آیین هشتادمین سالروز تولد بهاءالدین خرمشاهی برگزار شد
گریه شوق استاد

در بخشی از این آیین، خرمشاهی در سخنانی کوتاه درحالیکه اشک میریخت گفت: گریهام از شوق است و نیز اینکه با همه پرکاری احساس میکنم نیمی از عمرم را به هیچ و پوچ تلف کردهام. او همچنین با تاکید بر اینکه کار ناتمامی ندارد، مرثیهای بهطنز در سوگ خود برای حاضران خواند.
علیاشرف صادقی، زبانشناس و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی، نیز در این برنامه با اشاره اهمیت کار خرمشاهی در ادبیات و علوم وابسته به آن، توضیح داد: خرمشاهی کلمه «پژوهی» را باب کرده و بهقولی او متخصص «پژوهی» است و قرآنپژوه و حافظپژوه و پژوهنده در علوم مختلف است. نبض جامعه را در دست دارد و مقالههای متعددی را درباره حافظ نوشته که انسان را دچار حیرت میکند. با توضیحات مفیدی که در تفسیر قرآن آورده، نیاز مراجعان را به منابع دیگر کاهش داده و در حوزه فرهنگنویسی نیز فرهنگ زبان انگلیسی را نوشته که انسان را دچار حیرت میکند. او کلیات سعدی را تصحیح کرده و در حوزه خیامشناسی نیز فعالیتهای خوبی داشته است.
صادقی با تاکید بر فعالیت خرمشاهی در رشتههای مختلف، گفت: حیرت میکنم، او مثل ساعت کار میکرد و میکند، وقت را جوری تنظیم میکند که دقیقهها معین است چهکار کند. ناشری شرط گذاشته بود که سهشنبه ساعت ۱۰ صبح مقدمه خرمشاهی حاضر است و با خودم میگفتم چطور میشود میگوید در فلان ساعت زیرا ممکن است کاری پیش بیاید و گرفتاری باشد اما ایشان این کار را میکرد. این ویژگی و توانایی را همه ندارند که بتوانند دقیقههای وقت خود را مشخص کنند که به چیزی بپردازند. خرمشاهی میگفت میخواستم کتابی را ترجمه گفتم و گفتم هر شب نیم ساعت کارهای دیگر را تعطیل میکنم و این کتاب را ترجمه میکنم و بعد از مدتی ترجمه این کتاب تمام شد.
محمود عابدی، پژوهشگر و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی، نیز در این آیین با بیان اینکه سخنگفتن درباره شخصیتهای فرهنگی آسان نیست چون وقتی به هوش آییم درمییابیم، بسیاری را نگفتهایم، عنوان کرد: شخصیتهای بزرگی چون خرمشاهی بیریا و سختشناخت هستند و باید خود و آثارشان را دید تا آنها را بشناسیم. وقتی از امثال خرمشاهی سخن میگوییم روشنایی را در دلمان ایجاد میکنیم.
خاطراتی از یومالعلما
حسین معصومی همدانی، ویراستار، نویسنده و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی، نیز در این آیین، با بیان اینکه دوستی وقتی از حد افزون میشود، دیگر نیازی به دیدار پیاپی نیست و دوست بخشی از شخصیت ما را شکل خواهد داد، گفت: سالها قبل دیدار من و خرمشاهی بسیار بیشتر بود و اکنون به دیدار در فرهنگستان و گفتوگوی تلفنی محدود شده ولی دوستی ما بسیار عمیق است. رابطه استاد و شاگردی نیز چنین است و برخی استادان همیشه با شاگردشان هستند و با اینکه دورند چنان در رفتارش تاثیر گذاشتهاند که گویی جلوی چشمش هستند. تاثیر خرمشاهی نیز بر من از این جنس بوده است.
او توضیح داد: تاثیر خاص این پژوهشگر بر من نتیجه مجالست طولانی بوده و به سال ۵۲ برمیگردد در مرکز خدمات کتابداری و در نشر امیرکبیر سال ها کنار هم بودیم و وی و فانی و پاکدامن اولین کسانی بودند که ویراستاری را وارد نشر امیرکبیر کردند. دوستی ما پس از انقلاب بیشتر شد و محلهای کار ما به هم نزدیک بود. بعدها که در تدوین دایرهالمعارف تشیع همکاری میکرد این همنشینی ادامه داشت و عصرهای دوشنبه را یومالعلما نام گذاشته بودیم و کنار هم جمع میشدیم.
پلی بین اهل ادب قدیم و جدید
معصومی همدانی تاکید کرد: خرمشاهی همیشه مدیریت زمان و مکان داشته و هیچ وقت دوست نداشته از محدوده جغرافیایی خود ۴۰۰تا ۵۰۰متر دورتر برود. دنیایش اغلب در تهران، محدوده کارش و محل زندگیاش بوده ولی همین مدیریت مکان و زمان در پربار شدن زندگی وی تاثیر داشته است.
او افزود: خرمشاهی پلی بین اهالی ادب قدیم و جدید بود. ابتدا شاعری نوسرا بود و اشعارش رنگوبوی نیمایی داشت ولی در عین حال نقدی را بر حافظ شاملو نوشت. وی «ذهن و زبان حافظ» را زمانی نوشت که کمتر کسی به ادبیات فکر میکرد و همه به سیاست میاندیشیدند. این اثر کتاب نابهنگامی بود که به نظر میآمد زمانش نیست و نگاهی نامتعارف به حافظ داشت. خرمشاهی غیر از آشنایی با ادبیات فارسی با ادبیات کشورهای دیگر نیز کاملا آشنا بود.
فرهنگستانی به نام خرمشاهی
محمدجعفر یاحقی، استاد زبان و ادب فارسی، در سخنانی گفت: خرمشاهی وجودش را در قلم خرج کرده و دو سال بزرگتر از من به سن، ازنظر عقل دویست سال از من بزرگتر است. اوایل که دست به قلم برد با او آشنا بودم و همان سال دست به قلم شدم.
اولین مقالهام در سال ۴۸ منتشر شد اما فرق است بین این قلم و آن قلم. اسمش را در مجلات میدیدم. ظن بدی به او داشتم و گمان میکردم جوجهکمونیست است و ناراحت بودم. او ترجمههای خوبی داشت و نقدهایی هم مینوشت. تا اینکه دیدم نقدی بر حافظ شاملو نوشته؛ شاملویی که بت بود و شخصیتی که نمیشد بر دامنش گردی افشاند. خرمشاهی را سالها بعد دیدم اما بخشی از وجودم شده بود. در بنیاد دایرةالمعارف تشیع، اولین بار او را دیدم.
او تاکید کرد: اگر خرمشاهی سراغ ادبیات نمیرفت و مثلا پزشک میشد خیلی چیزها کمتر داشتیم. او کتابدار نیست، کتابدان است و بالاتر؛ خودش کتاب است و استحاله یافته در کتاب، خرمشاهی خودش فرهنگستان است.