ریشههای نظم سیاسی: از دوران پیشاانسانی تا انقلاب فرانسه
این استدلالی کاملا مشروع است که دولتهای مدرن به شدت بزرگ شدهاند و اینکه آنها به این وسیله رشد اقتصادی و آزادی فردی را محدود میکنند. مردم حق دارند که در مورد بوروکراسی غیرپاسخگو، سیاستمداران فاسد و ماهیت غیراصولی سیاست شکایت کنند. اما در دنیای توسعه یافته، ما وجود دولت را بهگونهای مسلم میانگاریم که فراموش میکنیم اهمیت آن چقدر است، خلق آن چقدر دشوار است و دنیا بدون نهادهای سیاسی مشخص و اساسی چگونه به نظر میرسد. نه فقط دموکراسی را بدیهی میپنداریم و قدر آن را میدانیم بلکه این واقعیت را هم بدیهی میپنداریم که ما اصلا دولتی داریم که میتواند کارکردهای اساسی مشخصی را انجام دهد. بخش «فیرفاکس» [Fairfax County]، ویرجینیا، حومه واشنگتن دی سی، جایی که من سالها در آنجا زندگی میکردم، یکی از ثروتمندترین بخشها در ایالات متحده است. هر زمستان، چالههایی در خیابانهای این بخش در نتیجه یخ زدنهای فصلی و آب شدن یخها پس از توفانهای زمستانی به وجود میآید. با این حال، در پایان بهار، تمام این چالهها به شکل معجزه آسایی پر میشود بهگونهایکه دیگر نیازی به نگرانی در مورد شکستن یا آسیب وارد آمدن به محورهای خودروها نیست. اگر آنها پر نشوند، ساکنان فیرفاکس عصبانی شده و زبان به گله از بیکفایتی دولت محلی میگشایند؛ هیچ کس (غیر از چند متخصص در ادارهای دولتی) به نظام اجتماعی پیچیده و نامرئیای که این مساله را میسر ساخته فکر نمیکند یا هیچ کس به این نمیاندیشد که چرا پر کردن چالهها در بخش همسایه کلمبیا اینقدر طول میکشد یا چرا چالهها در بسیاری از کشورهای در حال توسعه هرگز پر نمیشوند. در واقع، انواع جوامع حداقلی یا جوامع بیدولتی که رویاپردازان چپ و راست در رویای آن به سر میبرند توهم نیستند؛ آنها به واقع در جهان در حال توسعه معاصر وجود دارند. بسیاری از بخشهای صحرای آفریقا بهشت لیبرتارین هاست. کل این منطقه نمونه ایده آل از منطقهای با نرخ پایین مالیات [low-tax utopia] و دولتهایی است که غالبا ناتوان از جمع آوری بیش از ۱۰ درصدِ GDP به شکل مالیات هستند، در مقایسه با بیش از ۳۰ درصد در ایالات متحده و ۵۰ درصد در بخشهایی از اروپا. به جای ایجاد کارآفرینی، این نرخ پایین مالیاتی به این معناست که خدمات اساسی عمومی مانند بهداشت، تحصیل و پر کردن چالهها محروم از بودجه است. زیرساخت فیزیکی که یک اقتصاد مدرن بر آن متکی است مانند جاده ها، نظام قضایی و پلیس وجود ندارد. در سومالی، جایی که از اواخر دهه ۸۰ یک دولت مرکزی قدرتمند در آنجا وجود نداشته است، افراد عادی نه تنها ممکن است اسلحه تهاجمی [assault rifles] داشته باشند بلکه ممکن است از آرپیجی، موشکهای ضد هوایی و تانک نیز برخوردار باشند. مردم در حفاظت از خود و زندگی شان آزاد هستند و در حقیقت، مجبور به این کارند. نیجریه دارای یک صنعت فیلم است که به اندازه بالیوودِ مشهور هندی فیلم تولید میکند اما این فیلمها باید بازگشت [مالی] سریعی داشته باشند زیرا دولت از تضمین حقوق مالکیت معنوی و جلوگیری از کپی برداری غیرقانونی فیلمها ناتوان است. میزان اعتباری که مردم برای نهادهای سیاسی در کشورهای توسعه یافته قائل هستند کاملا در شیوهای بسیار مشهود بود که ایالات متحده برای دوران پس از حمله به عراق در سال ۲۰۰۳ برنامهریزی کرد (یا در برنامه ریزی برای آن ناکام ماند). به نظر میرسید مفروض دولت آمریکا این بود که با برکناری صدام حسین، «دموکراسی» و «اقتصاد بازار» بهطور خودکار به پیش شرطهای بدیهی [default conditions] برای عراق تبدیل میشود و واقعا شگفت زده شدند وقتی خود دولت عراق در موج غارت و جنگ داخلی فروپاشید. به همین ترتیب، اهداف آمریکا در افغانستان هم با مانع مواجه شد جایی که یک دهه تلاش و سرمایهگذاری صدها میلیارد دلاری موجب خلق دولت با ثبات و مشروع افغانستان نشده است. نهادهای سیاسی ضروری هستند و نمیتوانند بدیهی انگاشته شوند. وقتی «دولتی خارج از قاعده» [get government out of the way] دارید، یک اقتصاد بازاری و سطوح بالایی از ثروت به طرز معجزه آسا ظاهر نخواهد شد؛ آنها [اقتصاد بازاری و سطوح بالای ثروت] بر یک مبنای نهادین پنهانی متکی هستند مانند حقوق مالکیت، حاکمیت قانون و نظم سیاسیِ اساسی. یک بازار آزاد، یکجامعه مدنی چابک، «عقلانیت خودانگیخته توده ها» [spontaneous “wisdom of crowds] همگی اجزای لازم یک دموکراسی کارآ هستند اما هیچ کدام در نهایت نمیتواند جایگزین کارکردهای یک دولت سلسله مراتبیِ قدرتمند شود. شناختی گسترده در میان اقتصاددانها در سالهای اخیر شکل گرفته که «نهادها مهم هستند»: کشورهای فقیر، فقیر هستند نه به این خاطر که فاقد منابع هستند؛ بلکه به این دلیل که فاقد نهادهای سیاسی کارآمد هستند. بنابراین، باید درک بهتری از منشأ این نهادها داشته باشیم و ببینیم آنها از کجا آمدهاند.
سفر به دانمارک
مساله خلق نهادهای سیاسی مدرن، پس از عنوان مقالهای که از سوی دو دانشمند علوم اجتماعی در بانک جهانی به نامهای «لانت پریچت» [Lant Pritchett] و «مایکل وولکاک» [Michael Woolcock] نوشته شد، با عنوان مساله «سفر به دانمارک» توصیف شد. برای مردمانِ کشورهای توسعه یافته، «دانمارک» سرزمینی افسانهای است که به داشتن نهادهای سیاسی و اقتصادی خوب شهره است: دانمارک کشوری است باثبات، دموکرات، صلح طلب، موفق، دارای نهادهای فراگیر و سطوح بسیار پایین فساد سیاسی. همه دوست دارند بدانند چگونه سومالی، هائیتی، نیجریه، عراق یا افغانستان میتوانند به «دانمارک» تبدیل شوند و «جامعه بینالمللی توسعه» [international development community] لیستی بلند بالا از ویژگیهای دانمارک گونه دارد که میکوشد به دولتهای ناکام برای دستیابی به آن ویژگیها کمک کند. مشکلاتی چند در این دستور کار وجود دارد.
ارسال نظر