایی کنار گذاشتن احساسات و ایدئولوژیهای خود را دارند. با این حال مشخص است که پویاییهای این مذاکرات تحتتاثیر ویژگیهای شخصی و استراتژیهای خاص هر یک از این طرفین قرار خواهد گرفت. ترامپ با شخصیت خطرپذیر دنبالکننده منافع کوتاهمدت است و مارک روبیو، وزیرخارجه جدید آمریکا با مواضع متناقض، از یکسو موافق سیاستهای فشار حداکثری علیه ایران است و از سوی دیگر اخیرا از آمادگی برای مذاکره سخن میگوید. در مقابل تیم ایرانی براساس محاسبات استراتژیک و ترکیب آنها با محاسبات ایدئولوژیک عمل میکند. در نتیجه، تصمیمات سیاسی تحتتاثیر عوامل غیرقابل پیشبینی قرار دارند و شخصیتها و ویژگیهای فردی میتوانند در نتایج مذاکرات نقش بسزایی ایفا کنند.
* پژوهشگر مطالعات امنیت و بازیگران غیردولتی در خاورمیانه