نقش عوامل روانشناختی در فراموشی سرمایهگذاری بلندمدت و بنیادی بررسی شد
راز تمایل به سودهای کوتاه مدت

به طور قطع این موضوع به دلایل متعددی رخ داده است، حتی رویدادهای بزرگ تاریخی از جنگ گرفته تا انقلابها زمانی به وقوع پیوستهاند که مجموعهای از عوامل به تلاقی خوردهاند، متغیرهایی که هیچکدام به اندازهای بزرگ نبودند که بتوانند تمامی یک رویداد را توصیف کنند.
این گزارش قصد دارد رفتار نوسانگیرانه معاملهگران را از نگاه علوم رفتاری مورد بررسی قرار دهد و نیت انکار طبیعت بازار، متغیرهای کلان اقتصادی و سیاسی یا علتهای بنیادی را ندارد یا از اولویت خارج نمیکند. آترینا اورعی و سید فرهنگ حسینی در مصاحبه ای نقش عوامل روان شناختی در سرمایه گذاری افراد را بررسی کرده اند.
چرا معاملهگران تمایل به سودآوری کوتاهمدت دارند؟

دکتر آترینا اورعی / استاد دانشگاه و پژوهشگر مدرسه اقتصاد لندن (LSE) و موسسه مطالعات پیشرفته پاریس (IEA de Paris) : تمایل به سودآوری کوتاهمدت در معاملهگران از منظر علوم رفتاری به دلایل متعددی مرتبط است. این رفتار با چند سوگیری (BIAS) میتواند توضیح داده شود. یکی از این سوگیریها، Present BIAS یا همان سوگیری «حالگرایی» است، در واقع افراد ارزش بیشتری برای لذت آنی که در لحظه میتوانند لمس کنند، قائل هستند، این موضوع در مثلهای ایرانی مانند «نقد را بگیر و نسیه را ول کن» یا «سیلی نقد به از حلوای نسیه» هم وجود دارد.
به عنوان مثال در صورتی که یک فرد به دیگری دو پیشنهاد بدهد و پیشنهاد اول یک هدیه با ارزش X در زمان کنونی و پیشنهاد دوم دو هدیه که هر کدام به تنهایی ارزش X را دارند، باشد. فرد (تفاوتی ندارد از چه فرهنگی باشد) به احتمال زیاد پیشنهاد اول را قبول خواهد کرد. Instant gratification (یا لذت آنی) یکی دیگر از موضوعاتی است که در پشت داستان سوگیری «حالگرایی» قرار دارد. در واقع «لذت آنی» میتواند «حالگرایی» افراد را بهتر توضیح دهد.
این سوگیری تنها در رفتارهای معاملهگران مشاهده نمیشود، در رژیم غذایی، عادات بد یا نامناسب و فعالیتهای بدنی و... هم قابل رؤیت است و دامنه گستردهای دارد. به عنوان مثال فعل سیگار کشیدن یک لذت آنی دارد، اما در بلندمدت سلامت را معرض خطر قرار میدهد و طول عمر را کاهش و زیان قابلتوجهی به بار میآورد، اما به دلیل اینکه انسانها دنبال لذت آنی هستند، سیگار کشیدن را ادامه میدهند.
سوگیری دیگری که رفتار کوتاهمدت و نوسانی برخی از معاملهگران را میتواند توضیح دهد، Loss aversion bias یا «سوگیری گریز از زیان» است که دنیل کانمن و عاموس تورسکی در مقاله معروف خود، Prospect theory به آن پرداختند. این سوگیری بیان میکند که انسان «زیان» را بیشانگاری و «سود» را کمانگاری میکند. به تعبیر دیگر، اگر مطلوبیت به دست آمده یا از دست رفته قابل اندازهگیری بود، در صورتی که یک نفر 100هزار تومان به دست آورد، به اندازه A واحد برای او ارزشمند خواهد بود، اما اگر 100هزار تومان را از دست بدهد، به اندازه A+X (X>0) واحد افسوس خواهد خورد و مطلوبیت او کاهش خواهد یافت.
بنابراین، انسانها نسبت به ضررها حساستر هستند تا سودهایی که به دست میآورند و ترجیح میدهند از داراییها محافظت کنند به جای اینکه برای به دست آوردن چیزی، ریسک از دست دادن و هزینه کردن را به جان بخرند. این موضوع میتواند به رفتارهای نوسانگونه در بازارهای مالی و معاملات کوتاهمدت منجر شود و معاملهگران به محض شناسایی سود در کوتاهمدت، شروع به شناسایی سود میکنند یا از معاملات خارج میشوند تا از زیانهای آتی جلوگیری کرده و «لذت آنی» یا همان Instant gratification به آنها کمک میکند که از سود به دست آمده کنونی لذت ببرند. موضوع دیگری که به رفتارهای کوتاهمدت معاملهگران دامن میزند، عدمقطعیت است. انسانها از عدمقطعیت به شدت رنج میبرند و کمبود اطلاعات و کمبود زمان برای افراد زجرآور است.
«اطلاعات و زمان»، منابع مغز انسان برای تصمیمگیری هستند و «زمان» به دلیل پروسه ارزیابی اطلاعات در سیستم پردازش برای انتخاب بهترین تصمیم از اهمیت بالایی برخوردار است. اساسا در کشورهایی که عدمقطعیت در بازارهای مالی به شدت بالاست، تصمیمگیری در بازههای زمانی کوتاهمدت یا میانمدت را با دشواری همراه میکند و انسانهایی که در این کشورها زندگی میکنند برای جلوگیری از زیان و حفظ ارزش داراییها در برابر تورم، نسبت به سایر کشورها بیشتر دچار سوگیری Present BIAS یا حالگرایی میشوند، به تعبیر دیگر، انسانها به تحلیلهای کوتاهمدت و نوسانگیری و زودبازده تمایل پیدا میکنند.
چرا تصمیمگیری بلندمدت بیمعنا میشود؟
نوسانگیری و رفتارهای کوتاهمدت هم به دلایل روانشناختی مرتبط میشود و هم به دلایل زمینهای ارتباط دارد. در فضای عدمقطعیتی که نمیتوان فضای 5 سال آینده در ذهن مدلسازی و تصویرسازی شود، تحلیل بنیادی و تصمیمگیری بلندمدت بیمعنا خواهد بود. زمانی که نمیتوان ارزش دارایی کنونی را برای 5 سال دیگر محاسبه کرد یا متصور شد، در یک التهاب و اضطراب و عدمقطعیتی به سر خواهیم برد که انسان را به سمت رفتارهای کوتاهمدت شدن سوق خواهد داد که نه تنها برای معاملهگران مضر است، بلکه باعث میشود زیان قابلتوجهی، شرکتها و سازمانها را تهدید کند.
این زیان بیشتر از هر جایی بازارهای سهام را تهدید میکند، چرا که افراد با سرمایهگذاری در این بازار، در حقیقت سرمایه خود را به ترازنامه شرکتها منتقل میکنند که برای سرمایهگذاری در این شرکتها نیاز است تا یک افق سرمایهگذاری بلندمدت دو یا چندساله داشت. از آنجا که سرمایهگذاری در اوراق دولتی نمیتواند ارزش داراییها را در برابر تورم حفظ کند، سرمایهها به سمت داراییهای زود بازده و امن مانند طلا، ارز، ارزهای دیجیتال یا بازارهایی مانند فارکس حرکت میکند که لذت آنی و زود بازده داشته باشد.
چه راهکار و راهحلی میتواند سرمایهگذاری با نگاه بنیادی تحلیل و کارشناسی شده را تقویت کند؟
در پاسخ به سوال قبلی، بیان شد که عدمقطعیت و کمبود زمان کافی یا نبود زمان، منجر به کوتاهمدت شدن تحلیلها، کاهش افق دید سرمایهگذاری، غیرممکن شدن برنامهریزی اقتصادی به صورت بلندمدت و افزایش تمایل به سرمایهگذاری کوتاهمدت و نوسانگیری شود، این موضوع در بازار رمزارزها مشاهده میشود. در میان اطرافیان هر یک از ما، افرادی وجود دارند که به طور مداوم پیشنهاد یک رمزارز را میدهند و بازاریابیهای گذشته مانند «گلدکوئست» نیز عینا در حال تکرار است، با این تفاوت که در آن بازاریابیها، دولت توان نظارت را داشت، اما اکنون به دلیل قابلیتهای بازار ارز دیجیتال، این مساله برای نظارت و ردیابی امکانپذیر نیست. تنها کاری که من به عنوان یک فرد توانستهام انجام دهم، آگاهسازی در این زمینه است.
بازار ارزهای دیجیتال به غیرمتمرکز بودن معروف هستند و برخی از افراد گمان میکنند که غیرمتمرکز بودن یک بازار یک ویژگی خوب محسوب میشود، این در حالی است که غیرمتمرکز بودن یک بازار، امکان نظارت و ردیابی انتقال ارزها را سلب میکند. درست است که در بازارهای غیرمتمرکز سودهایی وجود دارد، اما باید به سوی دیگر این بازار هم توجه کرد، در صورتی که یک فرد صرفا نیمه پر لیوان را مشاهده کند و تنها به مزیتهای این بازار وزن دهد، این مساله باعث ایجاد یک سوگیری خواهد شد. برای اینکه این سوگیریها نتوانند به معاملات خللی وارد کنند بهتر است راهکارهایی در دستور کار قرار گیرند که در ادامه به آن اشاره خواهد شد. این راهکارها به دو دسته تقسیمبندی میشوند. دسته اول سیاستگذاری بالا به پایین به کمک نهادهای دولتی و نظارتی و تنظیمگر است و دسته دوم، مداخلاتی است که از پایین به بالا و در کف بازار در دستور کار قرار میگیرد.
نوع اول مداخلات رفتاری
دسته اول راهکارهایی هستند که در سطح سیاستگذاری و تعیین مقررات خود را نشان میدهند و دولت و نهادهای ناظر در این زمینه باید نقشآفرینی داشته باشند. یکی از این راهکارها میتواند معافیت مالیاتی برای سرمایهگذاریهای بلندمدت باشد، به تعبیر دیگر، یک سرمایهگذار برای سرمایهگذاری باید مالیات پرداخت کند و به هر میزانی که بازه سرمایهگذاری طولانیتر باشد، میزان مالیات به صورت پلکانی کاهش مییابد. این سیاست یک سیاست تشویقی نیست بلکه یک سیاست بازدارنده محسوب میشود. درست است که این سیاست یک سیاست ایدهآل برای ایران به حساب نمیآید اما با توجه به اینکه ناترازی درآمدی در سند بودجه وجود دارد، میتواند یک گزینه قابلتوجه باشد تا معاملهگران را از رفتارهای نوسانی و کوتاهمدت بر حذر دارد.
راهکار دوم در حوزه قانونگذاری (دسته اول)، سیاستهای تشویقی است که میتواند در دستور کار قرار گیرد، به عنوان مثال قوانین و مقرراتی که از گسترش فعالیت در بازارهای غیرمتمرکز جلوگیری به عمل آورند، به طور نمونه اکنون شاهد افزایش استقبال از ارز دیجیتال دونالد ترامپ هستیم که رفتار تودهوار و غیرمنطقی به شدت در آن مشاهده میشود. بر همین اساس دولت به عنوان وظیفه خود جهت محافظت از منابع و سرمایههای شهروندان، باید از هجوم افراد به بازارهای غیرمتمرکز جلوگیری کند، چرا که در این بازارها هر اتفاقی که رخ دهد، امکان نظارت و ردیابی وجود نخواهد داشت. بر همین اساس بهتر است که دولت به کمک سیاستهای تشویقی، منابع را به سمت سرمایهگذاری بلندمدت و بازارهای قابل نظارت هدایت کند.
راهکار سوم در حوزه سیاستگذاری و قانونگذاری از بالا به پایین، افزایش شفافیت است. همانطور که ذکر شد، ذهن و مغز انسان برای تصمیمگیری نیازمند اطلاعات و زمان است و شفافیت اطلاعاتی به سرمایهگذاری بلندمدت کمک میکند. زمانی که اطلاعات به میزان کافی و لازم برای سرمایهگذاران، مدیران سبد و مدیران صندوقهای سرمایهگذاری وجود داشته باشد، میتوانند بازه سرمایهگذاری را طولانیتر در نظر بگیرند و به طور طبیعی سرمایهگذارانی که مراجعه میکنند افق بلندمدتتری را انتخاب کنند. به نظر میرسد یکی از اتفاقاتی که باعث میشود حفرههای اطلاعاتی ایجاد شود، سرکوب قیمتی است که در گذشته در نرخ ارز مشاهده میشد، یک مسکن موقتی محسوب میشود و این مدل سرکوب قیمتی و اطلاعاتی، باعث افزایش التهاب و ایجاد رفتارهای کوتاهمدت و نوسانی در بازارها خواهد شد.
نوع دوم مداخلات رفتاری
دسته دوم راهحلها، راهحلهایی هستند که از پایین به بالا صورت میگیرند. به تعبیر دیگر، باید مداخلات رفتاری یا Behavorial intervention را در دستور کار قرار داد که رفتار معاملهگران را به سمتی هدایت کرد که مطابق میل و نیت طراح رفتار است. در این جا نیت مداخلهکننده و طراح رفتار، پرهیز از سرمایهگذاری کوتاهمدت و نوسانگیری و هدایت افراد به سوی سرمایهگذاری بلندمدت و پیشبینیپذیر است.
در بررسی تغییر رفتار معاملهگران از دیدگاه مداخلات رفتاری، باید به سه لایه اصلی توجه کرد: فیزیکی، روانی-رفتاری و اجتماعی. این سه لایه در کنار هم به سیاستگذاران امکان میدهند رفتار معاملهگران را به سمت سرمایهگذاریهای بلندمدت هدایت و از معاملات نوسانی و کوتاهمدت جلوگیری کند.
1-لایه فیزیکی مداخلات رفتاری: بخش اول مربوط به لایه فیزیکی مداخلات است که بیشتر به دسترسی افراد به منابع مربوط میشود، این دسترسی میتواند به سایت، اپلیکیشن یا هر مکانی باشد که اطلاعات افراد را افزایش میدهد و کامل میکند. لایه فیزیکی شامل تمامی زیرساختها و بسترهای فیزیکی لازم برای اجرای مداخلات است. این زیرساختها میتوانند شامل:
پلتفرمهای دیجیتال: سامانههای معاملاتی و نرمافزارهای کارگزاری که ابزارهای لازم برای تصمیمگیری آگاهانه را فراهم میکنند.
فضاهای فیزیکی: دفاتر کارگزاریها، مشاورههای مالی حضوری و تابلوهای اطلاعرسانی که به آگاهی معاملهگران کمک میکنند.
دسترسیهای تکنولوژیک: ابزارهایی که امکان مدیریت بهتر سرمایه و کاهش تصمیمگیریهای احساسی را فراهم میکنند.
2- لایه روانی مداخلات رفتاری : این لایه مربوط به آگاهی و آموزش معاملهگران است و تاثیر مستقیمی بر نحوه تصمیمگیریهای آنها دارد. هر آنچه به خود معاملهگران مرتبط است، در لایه روانی مداخلات رفتاری قرار دارد. به عبارت دیگر، یک فرد هم باید به منابع اطلاعاتی دسترسی داشته و هم در این زمینه آموزش دیده و آگاه باشد و هر دو جنبه مداخلات فیزیکی و روانی برای اثرگذاری از اهمیت بالایی برخوردار است. مهمترین مواردی که در این لایه مورد توجه قرار میگیرند عبارتند از:
آموزش مالی: ارائه دورههای آموزشی برای افزایش آگاهی درباره مزایای سرمایهگذاری بلندمدت نسبت به سرمایهگذاریهای کوتاهمدت و غیرمتمرکز مانند بازار رمزارزها.
هشدارهای رفتار: اطلاعرسانی درباره ریسکهای سرمایهگذاری کوتاهمدت و نوسانی از طریق ابزارهای دیجیتال و رسانههای جمعی حتی با یک اعلامیه یا بنر در سطح شهر برای بیان کردن نحوه انجام سرمایهگذاریهای بلندمدت و چگونگی آن و مزیتهای این نوع سرمایهگذاری نسبت به سرمایهگذاریهای کوتاهمدت و نوسانگیری در بازارهای غیرشفاف.
تقویت تصمیمگیری آگاهانه: ارائه دادههای تحلیلی و گزارشهای شفاف به معاملهگران برای کاهش رفتارهای هیجانی.
۳- لایه اجتماعی : مورد سومی که در مداخلات رفتاری میتواند اثرگذار باشد، مداخلات اجتماعی است. در حقیقت محیط یک جامعه برخی رفتارها را تقویت و حمایت میکند. در صورتی که یک جامعه یک رفتار را تنبیه کند، به احتمال بالا یک فرد نتواند آن رفتار را در جامعه داشته باشد، بنابراین یک مکانیزم حمایت جمعی باید وجود داشته باشد. این راهکارها بیشتر جنبه فرهنگی و فرهنگسازی دارد که در بلندمدت اثر خود را در بازارهای مالی نشان میدهد. سیستمهای اعطای اعتبار یکی از این روشهاست که یک رفتار را در سطح جامعه تقویت میکند، سیاست اعطای اعتبار اجتماعی در چین هم طراحی شده است و به نظر میرسد که در یک جامعه دموکرات باید در راستای حداکثرسازی منافع جمعی و اجتماعی و رضایت جامعه، چنین سیاستهایی اتخاذ شود. البته لازم به ذکر است که مداخلات فرهنگی عموما دیربازده هستند اما مداخلات رفتاری و سیاستگذاری بر اساس علوم رفتاری و «طراحی سقلمه» یک سیاستی است که به قصد نتیجهگیری در کوتاهترین زمان ممکن در دستور کار قرار میگیرد. به عنوان مثال یکی از مداخلات به یادماندنی، در زمان همهگیری و شیوع بیماری کرونا رخ داد که غالب مردم پروتکلهای بهداشتی در فضای عمومی را رعایت میکردند. لایه اجتماعی بر ایجاد محیطی تاکید دارد که در آن رفتارهای مثبت در سرمایهگذاری تقویت شده و رفتارهای مخرب کاهش یابند. این موارد شامل:
سوشال ریوارد (پاداش اجتماعی): ایجاد سیستمهایی که به سرمایهگذاران بلندمدت امتیازات ویژهای ارائه دهند (مانند اعتبار اجتماعی یا کاهش مالیات).
حمایت اجتماعی: ایجاد انجمنها و گروههای مالی که سرمایهگذاران را در تصمیمگیریهای آگاهانه حمایت کنند.
الگوهای فرهنگی: ترویج ارزشهای مرتبط با سرمایهگذاری پایدار از طریق رسانهها و سیاستهای عمومی.
در صورتی که مداخلات رفتاری در سه سطح فیزیکی، روانی و فردی با هم انجام شود، مداخله رفتاری به صورت پایدار به نتیجه خواهد رسید، یعنی پس از تغییر رفتار، دیگر شاهد رفتارهایی که در گذشته انجام میشد نخواهیم بود و ما شاهد شکلگیری رفتاری خواهیم بود که از ابتدا قصد و نیت آن را داشتیم، مشروط بر این است که پس از هر سیاستگذاری و بعد از یک بازه زمانی، مکانیزمهای feedback and feedforward را داشته باشیم که پس از هر مداخله آن را مورد ارزیابی قرار دهیم. سیستم بازخورد (Feedback) عملکرد گذشته بررسی میشود تا خطاها شناسایی و اصلاح شوند، اما سیستم (Feedforward) یک روش پیشگیرانه است که قبل از وقوع خطاها، تغییرات را شناسایی کرده و سیستم را تنظیم میکند. با این دو سیستم و به وسیله دادههایی که استخراج میشوند، تغییرات را بررسی کرده و مدل را مدام بهروز میکنیم. به این مدل، مدل پنیر سوئیسی هم گفته میشود.
مدل پنیر سوئیسی (Swiss Cheese Model) در مداخلات رفتاری
پنیر سوئیسی در هر لایه حفرههایی دارد که به وسیله لایههای بعدی پوشانده میشود. در طراحی مداخلات رفتاری، استفاده از مدل پنیر سوئیسی اهمیت زیادی دارد. این مدل نشان میدهد که هر لایه از مداخله رفتاری دارای نواقصی است، اما ترکیب چند لایه به صورت همزمان میتواند این نواقص را پوشش دهد. به همین دلیل، برای رسیدن به تغییر رفتار پایدار، باید بهطور مداوم فیدبکگیری و اصلاح سیاستها انجام شود.
نقش تکنولوژی در رفتارهای نوسانی، معاملات آنی و سرمایهگذاری کوتاهمدت
تکنولوژی با افزایش دسترسی معاملهگران به اطلاعات و ابزارهای تحلیلی، تاثیر زیادی بر رفتار آنها دارد. بهعنوان مثال، فردی که در مشهد نشسته، میتواند در لحظه از اظهارات دونالد ترامپ درباره یک میمکوین آگاه شود. این دسترسی لحظهای به اطلاعات، باعث افزایش واکنشهای آنی نیز میشود، زیرا انسانها تحتتاثیر حجم عظیمی از دادههایی قرار میگیرند که ذهنشان توان پردازش همه آنها را در مدتکوتاه ندارد و بلافاصله افراد یک معامله آنی و لحظهای را از خود نشان میدهند. از طرفی، این وضعیت موجب ایجاد ترس از دست دادن (FOMO) هم میشود. چرا که حجم اطلاعات افزایش یافته و افراد به دلیل ترس از دست دادن موقعیتهای سودآور، میخواهند زودتر اقدام به سرمایهگذاری و معامله کنند، مانند خرید یک میمکوین، به امید کسب سود بیشتر در آینده. در حوزه رمزارزها، این نوع رفتارهای آنی بهوفور مشاهده میشود.
محدودیتهای پردازش اطلاعات و تاثیر بر تصمیمگیری
افزایش حجم اطلاعات در کنار محدودیت زمانی باعث میشود که تصمیمات ما بیشتر تحتتاثیر هیجانات قرار بگیرند تا تحلیل منطقی. در واقع، بهجای پردازش اطلاعات در لوب پیشپیشانی (Prefrontal Cortex) که مسوول تصمیمگیری منطقی است، افراد بیشتر بر اساس هیجانات عمل میکنند. ازاینرو، آگاهیبخشی و مداخلات مناسب میتوانند به کاهش این نوع تصمیمات کمک کنند.
نقش سامانههای معاملاتی در نوسانگیری
در سامانههای معاملاتی، بهویژه آنهایی که نوسانگیری را تشویق میکنند، این رفتار آنی شدت بیشتری مییابد و این سامانهها مضر هستند. نوسانگیری میتواند تاثیرات منفی قابلتوجهی بر بازارهای مالی داشته باشد. اگرچه در بازارهای متمرکز مانند بورس، مکانیزمهای نظارتی، مالیاتی و تشویقی میتوانند تا حدی این رفتار را کنترل کنند و لزومی به توقف فعالیت این سامانهها وجود ندارد، اما در حوزههای غیرمتمرکز (مانند رمزارزها) چنین امکان نظارتی وجود ندارد و بهتر است بسترهای معاملاتی در حوزه بازارهای غیرمتمرکز متوقف شوند. از دیدگاه نهادهای سیاستگذار، ورود سرمایه به بخشهای غیرمتمرکز به معنای خروج آن از کنترل دولت و بانک مرکزی است. این مساله میتواند چالشهای اقتصادی و سیاستگذاری جدی ایجاد کند. در یک نظام دموکراتیک، هدف دولتها حداکثرسازی رفاه اجتماعی است و از دست رفتن کنترل بر سرمایهها ممکن است این هدف را به خطر بیندازد.
چرا معاملهگران بیشتر تمایل به سودآوری کوتاهمدت دارند؟

سیدفرهنگ حسینی/ کارشناس بازار سرمایه، استاد دانشگاه و مترجم: زمانی که بخواهیم در خصوص عامه سرمایهگذاران و افراد فعال در بازارهای مالی صحبت کنیم، با پدیدههای مالی-رفتاری روبهرو میشویم. حوزه مالی-رفتاری بیش از تحلیلها و رویکردهای دیگر مانند تحلیل بنیادی و ارزش ذاتی و حتی تحلیل تکنیکال بر بازار سرمایه اثرگذار است.
الگوهای رفتاری و تورش رفتاری متعددی مشاهده میشود که بر رفتار سرمایهگذاران موثر هستند. از جمله مهمترین رفتار سرمایهگذاران، رفتار تودهوار یا همان رفتار گلهای است که افراد میکوشند شبیه سایر افراد عمل کنند و این موضوع سبب سرعت بالا در خرید و فروش میشود.
از سوی دیگر دسترسی به اطلاعات و اخبار و پخش شدن اطلاعات که به آبشارهای اطلاعاتی مربوط است، سبب میشود که فرد پس از شنیدن خبر یا تحلیلی، تصور کند که توانمندی بیشتری نسبت به سایرین دارد و در نتیجه مبتنی بر این اطلاعات اقدام به معاملات کوتاهمدت میکند. این موضوع حتی در خصوص اطلاعات از وضعیت شرکتها نیز وجود دارد.
علاوهبر این، بررسیها نشان میدهد که نگاه عموم افراد به بازار سرمایه معطوف به بدشانس بودن و خوششانس بودن است، از یک سرمایهگذاری بد به بدشانسی یاد میشود و از اشتباهات درس نمیگیرند. این نگاه شانسمحور سبب شده تا در کشورهایی که بختآزمایی ممنوع یا محدود است، بخشی از نگاهها به بازار سرمایه مبتنی بر بختآزمایی شود.
از سوی دیگر، در تورشهای رفتاری، توانمندپنداری سبب تصور در اختیار داشتن قدرت بالا در بازار است و در کنار خوداِسنادی که مبتنی بر نسبت دادن موفقیتها به خود و شکستها به دیگران است، معاملات را کوتاهمدتتر میکند. از سوی دیگر به دلیل محدودیت دسترسی به اطلاعات کامل، افراد معمولا درگیر تورشهای تازهگرایی و آشناگرایی میشوند و به این ترتیب، بر اساس اطلاعات جدید و ناقص، تصمیمات سرمایهگذاری خود را اتخاذ میکنند. همچنین عمده سرمایهگذاران به سرعت سودها را به دلیل ابهامگریزی شناسایی و به دلیل دیرپذیری، زیانها را نگهداری میکنند که به غیربهینه شدن و غیرنقدشونده شدن پرتفوی در میانمدت منجر میشود. همچنین به ورود عمده سرمایهگذاران به بازار پس از کسب بازدههای خیرهکننده یا در آخرین موجهای صعودی و جلب توجه افراد به بازار تحتتاثیر اخبار و رفتار تودهوار اشاره شده است. افرادی که وارد بازار میشوند، نسبت به بازار و روند آن تحلیلی ندارند و بر اساس اخبار و شنیدهها از دیگران، اقدام به معامله میکنند که به دلیل عدماطلاع از دلیل خرید و فروش و ارزندگی سهام، درگیر بیشمعاملاتی میشوند که به دلیل هزینههای معاملاتی بالا، عمدتا دچار زیان میشوند .
نقش تکنولوژی و سامانههای معاملاتی در تشدید رفتار نوسانی
بررسی حبابهای تاریخی نشان میدهد که فناوری نقش مهمی در شکلگیری و وقوع آنها داشته است. حباب 1929 همزمان با گسترش تلفن، سقوط اکتبر 1989 پس از گسترش شبکههای 24 ساعته حوزه اقتصادی، حباب داتکام 1999 و بحران مالی 2007 همزمان با گسترش رایانه و اینترنت و شبکههای اجتماعی نمونههای واضحی از نقش فناوری در وقوع حبابها هستند. هر چند در شکلگیری این حبابها عوامل دیگری هم موثر هستند، اما نقش فناوری نیز غیرقابل انکار است. فناوریهای مختلف، سبب جلب توجه افراد به بازارهای مالی شده و در زمانهایی که به دلیل ارزندگی بازار، شاهد رشد هستیم، با انتشار اخبار متعدد، شاهد تشدید روند صعودی میشویم که محرک اصلی آن فناوری گسترش سریع و ویروسی اخبار توسط آن است. نکته قابلتوجه این است که در اوج بازار، مصاحبهها، اخبار در حمایت از بازار و برنده بودن آن در بلندمدت به اوج خود میرسند، که عملا ناشی از تصورات وقوع نرمال جدید است که خیلی زود نیز خطای آن آشکار میشود و بازار به روند اصلی خود برمیگردد.
چه استراتژیهایی برای تشویق سرمایهگذاری بلندمدت میتوان ارائه داد؟
بررسی روند بازارهای مالی نشان میدهد که در بلندمدت دارای تغییر در صنایع برتر است و بنابراین اصرار بر رویکرد بلندمدت لزوما صحیح نیست. از سوی دیگر، به دلیل هزینههای بالا مدیریت دارایی از جمله کارمزدهای مدیریت پرتفوی و کارمزدها و مالیات خرید و فروش، یکی از الگوهای شناساییشده و موفق در دنیا، رویکرد شاخصمحوری است. این استراتژی در شرایطی است که متوسط صندوقهای سرمایهگذاری سهامی به ندرت عملکرد بهتری از شاخص داشتهاند و پس از کسر هزینهها، متوسط بازده آنها کمتر از شاخص بوده و تنها چند نمونه از صندوقها و بهخصوص صندوقهای خصوصی مانند صندوق رنسانس با اتکا به سرمایهگذاری در حوزه فناوری و با پذیرش ریسک بالا در ابزارهای مالی مشتقه، توانستهاند بازده بالایی کسب کنند. در مقابل، استراتژی خرید و نگهداری شاخص توانسته با سرمایهگذاری در سهام بنیادی و ارزنده، در کنار حداقل بازدهی متناسب با شاخص بدون هزینهای خاص عاید سرمایهگذار کند و الگوهای ساده فوق در مواردی مانند برکشایر هثوی توانسته میلیاردرهایی نیز ایجاد کند.
تقویت سرمایهگذاری در بازار مالی در دو سطح حرفهای و سطح عمومی باید مورد توجه قرار گیرد. زیرساخت لازم برای هر دو گروه، افزایش کارآیی در همه سطوح در بازار سرمایه است. این موضوع میتواند اطلاعات دقیقتری از بازار را در اختیار سرمایهگذاران قرار دهد. اما در سطح عمومی، تحلیل این اطلاعات دشوار یا بعضا غیرممکن بوده و حتی در مواردی به دلیل عدمعمق تحلیلها، اثر عکس دارد.
در شرایط رونق غیرعقلایی بازارها، باید سیاستهای متناسب اتخاذ شود، چرا که هر دو گروه حرفهای و عموم مردم در رقابت با یکدیگر در شکلگیری و گسترش حباب نقش دارند و بر اساس تئوری greater fool با وجود اطلاع از عدمارزندگی بازار، به دلیل امید به تداوم رشد و وجود خریداران در آینده، همچنان خریدار هستند. به طور مثال به صورت تاریخی بازار سرمایه ایران در محدوده پی به ای 5 تا 10 نوسان داشته است (اکنون به صورت حدودی در پی به ای 7 است و متعادل محسوب میشود). در صورت خروج از محدوده فعلی، باید سیاستهای انقباضی متناسب برای کنترل بازار اجرایی شود و در محدودههای پی به ای 5 سیاستهای حمایتی برای رشد بازار فراهم شود.
این مهم، اصل ضروری است که میتواند نگاه تحلیلی و کارشناسی را تقویت کند. همچنین تحلیلگران یا شرکتهایی که اقدام به تحلیل منفی از شرکتی کنند، معمولا با خشم مدیران و سهامداران آن شرکت روبهرو میشوند که در روابط تجاری بلندمدت در آینده بین آن شرکت و نهاد مالی فوق اثر منفی خواهد داشت و این موضوع سبب عدمتمایل به ارائه تحلیل منفی و انتقاد از عملکرد شرکتها میشود. در کنار این موضوع به دلیل یکطرفه بودن بازار سرمایه ایران و عدمامکان کسب بازده از کاهش قیمتها به دلیل نبود فروش استقراضی، شاهد نبود انگیزه برای ارائه تحلیلهایی در خصوص شکلگیری حباب هستیم.
با این حال، در بازار سرمایه ایران، گسترش فناوریهای نوین و تسهیل دسترسی به اطلاعات برای تحلیل، ایجاد مشاور سرمایهگذاری مستقل حقیقی و توسعه ابزارهای سرمایهگذاری غیرمستقیم میتواند به بهبود عمق تحلیلی بازار کمک کند. از سوی دیگر، هزینه معاملات در بازار ایران بالاست که باید کاهش یابد و به واسطه آن، نقش معاملهگران بیشتر شده و سبب افزایش عمق بازار و نقدشوندگی میشود که گام مهمی در افزایش کارآیی و کاهش نوسانات است. هر چه تمایل به خرید و فروش بیشتر شود، بازار باثباتتر است و از وضعیت بنیادی فاصله کمتری خواهد گرفت.
آیا قوانین و مقررات در بازارهای مالی بر تصمیمات سرمایهگذاری اثرگذارند؟
بررسی تاریخی بازارهای مالی نشان میدهد که به شدت تحتتاثیر قوانین و مقررات هستند. تغییرات در مقررات در هر سطحی معمولا به نحوی بر شرکتهای پذیرفتهشده در بازارهای مالی اثرگذار هستند و به نحوی به تغییرات روند قیمت سهام منجر میشوند. روندی که بازار سرمایه در سالهای 1398 و 1399 طی کرد و وضع مقررات برای حمایت از سود شرکتها در مقایسه با سالهای 1401 و 1402، وضع مقررات برای مالیاتستانی و افزایش هزینههای عوامل تولید شرکتها نشان میدهد که در لایه بخش واقعی اقتصاد نیز مقررات و قوانین بر بازارهای مالی موثر هستند. از سوی دیگر، قوانین مرتبط با مالیات در طول تاریخ بازارهای مالی اثرگذاری قابلتوجهی در سمت بازار سهام داشته است. همچنین تغییر رویههای صندوقهای بازنشستگی در کشورهای توسعهیافته سبب رونق بیشتر بازار بورس این کشورها شده است. سیاستهای پولی و مالی نیز در این حوزه به شدت اثرگذار هستند.