نقشه امنیتی منطقه پس از «آرامکو» عكس: دنیای اقتصاد

حمله نیروهای انصارالله یمن به پالایشگاه آرامکو نقطه عطفی در معادلات امنیتی منطقه ایجاد کرد و ایران را با فرصت‌ها و چالش‌های بالقوه‌ای مواجه ساخت. از سوی دیگر شرایط منطقه‌ای پس از سقوط پهپاد آمریکایی و به‌دنبال آن تحولات دیگر به کلی تغییر کرده و ایران را به نوعی در وضعیت برتری ژئوپلیتیک قرار داده‌است، اما این وضعیت تا کجا قابل دوام است و ایران چه زمانی باید این دستاورد‌های خود را به‌عنوان اهرمی برای امتیازگیری قرار دهد. دکتر علیرضا اکبری، متخصص مسائل استراتژیک و رئیس سازمان نظامی اجرای قطعنامه ۵۹۸ در گفت‌و‌گو با «دنیای اقتصاد» به تحلیل آخرین تحولات منطقه پرداخته‌است.

تحلیل جنابعالی از حملات به پالایشگاه آرامکو چیست؟حدس‌و‌گمان‌های زیادی درباره این حملات منتشر می‌شود. به باور شما، انگیزه، تسلیحات و مبدأ این حملات از کجا ناشی می‌شود؟ هدف آن چیست؟

توسعه‌طلبی رژیم سعودی و مداخله و تهاجم ریاض در تحولات سیاسی یمن، ریشه حملات اخیر قوات انصارالله و ارتش یمن به مناطق حساس عربستان به‌ویژه حمله به قلب نفتی سعودی است. ارتش عربستان پس از ناکامی در مواجهه با نیروهای نظامی و ارتش مردمی یمن، مردم این کشور را هدف حملات غیر انسانی و قتل عام کور قرار داد. از بدو‌ تجاوز سعودی به یمن، ناموازنه سخت‌افزاری و تکنولوژیک بین ائتلاف نظامی سعودی با قوات انصارالله وجود داشت، ارتش و قوات انصارالله در طی پنج سال گذشته به‌تدریج به دو امر مهم مسلط شدند؛ اول، رسوخ‌پذیری تکنولوژیک سیستم دفاعی و هجومی ارتش سعودی.

دوم، ضربه‌پذیری نقاط ضعف و قوت استراتژیک حاکمیت سعودی.

ارتش و ائتلاف سعودی به اتکای درآمدهای نفتی، از پشتیبانی تسلیحاتی و حمایت‌های نظامی قدرت‌های بزرگ به‌ویژه آمریکا برخوردار بود لذا شدت حملات خود علیه مردم و ارتش یمن را توسعه داد.

ریاض در طول پنج سال اخیر دست‌کم بیش از ۴۰۰ میلیارد دلار قرارداد تسلیحاتی فقط با آمریکا داشته است. همین حجم از تسلیحات پشتوانه تداوم نبرد نابرابر ریاض علیه یمن بوده است.انصارالله به‌تدریج با تسلط بر دو امر رسوخ تکنولوژیک و تمرکز بر نقاط ضربه‌پذیر سعودی، موازنه نامتقارن را در نبرد با ائتلاف و ارتش سعودی سازمان‌دهی کرد. ایجاد سامان نبرد نامتقارن و تامین و تولید تسلیحات رسوخ‌کننده به بدنه تکنولوژیک ارتش سعودی، مهم‌ترین تحولی بود که انصارالله در یک روند تدریجی بر آن مسلط شد. از سوی دیگر ارتش متجاوز و ائتلاف سعودی هیچ حد و مرزی را در حقوق جنگی شهروندان یمنی رعایت نکرد، پس طبیعی است که ارتش انصارالله راهبرد «دفاع هجومی» را علیه دشمن اتخاذ کند.

ضربه ارتش انصارالله یمن به قلب ساختار نفتی عربستان، در واقع هم هدف نظامی و هم هدف راهبردی در تغییر موازنه استراتژیک نبرد بود.

ریاض دریافت که ولو با استقرار گران‌ترین سیستم‌های پدافند هوایی، استفاده ارتش یمن از نقاط ضعف و رسوخ‌پذیری تکنولوژیک عربستان، می‌تواند موثر‌ترین ضربات را به مهم‌ترین تاسیسات حیاتی آنها وارد کند، همچنین به لحاظ وضعیت جغرافیای طبیعی و سطح توسعه و نیز جغرافیای انسانی یمن، عربستان از وارد کردن ضربات تلافی‌جویانه و بازدارنده علیه انصارالله در سطح برابر با ضربات یمنی، ناتوان است.

ضربه به قلب تپنده نفتی سعودی موثرترین و بهترین پاسخی بود که انصارالله توانست در اثبات برتری استراتژیک خود در یک نبرد نامتقارن به عربستان سعودی بدهد.

ایجاد بحران در سیستم و صادرات نفتی سعودی هم می‌تواند پشتوانه تامین تسلیحاتی ریاض را هدف قرار دهد، هم قادر است بحران سیاسی داخلی حاکمیت سعودی را تشدید کند و هم اینکه دولت عربستان را مجبور به حزم و احتیاط بیشتری کند. طبیعی است که تکرار و تداوم چنین ضربات مهلکی می‌تواند بحران‌های بسیار عمیقی در محیط حاکمیتی و سیاسی اجتماعی عربستان ایجاد کند.

پس ضرورت ایجاد موازنه در یک نبرد نامتقارن در طول پنج سال گذشته مهم‌ترین انگیزه یمن برای دسترسی مطمئن و مداوم به تجهیزات و تسلیحات رسوخ‌کننده در بدنه دفاعی سعودی بوده است؛ استفاده از تجهیزات و تسلیحاتی که ضمن بهره‌مندی از سطح پایین‌تری از تکنولوژی، قادر به عبور از جدارهای حفاظتی عربستان باشد. نتیجه این رویکرد، اینک در پی حمله هفته قبل ارتش یمن به تاسیسات نفتی آرامکو نمایان شد.

معتقدم این تحول استراتژیک قادر است سطح تحولات و ترتیبات امنیتی را در غرب آسیا به‌طور جدی متحول سازد.

تاکنون مقامات آمریکایی به صراحت ایران را مبدأ این حملات معرفی کرده‌اند. سعودی‌ها و کشورهای دیگر اما درباره مبدا این حملات پاسخ روشنی نداده‌اند. به نظر شما دلیل اتخاذ این سیاست از سوی آل‌سعود چیست؟

در آمریکا نیز ما با یک نظر واحد مواجه نیستیم. هنوز در بین دستگاه‌های سیاسی و نظامی آمریکا در مورد کیفیت و منشأ هجوم به تاسیسات آرامکو اختلاف‌نظر هست. همین اختلاف‌نظر در مورد نحوه رویکرد آمریکا جهت مواجهه با آثار این حمله و این تحول نیز وجود دارد. اما عربستان خود را در کانون ضربه‌پذیری از آثار هر انتخاب ناصحیح می‌داند. به این معنا که آسیب‌پذیری عربستان به‌ویژه از عواقب هر نوع انتخاب غلط، این کشور را تا حد زیادی محتاط و محافظه‌کار کرده.

عربستان در واقع بین یک دوراهی سخت مانده است. از یکسو اگر مسوولیت انصارالله را در این حمله به رسمیت بشناسد آنگاه شکست حیثیتی و فروپاشی هیمنه نظامی خود را پذیرفته و از سوی دیگر اگر بر ادعای غلط مداخله ایران در این حملات تمرکز کند آنگاه باید منتظر عواقب افزایش سطح تنش باشد یا هزینه پذیرش ضربه بدون پاسخ را تحمل کند.

این معادله در مورد آمریکا متفاوت است. برای آمریکا بهره‌برداری از هر نوع تشدید تنش یا تزاید اختلاف در منطقه به یک رویه جاری تبدیل شده.

البته برای ایالات‌متحده نیز هزینه مادی و حیثیتی دارد اگر ابتکار عمل یمن در حمله به آرامکو تثبیت شود. صدها میلیارد دلار تجهیزات و تسلیحات آمریکایی به منطقه و به‌خصوص به عربستان فروخته شده و در مقابل، تاسیسات حیاتی چند هزار میلیارد دلاری نفتی عربستان با تعدادی پهپاد چند هزار دلاری و چند موشک چند ده هزار دلاری تا مرز نابودی آسیب ببیند. در این صورت دیگر مشتریان تسلیحاتی و متحدان منطقه‌ای آمریکا چگونه می‌توانند به پشتیبانی امنیتی و کارآمدی تسلیحات و تجهیزات نظامی آمریکایی اعتماد کنند؟

از این رو برای آمریکا تاکید بر نقش ایران در این حملات، هم می‌تواند ضعف و رسوخ‌پذیری شبکه پدافند و کنترل فضای آمریکایی در منطقه را توجیه کند (بالاخره ضربه خوردن از توان نظامی کشوری در حد جمهوری اسلامی ایران بسیار قابل توجیه‌تر است تا ضربه خوردن از ارتش یمن!)، و هم می‌تواند فروش بیشتر تسلیحات و حضور پررنگ‌تر نظامی خود را در منطقه توجیه کند و هم اینکه وارد کردن فشار بیشتر بر جمهوری اسلامی ایران را تمهید کند. ضمن اینکه تشدید تنش و تعمیق تضاد بین قدرت‌های منطقه از سیاست‌های جاری آمریکا است.

ترامپ به شدت از سوی طیف تندروی داخل آمریکا و افرادی مانند لیندسی گراهام برای حمله به ایران تحت فشار است. به نظر شما دلیل خویشتنداری ترامپ از اقدام نظامی در برابر ایران و وارد نشدن به یک جنگ با تهران چیست؟

تردیدی نیست که در آمریکا طیف‌های مختلف با گرایشات متفاوت نسبت به شیوه مواجهه با موضوع ایران وجود دارند. از تندرو‌ترین جریان تا متعادل‌ترین آنها. این تفاوت هم در بین تیم رئیس‌جمهور و هم در سایر ساختارهای حاکمیتی و قانون‌گذاری آمریکا دیده می‌شود. تندروها اینک اما در سراشیبی تضعیف و پراکندگی قرار دارند اما این به معنای کاهش اثر وجودی آنها نیست. هنوز تندروها موثر تر از متعادل‌ها ظهور و بروز دارند.

در سنا و کنگره هم مثل ساختارهای امنیتی سیاسی دولت، تندروها به‌دنبال تشدید فشارها و حتی برخورد با ایران هستند. اما، ساختارهای امنیتی و سیاسی، فراتر از کارگزاران سیاسی، با تمرکز و محاسبات دقیق‌تری موضع‌گیری و جهت‌گیری می‌کنند. شخص ترامپ در این میان رویکرد خاص خودش را دارد. مدل تصمیم‌گیری ترامپ در سیاست خارجی هیچ نسبت و ربطی با مدل‌های شناخته شده کلاسیک ندارد! او بر مبنای فهم خود از «ملاحظات بازار ملک» و استراتژی رقابت بازار به هدف‌گذاری و اتخاذ رویه اجرایی در سیاست خارجی بهره می‌گیرد.

ترامپ می‌داند که این عرصه، برای پذیرش خطر درگیری می‌تواند مهلک باشد. او نگران است که ممکن است در صورت تاکید بر ادعای نقش ایران در حملات به آرامکو، دیگر قادر نباشد که مانع تندروها در تشدید فضای برخورد بشود و مآلا ناگهان خود را در وسط یک معرکه مهلک بیابد، مهلکه‌ای که می‌تواند او را از رقابت‌های دور بعدی ریاست‌جمهوری محروم کند، از این رو، ترامپ ضمن پذیرش حدی از اتهامات به نقش ایران در این حملات (برای پوشش دادن به ضعف‌های تسلیحاتی و عملیاتی آمریکا در منطقه) از تهدید به درگیری و مقابله با ایران عملا نگران است و پرهیز دارد. هرچند که او، ویژگی «غیر قابل پیش‌بینی بودن» خود را در این ماجرا نیز نشان خواهد داد.

دقیقا بر مبنای همین ملاحظات است که در فضای سیاسی آمریکا اختلافات در نحوه برخورد با این مساله علنی شد.

وزارت دفاع و وزارت امور خارجه آمریکا بر سر چگونگی برخورد با مساله حمله به تاسیسات نفتی سعودی دچار اختلاف جدی شدند.

مقامات پنتاگون معتقدند که باید از یک پاسخ نظامی تند خودداری کرده و به‌جای آن به موازات تعامل دیپلماتیک در نشست هفته آینده مجمع عمومی سازمان ملل متحد، دست به اقدامات مخفی [علیه ایران] بزنند.

وزارت خارجه اما، در برابر رویه کمتر تنش‌زای پنتاگون، به‌دنبال افزایش قابل توجه نیروهای آمریکایی در منطقه است. اما نهایتا ترامپ ایده وزارت خارجه را نپذیرفت چون او اجازه افزایش گسترده نیروهای آمریکایی در منطقه خلیج فارس را نداد. ورود به جنگ با هر شدتی، به‌ویژه آنگاه که طرف جنگ جمهوری اسلامی ایران باشد، نه‌تنها برای پنتاگون تابو محسوب می‌شود بلکه به‌ویژه برای ترامپ واقعا یک کابوس بزرگ است. او مهیای انجام یک چنین ریسک بزرگی نیست.

آقای دکتر اکبری، به باور شما دیپلماسی صحیح ایران در مواجهه با تهدیدات کنونی در ماه‌های آینده باید چه باشد و اولویت‌های دستگاه‌ دیپلماسی در ماه‌های آینده باید بر چه محورهایی شکل بگیرد؟

حقیقت این است که هم قدرت‌های منطقه و هم قدرت‌های بیگانه به‌خوبی دریافته‌اند که «امنیت یک کالای وارداتی نیست!» نمی‌شود هم ماجرا جویی کرد، هم دیگران را به خطر انداخت، هم منابع حیاتی خود را حفظ کرد و منافع حیاتی دیگران را محصور کرد و هم انتظار داشت با صرف دلار نفتی دیگران را نا امن کرده و برای خود امنیت خرید.

آنچه از روند پر تلفات جنگ یمن در منطقه حاصل شد، یکی این است که مقاومت ملی یمن با مرکزیت انصارالله و تسلط آنها بر ابزار و روش‌های جنگ نامتقارن، موجب تحول و دگرگونی در ترتیبات و فرآیندهای امنیت استراتژیک منطقه شده است.  

وضعیت تهدیدات امنیتی نیز متحول شده است.  ارتش‌های بزرگ و پرهزینه و وابسته کلاسیک، در مقابل ابتکارات استراتژیک نامتقارن قوات مقاومت، زانو زده‌اند.

مفاهیم تهدید و امنیت، از فرم و قالب سنتی خود خارج شده‌اند. امروز اثبات شده که مستضعفان چنانچه از ظرفیت‌های ذاتی خود بهره ببرند و از شکاف‌های جدار امنیتی قدرت‌های بزرگ عبور کنند، به‌مراتب بیش از اسب تروا می‌توانند در شکست دشمن موثر واقع شوند.

برای جمهوری اسلامی ایران در مقابله با بزرگ‌ترین و مدعی‌ترین ارتش‌های جهان، کار راحت‌تر است از آنچه ارتش یمن در قبال ارتش پرهزینه، وابسته و اجاره‌ای سعودی انجام داد.

امروز دیگر مشخص شده که ترتیبات بازار نفت فقط از طریق معادلات سعودی - آمریکایی متاثر نمی‌شود بلکه حتی انصارالله هم می‌تواند بازار جهانی نفت را تحت تاثیر اقدامات خود متحول کند.

این واقعیات عملا تا حدودی الگو گرفته از رویکرد دیپلماسی ترکیبی و همه‌جانبه ایران در چند سال اخیر و به‌ویژه در سال اخیر است.

قدرت اثرگذاری بر ترتیبات و مناسبات سیاسی امنیتی منطقه، محصول اقدامات راهبردی و دیپلماسی ترکیبی جمهوری اسلامی ایران در طول سال‌های اخیر است.

این عاملِ قدرت را ایران باید با دقت و وسواس بسیار حفظ کند.

ایالات‌متحده پیوسته درصدد قطع پیوندهای دیپلماتیک و اقتصادی و سیاسی جمهوری اسلامی ایران با محیط منطقه‌ای - پیرامونی، قدرت‌های شرقی و نظام بین‌المللی و حتی قدرت‌های اروپایی بوده است.

نام این رویکرد آمریکا علیه ایران، «ضد دیپلماسی» است. تحکیم پیوندها و توسعه و گسترش مناسبات دیپلماتیک و اقتصادی و سیاسی و امنیتی ایران با بیشترین کشورها و قدرت‌های منطقه و جهان، خنثی‌کننده رویکرد «ضد دیپلماسی» آمریکا است.

ایران باید به شدت در مسیر توسعه و تحکیم مناسبات با بیشترین تعداد کشورهای مطرح و مهم پیش برود.

افزایش فشار حداکثری، شاه بیت غزل ضد ایرانی آمریکا است. تا زمانی که بتوان ایران را در لای نمد فشارهای حداکثری «مالید»، ضرورتی به پذیرش خطر و هزینه نامعلوم جنگ، نیست!

آمریکا تمام همت خود را بر تداوم چنین فشاری علیه ما بسیج کرده است. دستگاه سیاست خارجی ما - فراتر از دستگاه دیپلماسی، باید در جهت بی‌اثرسازی فشارهای حداکثری و پروژه نمدمالی آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران با تمام قوت بسیج شود. هر مجالی که بتواند گوشه‌ای از طرح منزوی‌سازی و محدودسازی و محروم‌سازی ایران از حقوق و منافع خود را خنثی کند، باید مطمح نظر ساختارهای دستگاه سیاست خارجی کشور واقع شود.

مساله برجام و ایجاد ابتکارات ایجابی و سلبی از تتمه ظرفیت‌های باقیمانده از برجام باید یکی از مهم‌ترین دستورکارهای دستگاه سیاست خارجی و امنیت ملی کشور قرار گیرد. ما برای برجام هزینه‌های بسیار داده ایم و باید تا آنجا که ممکن است ایجابا و سلبا از مواهب طبیعی یا اقتضایی برجام بهره برداری کنیم.دستگاه سیاست خارجی و امنیت ملی کشور باید بر این مهم نیز به‌شدت تمرکز کنند.

ایران در ماه‌های اخیر توانسته از ظرفیت‌های استراتژیک خود به بهترین شکل ممکن استفاده کند. از زمان سقوط پهپاد آمریکایی، ایران در بسیاری موارد توان و ظرفیت استراتژیک خود را نشان داده و به نوعی دست بالا را در معادلات منطقه‌ای به دست آورده‌است. به نظر شما بهترین زمان ممکن برای نقد کردن این توانمندی‌ها و امتیازگیری از آن‌چه زمانی است؟

با گزاره راهبردی شما کاملا موافقم. کشور اینک در زیر بیشترین فشار سیاسی اقتصادی و امنیتی، در یک وضعیت رضایتمند اجتماعی و آرامش و امنیت محیط ملی قرار دارد. با وجود فشار حداکثری آمریکا، نظام ما تسلط کافی بر آسیب‌ها و آثار تحریم‌های اقتصادی دارد. از جنجال‌ها و بحران‌سازی اجتماعی اثری نیست. برخلاف سال قبل، از نوسانات پر شدت نرخ ارز خبری نیست. به رغم تمام تحریم‌ها و حصر ها، از کمبود کالا و تورم جهشی و بحران تامین اقلام عمومی و ضروری خبری نیست.

همه اینها خود نشانه‌هایی هستند از اینکه، ایران عملا وارد مرحله نقد کردن اقتدار و قدرت تسلط بر محیط استراتژیک منطقه شده است.

این شاخص‌ها که ذکر شد، واقعا از اهمیت بالایی برخوردار است. اوضاع آرام و روند عادی امور در کشور، در عین وجود تحریم و حصر همه‌جانبه آمریکا، واقعا ربط وثیق و پیوند عمیقی با روند اعمال دیپلماسی «همه‌جانبه و ترکیبی راهبردی ملی» ما دارد. به‌ویژه تسلط ایران بر مناسبات راهبردی منطقه و گسترش پیوندهای سیاسی اقتصادی امنیتی با قدرت‌های شرقی و برخی کشورهای منطقه و قدرت‌های مطرح در سطح جهان در این توفیق موثر بوده است.

اگر دیپلماسی نظامی و دفاعی هوشمندانه ما به موازات دیپلماسی رسمی و بهره‌مندی ما از ظرفیت‌های اقتصادی کشور در تعامل با کشورهای مستعد نبود، قطعا امروز چنین آرامش و اطمینانی در سطح کشور (در عین وجود امواج متلاطم بحران در سطح منطقه پیرامونی ما) برقرار نبود. البته هنوز ظرفیت‌های بسیار زیادی موجود است که به هر دلیل در فرآیند فرآوری و بارورسازی قرار نگرفته‌اند. هنوز مجال و فرصت و ظرفیت‌های بسیاری در ابعاد اجتماعی و اقتصادی و حتی امنیتی موجود است که نیازمند دریافت و شناخت و ساماندهی و بهره‌برداری هستند.

نقش دولت در کنار سایر ساختارهای حاکمیتی برای به فعلیت درآوردن ظرفیت‌های عظیم کشور، بسیار اهمیت دارد.

انتظار می‌رود که «تعامل سازنده» همه ساختارهای حاکمیتی زمینه مناسب را برای بهره‌وری از فرصت‌های قابل نقد شدن، و تبدیل چالش‌ها به زمینه‌‌های فرصت ملی، فراهم کند.

عبور از چالش‌های سیاست خارجی  از جمله، به سامان رساندن مساله برجام در این مرحله از اهمیت خاصی برخوردار است.

چشم‌انداز تنش‌های کنونی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ سمت‌و‌سوی این تنش‌ها کجاست؟

ارزیابی افق تنش‌های جاری قاعدتا باید بر مبنای ملاحظات نوین سیاسی امنیتی و استراتژیک منطقه صورت گیرد.

سیر رشد و تکامل قوات مقاومت و نیروهای مستقل ملی در منطقه، اثرات شگرفی بر وضعیت ژئواستراتژیک و حتی ژئوپلیتیک منطقه گذاشته است.

دیگر فقط آمار تجهیزات و تسلیحات و نفرات و ذخایر ارزی و درآمدها و هزینه‌های فراوان یک کشور نیست که ضریب شانس موفقیت آن را در یک تقابل یا چالش یا نبرد تعیین کند. در شرایط حاضر، واقعا ارتش‌های کلاسیک و پرهزینه و بزرگ با تسلیحات و تجهیزات فوق مدرن، در مقابل چالاکی و بی‌باکی و پاک‌بازی و قدرت رسوخ و نفوذ قوات مقاومت و ارتش‌های مستقل ملی، زانو زده‌اند. این امر محصول توسعه ابزارها و روش‌های نبرد نامتقارن و معماهای امنیتی نوظهور است.

از میان سه «گره مهم امنیتی» موجود در منطقه، نبرد غیرهمگن یمن، واقعا نقطه ثقل سرنوشت‌ساز دیگر گره‌های امنیتی و چالش‌های پر شدت منطقه است.  با توجه به همه ملاحظات امنیتی، به‌نظر می‌رسد عربستان سعودی پس از ضربه آرامکو، به‌رغم میل باطنی مجبور به عقب‌نشینی و پیشه کردن حزم و احتیاط فراوان در مقابل انصار الله است. همان‌طور که پیش‌تر امارات دنبال راه گریز از مهلکه یمن بود، عربستان نیز دیر یا زود مجبور به یافتن راه گریز خواهد شد.  با تضعیف تیم تندروهای آمریکا و حذف نتانیاهو و بولتون از صحنه سیاسی، و به‌خصوص با نمایان شدن واقعیات انکارناپذیر در ترتیبات سیاسی امنیتی منطقه، به‌تدریج مقدمات پذیرش واقعیات ژئوپلیتیک جدید منطقه از سوی قدرت‌های مهاجم فراهم خواهد شد.  به‌نظر می‌رسد برخلاف وضع ظاهر چالش‌های بزرگ منطقه، روند جریانات به سمت پدیدار شدن مقداری عقلانیت در تعاملات منطقه‌ای حرکت کند.  بروز هرگونه درگیری یا جنگ جدید، می‌تواند به یک جنگ بسیار گسترده و مخرب، حتی فراتر از منطقه تبدیل شود. وجود ابهامات استراتژیک و معماهای امنیتی در ورای هر نوع تقابل که بتواند یک سوی آن جمهوری اسلامی ایران باشد، مهم‌ترین عامل کاهش خطر بروز جنگ است.  هیچ یک از قدرت‌های منطقه به تنهایی قادر نیستند خطر ورود به یک جنگ با ایران را بپذیرند، بنابراین تحریص و تحریک آمریکا برای مشارکت در هر نبرد احتمالی با ایران، محور جهت‌گیری امنیتی قدرت‌های رقیب یا خصم ایران در منطقه است.  از سوی دیگر، بنا به دلایل بسیار، ایالات‌متحده نه فقط تا پیش از برگزاری انتخابات سال آینده؛ بلکه حتی دست‌کم تا پنج سال آینده هیچ انگیزه و اراده‌ای برای مواجهه و جنگ با ایران را نخواهد داشت. ابهامات، معماها و هزینه‌های پنهان و غیرقابل‌محاسبه نبرد با ایران آنقدر سنگین است که درجه پذیرش خطر جنگ را برای آمریکا به‌شدت بالا برده است.  از این رو، به‌نظر می‌رسد زمینه برای ورود به یک دوره جنگ سرد بیش از هر چیز فراهم است.  طبعا در چنین شرایطی شاید بتوان از ظرفیت‌های سیاسی و دیپلماتیک و اقتصادی و امنیتی در قالب دیپلماسی همه‌جانبه ترکیبی استفاده کرد تا گره‌های سبک‌تر امنیتی در منطقه را به تدریج باز کرد، بلکه بتوان به حل معضلات بزرگ‌تر رسید.

 

احسان ابطحی