کلیله و دمنه به زبانی دیگر
کتابهایی نظیر کلیله و دمنه که در چارچوب میراث مکتوب زبان فارسی طبقهبندی میشوند، بهطور معمول، به صرف طبقهبندی شدن در آن چارچوب، به مقولاتی دور از دسترس تبدیل و به قفسههای کتابخانه و کلاسهای متون کهن مقاطع مختلف آموزشی در رشته ادبیات تبعید میشوند. دوختن جامهای نو بر تن کلیله و دمنه، میتوانست و میتواند امکان بازخوانی آن را برای معاصران فراهمتر سازد. اما مقایسهای که مرعشیپور میان ترجمه خود از این کتاب با ترجمه نصرالله منشی از آن کرده است، قیاسی معالفارق است. اینکه از نصرالله منشی که در یک بستر فرهنگی بهطور کامل متفاوت با بستر فرهنگی ما به کار ترجمه مشغول بوده است، انتظار داشته باشیم تعبیری را که ما از مفهوم «امانت» داریم، سرلوحه عملش قرار دهد، چندان منطقی نیست. باید توجه داشته باشیم که کلیله و دمنه مانند اکثر متون روایی کهن، همواره در معرض جرح و تعدیل و تفصیل بوده است. کلیله و دمنه در واقع تلفیق و تلخیصی است از برخی متون مذهبی و حماسی هندی. آنگونه که پرویز ناتل خانلری در مقدمهاش بر کتاب «داستانهای بیدپای» گفته است، ماخذ اصلی کتاب کلیله و دمنه، کتاب هندی «پنجهتنتره» است. آن کتاب به گفته خانلری کمابیش با پنج باب نخست کلیله و دمنه مطابقت دارد. سه فصل کلیله و دمنه هم از «مهابهاراتا» اخذ شده است. بابهای دیگر کلیله و دمنه هم از برخی دیگر از منابع هندی اخذ شده یا برساخته مترجمان پهلوی کلیله و دمنه و نیز ابنمقفع است که اولین مترجم کتاب به زبان عربی بود. بر این مبنا میتوان گفت اگر نصرالله منشی در ترجمه کتاب به فارسی، قرائت خود از اثر را ارائه کرده است و چندان در بند برگرداندن طابق النعلبالنعل از روایت ابن مقفع نبوده است، عملی خلاف قاعده زمانه خود انجام نداده است. نه فقط در ترجمه کلیله و دمنه، که حتی در کتابت آن به زبان عربی هم دخل و تصرف در متن اثر امری رایج بوده است. به گفته خانلری، کاتبان پس از ابن مقفع آنقدر در ترجمه او دست بردند که اکنون دو نسخه از کلیله و دمنه به زبان عربی یافت نمیشود که با هم مطابقت داشته باشند.
ارسال نظر