تحلیل نشنال اینترست از ایده حمله آمریکا به ایران
یکی از اتهامات مشترک، نگرانی از برنامه هستهای غیرنظامی ایران است. این درحالی است که ایران به پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای (انپیتی)، برجام و «پادمان آژانس بینالمللی انرژی اتمی» پایبند بوده است. یکی دیگر از ادعاهای طرفداران مداخله در مساله ایران، بهانهای است که آنها «حمایت ایران از سازمانهای تروریستی» یا «نگرانی در مورد منافع آمریکا در منطقه» مینامند. این دیدگاه در مورد ایران بیش از حد تنگنظرانه و غیرتاریخی است. ایران در منطقهای که در رادیکالیسم غرق شده است یک دولت محافظهکار به حساب میآید. هر اقدام نظامی از طرف آمریکا یا متحدانش علیه تهران یک خطای مرگبار است.
حمایت از گروههای افراطی، تقریبا نشانه تمام دولتهای خلیجفارس است. عربستان سعودی، قطر و کویت، هم از گروههای افراطی سنی که در جنگ داخلی سوریه حضور دارند، حمایت مالی میکنند و هم متحد خوب آمریکا باقی میمانند. اگرچه رژیم اسرائیل حمایت از افراطیگرایان را انکار میکند، اما به نیروهای شورشی سوری در نزدیکی مرز اسرائیل کمک کرده است. ایران روابطش با حزبالله و حماس را حفظ کرده است، با وجود این، این گروهها هرچند در لیست گروههای تروریستی قرار دارند، اما آمریکا را تهدید نمیکنند.
این ادعا که ایران به القاعده پناه میدهد یا از آن حمایت میکند به وضوح پوچ است و قابل اثبات نیست. قبل از شروع «جنگ جهانی علیه ترور»، ایران از دشمن درجه یک القاعده در افغانستان یعنی «اتحاد شمال» (نیروهای مجاهد افغان) پشتیبانی کرد. بعد از حملات ۱۱ سپتامبر، ایران ۳۰۰ کپی از پاسپورتهای افراد مظنون به همکاری با القاعده را به سازمان ملل تحویل داد که بسیاری از آنها به عربستان سعودی یا سایر کشورهای عربی برگردانده شده بودند. ایران در اقدامی دیگر برای نشان دادن حسن نیت، به رایان کروکر، معاون مسوول امورخاور نزدیک وزارت امورخارجه آمریکا پیشنهاد داد از عملیات «جستوجو و نجات» پشتیبانی کند، کمکهای بشردوستانه ارائه دهد و در جنگ علیه طالبان و القاعده همکاری کند.
آمریکا ابتدا پذیرفت و در کنفرانس بن، که در مورد بازسازی دولت افغانستان پس از طالبان بود، همکاری ایران را قبول کرد. جیمز دوبینز، نماینده ویژه آمریکا بعدها اعلام کرد ایرانیها در دوره بعد از ۱۱ سپتامبر «کاملا کمککننده» بودند. با اینکه کمک ایران در سخنرانی «محور شرارت» جرج بوش رد شد، اما ایرانیها تعهداتشان به روابط دوجانبه مثبت با آمریکا را دو برابر کردند. دیک چنی و دونالد رامسفلد با ادعای دروغ نقش داشتن تهران در حمله القاعده به ریاض، جرج بوش را از گفتوگوهای بیشتر با ایران منصرف کردند.
جان بولتون، معاون وقت وزیر امورخارجه در بخش کنترل تسلیحات، برای ممانعت از وساطت تیم گلدیمان، دیپلمات سوئیسی بهصورت موفقتآمیزی لابی کرد و امید گفتوگوهای آینده با ایران را کاهش داد. بهرغم وجود این موانع ایران مقابله با القاعده را ادامه داد. در پروندههای سری که از اقامتگاه اسامه بنلادن، رهبر القاعده در منطقه ابوتآباد و ترجمه مکاتبات اعضای القاعده بهدست آمد، مشخص شد بسیاری از اعضای گروه ترور که بعد از حمله آمریکا به افغانستان سعی داشتند به ایران بگریزند توسط نیروهای نظامی و امنیتی ایران دستگیر شدند.
در آوریل ۲۰۰۳ نیروهای ایرانی تعدادی از مقامات رده بالای القاعده از جمله طراحان بمبگذاری در سفارت تانزانیا و کنیا در سال ۱۹۹۸ را به دام انداختند. اگر آمریکا با ادامه همکاری با ایران در مبارزه علیه تروریسم موافق بود میتوانست برخی اعضای دستگیر شده مجاهدین خلق (منافقین) را با سران القاعده مانند سعید العادل و حمزه بنلادن که در اختیار ایران بودند مبادله کند. در واقعیت، همانطور که سوابق تحلیلهای دقیق مدارک اقامتگاه بنلادن توسط «مرکز مبارزه با تروریسم وست پوینت» نشان میدهد، روابط بین القاعده و ایران همواره خصومتآمیز بوده است. حضور القاعده در ایران تنها محدود به زندانهای این کشور بوده است. درحالیکه نیروهای القاعده در کشورهای مجاور ایران فعالند، دستگیری اعضای القاعده اهرم فشاری برای ایران در مذاکرات و عاملی بازدارنده در مقابل تهدیدهای آتی است. حملاتی که توسط وابستگان و گروههای منشعب از القاعده در داخل ایران انجام شد (مانند حمله ماه فوریه به اعضای سپاه) این اتهام را که ایران پناهگاهی برای گروههای افراطی است تضعیف کرد.
ایران برای مقابله با این گروهها، نیروهایش را در میدان نبرد سوریه و عراق مستقر کرد و در مبارزه با داعش فداکاریهای قابلتوجهی انجام داد. این ملاحظات باید بهعنوان یک عامل تعیینکننده در شکست فرقه بنلادن و گروههای منشعب از آن در سوریه و عراق مد نظر قرار گیرد. کمپین نظامی آمریکایی علیه ایران تنها با یک هزینه عظیم موفق میشود. نیروهای نظامی ایران نسبت به بسیاری از کشورهای منطقه سازمانیافتهتر و مجهزترند. نیروهای ایرانی با استفاده از موشکهای میانبرد میتوانند بهصورت موثری تاسیسات عظیم آمریکا در عراق، کویت، افغانستان، قطر و بحرین و همچنین متحدان عرب آمریکا در منطقه را درگیر جنگ کنند. کشتیهای نیروی دریایی آمریکا در مقابل موشکهای ضد کشتی مدرن ایرانی بسیار آسیبپذیر هستند.
درحالیکه بعد از هزینه اولیه ۲ تریلیون دلاری و دههها درگیری، هنوز عراق هرج و مرج است، از نظر منطقی چطور یک دولت عقلانی میتواند همان استراتژی را در قبال کشوری در پیش بگیرد که سه برابر عراق است، توپوگرافی پیچیدهای دارد و تنوع قومی و مذهبی متنوعی دارد؟
برخی گزارشها نشان میدهد دولت آمریکا در فکر انجام حملات هوایی مانند «عملیات روباه صحرا»ی بیل کلینتون است (بمباران ۴ روزه عراق در سال ۱۹۹۸). در نظر گرفتن چنین طرحهایی بر این فرض استوار است که ایرانیها هوشمندتر از آن هستند که پاسخ این حملات را بدهند و خشم آمریکاییها را بیشتر برانگیزند. البته به نظر میرسد چنین دیدگاهی خوشبینانه است و از دید کسانی ناشی میشود که ادعا میکنند تجاوز ایران به نیروهای آمریکایی است که آمریکاییها را وادار میکند در وهله اول پاسخ نظامی بدهند! در وجود چنین به اصطلاح «تحریکاتی» از سوی ایران غلو شده است. این فرض که ایران در صورت حمله آمریکا از خود با قدرت دفاع کند، ارزیابی منطقیتری است تا شروع حمله توسط ایران.
دولت ترامپ میتواند ایران را به خاطر توان بالقوه در باثبات کردن خاورمیانه به رسمیت بشناسد یا اشتباهات قبلی آمریکا را تکرار کند. اشتباهاتی که نقش ایالاتمتحده را بهعنوان مسوول درجه اول هرجومرج جهانی تثبیت میکند.
ارسال نظر