نگاهی به عوامل محدودکننده تحرک بیننسلی در آفریقا
سرنوشت شما دست مکان زندگی شماست

تحرک بین نسلی، یعنی توانایی افراد برای بهبود وضعیت خود نسبت به نسل قبلی، یکی از معیارهای کلیدی برای سنجش عدالت اجتماعی و اقتصادی است. در آفریقا، جایی که دادههای درآمدی کمیاب و اغلب غیرقابل اعتماد هستند، تحصیلات بهعنوان شاخصی قابل اتکا برای بررسی این تحرک برجسته میشود. مقاله «تحرک بین نسلی در آفریقا» با هدف پاسخ به این پرسش اساسی نوشته شده است که آیا فرزندان آفریقایی میتوانند از محدودیتهای آموزشی والدین خود فراتر روند؟ این مطالعه با استفاده از دادههای سرشماری از بیش از ۱۶میلیون نفر در ۲۷کشور و ۲۸۴۶منطقه، نه تنها تحرک آموزشی را نقشهبرداری میکند، بلکه عوامل جغرافیایی، تاریخی و اجتماعی موثر بر آن را نیز تحلیل میکند. در این مسیر، نویسندگان به ما نشان میدهند که چگونه گذشته استعماری، مکان زندگی و انتخابهای خانوادگی همچنان آینده نسلهای جدید را شکل میدهند.
آفریقا؛ نیمه خاموش توسعه
این مقاله با هدف بررسی تحرک بین نسلی در تحصیلات از زمان استقلال اکثر کشورهای آفریقایی (دهه ۱۹۶۰ به بعد) نوشته شده است. نویسندگان میخواهند به سوالات مهمی پاسخ دهند: کجای آفریقا مهد فرصتهای آموزشی است؟ تفاوتهای تحرک بین نسلی در بین کشورها و مناطق چقدر است؟
آیا شکاف جنسیتی یا روستایی-شهری در این تحرک دیده میشود؟ چه عوامل تاریخی و جغرافیایی با تحرک آموزشی مرتبط هستند؟ و مهمتر از همه، آیا تفاوتهای منطقهای نتیجه تاثیر مستقیم مکانهای بهتر است یا بهدلیل انتخاب خانوادههای بهتر و اهمیتدهنده به آینده فرزندان؟ سوال آخر جذابترین سوال مقاله است و ما بیشتر بر آن متمرکز خواهیم بود.
نویسندگان دو معیار اصلی برای سنجش تحرک بیننسلی تعریف کردهاند. «تحرک رو به بالا» به این معناست که فرزندان والدینی که تحصیلات ابتدایی را تمام نکردهاند، بتوانند این سطح را تکمیل کنند. «تحرک رو به پایین» هم یعنی فرزندان والدینی که تحصیلات ابتدایی دارند، نتوانند به این سطح برسند. برای محاسبه این معیارها، آنها روی افراد ۱۴ تا ۱۸ ساله تمرکز کردهاند؛ زیرا در این سن، تحصیلات ابتدایی معمولا کامل میشود و اکثر کودکان هنوز با والدین یا خویشاوندان بزرگتر زندگی میکنند.
مکانها مهم هستند
در این بخش از مقاله، نویسندگان به بررسی این ایده میپردازند که مکانهایی که افراد در آنها بزرگ میشوند، نقش مهمی در موفقیت و تحرک اجتماعی آنها ایفا میکنند. این موضوع بر اساس تحقیقات اقتصادی اخیر مطرح شده است که نشان میدهد عوامل محیطی، فراتر از تلاش فردی یا تاثیر والدین، میتواند بر توانایی افراد برای پیشرفت در زندگی اثر بگذارد. آنها به کار پیشگامانه راج چتی و هندرن اشاره میکنند که در ایالات متحده انجام شده است. این محققان درآمد کودکان را با درآمد والدینشان مقایسه کردهاند و از شمارههای تامین اجتماعی در اظهارنامههای مالیاتی برای ردیابی این ارتباط استفاده کردهاند. آنها بهطور خاص خانوادههایی را بررسی کردند که از یک مکان به مکان دیگر نقلمکان کرده بودند. یافتههای آنها نشان میدهد که کودکانی که در دوران کودکی مدت بیشتری در مناطقی با تحرک اجتماعی بالاتر زندگی کردهاند، در مقایسه با کودکانی که در مناطقی با تحرک پایینتر بودهاند، در بزرگسالی عملکرد بهتری دارند.
نکته مهم این است که این نتیجه حتی زمانی صادق است که درآمد و سایر ویژگیهای قابل مشاهده والدین یکسان باشد؛ به عبارت دیگر، وقتی «خط شروع» برای همه یکسان در نظر گرفته شود. این نشان میدهد که تفاوت در موفقیت کودکان بهطور مستقیم به ویژگیهای مکانی که در آن بزرگ شدهاند بستگی دارد، نه صرفا به وضعیت خانوادگی آنها. با وجود این شواهد قوی از کشورهای توسعهیافته، نویسندگان تاکید میکنند که مطالعات مشابه در کشورهای در حال توسعه نادر هستند. آنها به یک استثنای قابلتوجه اشاره میکنند: تحقیقی از آشر، نووساد و رافکین در هند که از روشهای جدید و دادههای اداری برای بررسی تحرک بیننسلی استفاده کرده است. این کمبود اطلاعات در کشورهای در حال توسعه، انگیزه اصلی برای پژوهش حاضر در آفریقا را تشکیل میدهد.
شواهد نشان میدهد که «مکانها مهم هستند»، به این معنا که ویژگیهای جغرافیایی و اجتماعی یک منطقه میتواند فرصتها یا موانعی برای تحرک اجتماعی ایجاد کند. این ایده که محیط زندگی میتواند بهطور علّی (causal) بر نتایج زندگی افراد تاثیر بگذارد، چارچوبی را برای تحلیل دادههای آفریقایی در این مقاله ایجاد میکند. نویسندگان از این شواهد برای توجیه این فرضیه استفاده میکنند که تفاوتهای منطقهای در آفریقا نیز ممکن است به همین شیوه بر تحرک اجتماعی تاثیر بگذارند.
شواهدی جدید از آفریقا
بخش «شواهد جدید از آفریقا» نقطه شروع ارائه یافتههای اصلی پژوهش است که توسط سباستین هوهمان و همکارانش (آلسینا و دیگران، ۲۰۱۸) انجام شده است. این بخش با هدف پر کردن شکاف موجود در تحقیقات درباره تحرک بیننسلی در کشورهای در حال توسعه، بهویژه در قاره آفریقا، طراحی شده است. درحالیکه مطالعات پیشین عمدتا بر کشورهای ثروتمند متمرکز بودهاند، این پژوهش با بررسی دادههای ۲۶کشور آفریقایی، شواهد جدیدی ارائه میدهد که نشاندهنده تنوع و اهمیت تحرک اجتماعی در این قاره است. نویسندگان توضیح میدهند که اندازهگیری تحرک بیننسلی در آفریقا بهدلیل کمبود دادههای مهم، مانند سوابق مالیاتی یا اطلاعات اداری که فرزندان را به والدین مرتبط کند، دشوار است. در کشورهای ثروتمند، اقتصاددانان معمولا از درآمد یا ثروت برای سنجش تحرک استفاده میکنند، اما در آفریقا چنین دادههایی بهطور گسترده دردسترس نیست. به همین دلیل، این پژوهش از یک رویکرد جایگزین استفاده کرده است. در اینجا، آنها بهطور خلاصه اشاره میکنند که از دادههای سرشماری برای تحلیل تحرک بر اساس آموزش استفاده کردهاند. در این مقاله، نویسندگان دادههای سرشماری از ۲۶کشور آفریقایی را تحلیل کردهاند تا تحرک بیننسلی را بررسی کنند. آنها از آموزش بهعنوان معیار اصلی استفاده کردهاند و دادههایی را از خانوارهایی جمعآوری کردهاند که در آنها فرزندان با والدین خود زندگی میکنند. این رویکرد به آنها اجازه داده است تا با استفاده از میلیونها مشاهده، تحرک را در ابعاد مختلف جغرافیایی و زمانی بررسی کنند.
آموزش به مثابه معیار
در بخش «اندازهگیری تحرک بیننسلی با استفاده از دادههای آموزشی»، نویسندگان مقاله روشی را که برای بررسی تحرک اجتماعی در ۲۶کشور آفریقایی به کار بردهاند، تشریح میکنند. تحرک بیننسلی به این معناست که فرزندان تا چه حد میتوانند از نظر جایگاه اجتماعی یا اقتصادی از والدین خود پیشی بگیرند یا نسبت به آنها عقب بمانند. درحالیکه در کشورهای توسعهیافته معمولا از دادههای درآمدی یا ثروت برای این منظور استفاده میشود، در آفریقا بهدلیل کمبود چنین اطلاعاتی، نویسندگان رویکرد متفاوتی را انتخاب کردهاند: استفاده از دادههای آموزشی.
نویسندگان دو معیار اصلی برای تحرک تعریف کردهاند:
تحرک رو به بالا (Upward Mobility): این معیار احتمال این را میسنجد که فرزندان والدینی که تحصیلات ابتدایی را تمام نکردهاند (کمتر از ابتدایی دارند)، بتوانند حداقل دوره ابتدایی را به پایان برسانند. این نشاندهنده توانایی نسل جدید برای پیشرفت نسبت به نسل قبلی است.
تحرک رو به پایین (Downward Mobility): این معیار احتمال این را بررسی میکند که فرزندان والدینی که حداقل تحصیلات ابتدایی دارند، خودشان نتوانند این سطح را کسب کنند. این نشاندهنده افت جایگاه آموزشی در مقایسه با والدین است.
آنها این معیارها را برای کودکان ۱۴ تا ۱۸ساله محاسبه کردهاند. این محدوده سنی به این دلیل انتخاب شده که کودکان تا این سن معمولا فرصت کافی برای تکمیل دوره ابتدایی داشتهاند و اکثر آنها هنوز با والدین خود زندگی میکنند که این امر خطر ناشی از جدایی فرزندان از والدین را کاهش میدهد. به عبارت دیگر، اگر فقط فرزندانی که با والدین زندگی میکنند بررسی شوند، احتمال اینکه دادهها بهدلیل مهاجرت یا جدایی تحریف شوند، کمتر است.
نویسندگان پنج دلیل اصلی برای انتخاب آموزش به عنوان معیار تحرک ذکر کردهاند:
معیاری گستردهتر از درآمد: آموزش نه تنها نشاندهنده وضعیت مالی است، بلکه آرزوها، مهارتها و تواناییهای افراد را نیز بازتاب میدهد. این باعث میشود که نسبت به درآمد که ممکن است تنها یک جنبه از زندگی را نشان دهد، معیار جامعتری باشد.
قابل اعتماد و قابل اندازهگیری: در آفریقا، بخش زیادی از درآمد بهصورت غیررسمی است و در آمارها بهخوبی ثبت نمیشود. اما تحصیلات، بهعنوان تعداد سالهای مدرسهرفتن، بهراحتی قابل گزارش و اندازهگیری است.
ثابت و زودهنگام: برخلاف درآمد که در طول زندگی تغییر میکند، تحصیلات پس از تکمیل شدن ثابت میماند و این امکان را میدهد که تحرک بیننسلی در سنین جوانی فرزندان ارزیابی شود، بدون نیاز به انتظار تا بزرگسالی.
ارتباط قوی با درآمد در آفریقا: تحقیقات مرتبط نشان دادهاند که هر سال تحصیل اضافی در آفریقا بازده درآمدی بالایی دارد. این یعنی آموزش میتواند بهخوبی نشاندهنده تحرک اقتصادی آینده باشد.
پیوند با نتایج مثبت زندگی: تحصیلات بیشتر با مالکیت داراییهای خانوار، کاهش نرخ باروری و حتی گرایش به دموکراسی مرتبط است. این ارتباط حتی وقتی دونفر در یک منطقه یکسان مقایسه شوند نیز برقرار است، یعنی آموزش صرفنظر از تفاوت کیفیت مدارس، معیار مفیدی است. این رویکرد منحصر به این پژوهش نیست. نویسندگان اشاره میکنند که محققان دیگری مانند دیوید کارد و همکاران (۲۰۱۸)، نیز از دادههای آموزشی برای مطالعه تحرک بیننسلی استفاده کردهاند. با این حال، این مقاله اولین تلاش گسترده برای استفاده از این روش در مقیاس آفریقا با دادههای سرشماری است که میلیونها مشاهده را دربرمیگیرد و امکان تحلیل دقیقتر را فراهم میکند. استفاده از دادههای آموزشی به نویسندگان اجازه داده است تا تحرک را هم در طول زمان (با بررسی نسلهای مختلف بر اساس سال تولد) و هم در مناطق جغرافیایی کوچک (درون کشورها) اندازهگیری کنند. این روش با شرایط آفریقا سازگار است؛ جایی که دادههای درآمدی و مالیاتی کمیاب هستند.
الگوهای اصلی دادهها
بخش «الگوهای اصلی دادهها» در مقاله یافتههای کلیدی توصیفی (descriptive) را ارائه میدهد که از تحلیل دادههای سرشماری ۲۶کشور آفریقایی بهدست آمده است. در این بخش، نویسندگان نشان میدهند که چگونه تحرک بیننسلی که با استفاده از دادههای آموزشی اندازهگیری شده، در مناطق مختلف و در طول زمان متفاوت است. این الگوها پایهای برای تحلیلهای بعدی، مانند شناسایی عوامل مرتبط با تحرک و اثرات علّی مناطق فراهم میکنند. نویسندگان تاکید میکنند که دادههای سرشماری به آنها میلیونها مشاهده فردی داده است. این حجم عظیم داده امکان اندازهگیری دقیق تحرک را در دو بعد فراهم کرده است:
در طول زمان: با بررسی گروههای سنی مختلف (birth cohorts)، تغییرات تحرک در نسلهای مختلف مشخص شده است.
در مناطق جغرافیایی کوچک: این دادهها امکان تحلیل تحرک را در سطح مناطق درون کشورها، نه فقط در سطح کلان کشوری، فراهم کردهاند. مهمترین یافته این است که تحرک بیننسلی در آفریقا بهطور قابلتوجهی هم بین کشورها و هم درون آنها متفاوت و نابرابر است. بهعنوان مثال، آفریقای جنوبی تحرک بیشتری نسبت به موزامبیک نشان میدهد. این تفاوتها در نقشه تحرک رو به بالا در آفریقا نمایش داده شده است که در آن مناطق تیرهتر نشاندهنده تحرک پایینتر هستند (یعنی شانس کمتر برای فرزندان والدین بیسواد برای تکمیل تحصیلات ابتدایی) . درون کشورها حتی در یک کشور، تفاوتها چشمگیر است. نقشه دیگر روی غنا تمرکز دارد و نشان میدهد که در برخی مناطق شمالی غنا، تحرک رو به بالا کمتر از 0.2 است (یعنی کمتر از 20درصد فرزندان والدین بیسواد تحصیلات ابتدایی را تمام میکنند)، درحالیکه در آکرا، پایتخت، این رقم به بیش از 0.8(80درصد) میرسد. این نشاندهنده نابرابریهای منطقهای عمیق درون یک کشور است. این تفاوتهای جغرافیایی نشان میدهند که مکان زندگی تاثیر بزرگی بر شانس موفقیت آموزشی و اجتماعی افراد دارد. یافته دیگر این است که تحرک بیننسلی در طول زمان افزایش یافته، اما این افزایش محدود و بیشتر در دهههای اخیر قابلتوجه بوده است.
با وجود رشد کلی در سطح تحصیلات در آفریقا، تحرک رو به بالا بهطور چشمگیری بالا نرفته است. این افزایش بیشتر در نسلهای جدیدتر دیده میشود که با رشد سریعتر دسترسی به آموزش در سالهای اخیر همراستاست. نویسندگان توضیح میدهند که این افزایش اندک با این واقعیت سازگار است که میانگین تحصیلات در آفریقا تا همین اواخر بسیار پایین بوده است. به همین دلیل، حتی با بهبودهایی در دسترسی به آموزش، تحرک هنوز به سطوح بالایی نرسیده است.
نویسندگان نتیجه میگیرند که با ترکیب این دو الگو، تفاوتهای جغرافیایی بین مکانها (چه بین کشورها و چه درون آنها) از تغییرات تحرک در طول زمان مهمتر است. به عبارت دیگر، اینکه یک فرد در کجا به دنیا آمده و بزرگ شده، تاثیر بیشتری بر شانس تحرک بین نسلی او دارد تا اینکه در چه دوره زمانی متولد شده باشد. این تاکید بر نقش مکان، زمینه را برای تحلیلهای بعدی درباره علل این تفاوتها فراهم میکند.
نویسندگان یک همبستگی کلیدی را شناسایی کردهاند. قویترین عامل مرتبط با تحرک بیننسلی، میانگین سواد در همان منطقه در نسل والدین است. معنای این همبستگی این است که اگر دو فرد با والدین بیسواد را در نظر بگیریم که در مناطق متفاوتی بزرگ شدهاند، فردی که در منطقهای با سواد بالاتر در نسل والدین زندگی کرده، شانس بیشتری برای تکمیل تحصیلات ابتدایی دارد. چندین دلیل میتواند این الگو را توضیح دهد:
دسترسی به مدارس: مناطقی که سواد بیشتری در نسل قبل داشتهاند، احتمالا زیرساختهای آموزشی بهتری (مثل تعداد بیشتر مدارس) دارند که به نسل بعدی کمک میکند.
تاثیر همسالان: حتی اگر والدین فرد بیسواد باشند، وجود افراد باسواد در اطراف میتواند انگیزه و الگویی برای تحصیل ایجاد کند.
علاوه بر سواد والدین، عواملی مانند جغرافیا (مثلا نزدیکی به شهرها یا منابع طبیعی)، تاریخ استعماری (تاثیرات بلندمدت استعمار بر آموزش) و سطح توسعه در زمان استقلال نیز با تحرک مرتبط هستند. با این حال، نویسندگان دو هشدار مهم مطرح میکنند: اول اینکه هنوز مشخص نیست که چرا سواد نسل والدین با تحرک اینقدر مرتبط است و مکانیسم دقیق آن نیاز به بررسی بیشتر دارد. دوم، این نتایج فقط همبستگی (correlation) را نشان میدهند و هنوز اثبات نشده است که این عوامل بهطور علّی (causal) تحرک را تعیین میکنند.
یک گام به سوی علیت
بخش «اثرات علّی مناطق» در مقاله به این موضوع میپردازد که آیا مناطق جغرافیایی بهطور مستقیم و علّی (causal) بر تحرک اجتماعی افراد تاثیر میگذارند یا خیر؟ در بخشهای قبلی، نویسندگان الگوهای توصیفی (مانند تفاوتهای جغرافیایی و همبستگی با سواد والدین) را نشان داده بودند، اما این الگوها فقط همبستگی (correlation) را نشان میدادند، نه رابطه علّی. در این بخش، آنها با استفاده از دادههای مهاجران و روشهای آماری پیشرفته، سعی میکنند ثابت کنند که مکان زندگی واقعا میتواند شانس موفقیت آموزشی فرزندان را تغییر دهد. هدف این بخش این است که فراتر از همبستگیهای ساده برود و نشان دهد که تفاوتهای منطقهای در تحرک صرفا نتیجه انتخاب یا شرایط خانوادگی نیست، بلکه خود مناطق اثری مستقل و علّی دارند. این موضوع مهم است؛ زیرا اگر مکانها واقعا تاثیر علّی داشته باشند، سیاستگذاری برای بهبود زیرساختها یا دسترسی به آموزش در مناطق کمتحرک میتواند تحرک اجتماعی را افزایش دهد. نویسندگان از دادههای خانوادههای مهاجر (که بین مناطق مختلف یک کشور جابهجا شدهاند) استفاده کرده و دو استراتژی تحلیلی را بهکار بردهاند:
روش اول علیت: در این روش، آنها فرزندان یک خانواده را که در مناطق مختلف متولد شدهاند، مقایسه میکنند: یک فرزند در منطقه مبدأ (قبل از مهاجرت) و دیگری در منطقه مقصد (پس از مهاجرت). نتایج نشان میدهد که فرزندان متولدشده در منطقهای با تحرک 10درصد بالاتر، 2.65درصد شانس بیشتری برای تکمیل تحصیلات ابتدایی نسبت به خواهر یا برادرشان که در منطقهای با تحرک پایینتر متولد شده، دارند. این نشان میدهد که منطقه تولد تاثیر مستقیمی بر موفقیت آموزشی دارد.
روش دوم علیت: در این روش، نویسندگان اثر مهاجرت به منطقهای با تحرک بالاتر را بر اساس سن کودک در زمان جابهجایی بررسی میکنند. آنها فرض میکنند که هرچه کودک زودتر به منطقه بهتری برود، اثر مثبت آن بیشتر خواهد بود. در این روش، نویسندگان اثر مهاجرت به منطقهای با تحرک بالاتر را بر اساس سن کودک در زمان جابهجایی بررسی میکنند. آنها فرض میکنند که هرچه کودک زودتر به منطقه بهتری برود، اثر مثبت آن بیشتر خواهد بود.
نتیجه این است که مهاجرت در سنین پایینتر (مثلا قبل از شروع دوره ابتدایی) تاثیر مثبت بزرگتری دارد؛ درحالیکه مهاجرت در سنین بالاتر (نزدیک پایان دوره ابتدایی) اثر کمتری دارد و حتی ممکن است بیمعنی (insignificant) شود. این الگو با این ایده سازگار است که مدت زمان قرار گرفتن در یک محیط بهتر، نتایج تحصیلی را بهبود میبخشد. در هر دو روش، مقایسه درونخانوار (بین خواهر و برادرها) کلیدی است. این رویکرد به اصطلاح «اثرات ثابت خانوادگی» را وارد تحلیل میکند که اثرات مربوط به ویژگیهای والدین (مثل انگیزه یا توانایی آنها) را حذف میکند. بدون این کنترل، ممکن بود اینطور به نظر بیاید که والدین باانگیزهتر به مناطق بهتری مهاجرت میکنند و این والدین هستند که تحرک را بالا میبرند، نه خود منطقه.
اما با مقایسه فرزندان یک خانواده، نویسندگان نشان میدهند که تفاوت در تحرک به منطقه بستگی دارد، نه فقط به انتخاب والدین. این یافتهها نشان میدهند که مناطق بهطور علّی بر تحرک تاثیر دارند. فرزندان متولدشده در مناطقی با تحرک بالاتر، حتی نسبت به خواهر و برادر خودشان، شانس بیشتری برای موفقیت دارند و هرچه کودک زودتر و طولانیتر در منطقهای با فرصتهای بهتر باشد، احتمال موفقیت او بیشتر است.
خلاصه کلام
این نتایج با تحقیقات قبلی در کشورهای توسعهیافته (مثل چتی و هندرن، ۲۰۱۸) همراستاست که نشان دادهاند مدت زمان قرار گرفتن در محلههای بهتر در دوران کودکی نتایج تحصیلی را بهبود میبخشد. تفاوتهای منطقهای در سرمایه انسانی تعیینکننده این است که چه کسی در آفریقا موفق میشود. این یعنی مکان تولد و زندگی میتواند به اندازه تلاش فردی یا وضعیت خانوادگی در موفقیت افراد نقش داشته باشد.
* پژوهشگر توسعه
- منبع:
Intergenerational Mobility in Africa, Sebastian Hohmann and Alberto Alesina, Econometrica, ۲۰۲۱