کسب و کار خاور خانم
رستوران خاور خانم
سرولات
بعضی جاها تبدیل به افسانه میشن و مثل فیلم شجاع دل، آنقدر مردم حرف و حدیث به هم میبافن که آدم فکر میکنه قراره بره یک برش از تاریخ رو ببینه!
البته چنین چیزی ممکن هم هست، اما این حجم اطلاعات و اون واکنشهایی که آدم تا برسه به رستوران، از محلیها میبینه همخونی نداره.
خاور خانم یه رستوران معمولی و غیر سنتی داره. کلی باید طی طریق کنی که بهش برسی و البته که مسیر پر پیچ اما زیباست.
مدیریت اون با یه خانم شمالی به نام خاورخانمه که به طریقی قرعه به نامش افتاده و کارش سکه شده. رستوران توی روستای کوهی سرولاته.
خونه بوده که بعدها به رستوران تبدیل شده و پاتوقی شده. میگن اوایل برای راننده کامیونها غذا میپخته و از اونجا معروف شده.
زنی ساده اما جدیه و از لابه لای مردمی که میخوان باهاش عکس بگیرن، سعی میکنه به امورات هم برسه.
میگن غذاهاش رو از مواد غذایی سالم و بهداشتی تهیه میکنه و دستپختش معرکه است و این رمز محبوبیت اونه. من اما آنقدر گشتم و دیدم که این حرف رو قبول نکنم؛ به ویژه پس از خوردن غذاش که خوب بود اما ستارهای نداشت (در مقایسه با مثلا مسلم).
برنج رو نیمپز دارن و سفارش که میگیرن به تعداد نفرات تو قابلمه میکنن و پلو میشه.
پلو به شکل دیگی سرو میشه و همه از یک دیس پلو میکشن. بالاخره وجه تمایزه.
سعی کردم سرکی به آشپزخونه بزنم که نشد اما از بیرونش دید زدم و دیدم که مثل آشپزخونههای سنتیه اما کار خیلی تند و رو روال داره انجام میشه.
سعی کردم کمی از کارمنداش پرسوجو کنم که دو نفر حسابی ازش شاکی بودن و لعن و نفرینش میکردن. به نظرم گاهی اینها از هیجانات زودگذر و گاهی از حسادت هم میتونه باشه. یک ساعت تو نوبت موندیم و شاکی بودیم که چرا اومدیم اینجا! یک رستوران مفصلی هم رو به روش زده بودن که دیگه داشتیم میرفتیم اون جا که نوبتمون شد؛ اون رستوران روبه رو هم حسابی شلوغ بود. کباب ترش خوشمزه بود؛ باقلا قاتوق عالی بود؛ زیتون و ماست و میرزا قاسمی هم خوشمزه و قانعکننده بود. در مجموع راضی بودم به زحمتی که برای این تجربه کشیدم. اینور آنور میشنیدم کسایی که چند سال قبل اومده بودن میگفتن که کیفیتش دیگه مثل قبل نیست! هرکی منو بشناسه میدونه چقدر آلرژی دارم به این حرفا! ایران رو ویروس «گذشته بهتر بود» به شکل عجیبی گرفته و خیلی وقتا واقعی نیست.
ارزش کارش خیلی بالاست؛ به روستای خودش رونق داده؛ کلی اینور اونور رستورانش مغازه زدن و مردمش به گردشگرها چیزمیزهای خانگی میفروشن.
حداقل سی نفر دارن تو رستورانش کار میکنن (زمان اوج) و کلی کسب و کار راه انداخته.
ارسال نظر