آگاهانه سلامتی را  در اولویت قرار دهید

 مرحله اول: سلامت جسمی را اولویت قرار دهید

معمولا سلامتی زمانی اولویت پیدا می‌‌‌کند که کسی یا چیزی در زمان مناسب به گونه‌‌‌ای ما را تکان می‌‌‌دهد که دیگر نمی‌‌‌توانیم آن را پشت گوش بیندازیم. برای برخی از ما این تلنگر زمانی اتفاق می‌‌‌افتد که یکی از عزیزانمان دچار بیماری سختی همچون سکته، حمله قلبی یا تشخیص فشار خون بالا شود.  برای برخی دیگر این لحظه در یک روز خیلی بد اتفاق می‌‌‌افتد که سنگین و بی‌‌‌حالید و شاید در غذا خوردن زیاده‌‌‌روی کرده باشید یا از دیدن عدد روی ترازو شوکه شده باشید. مابقی هم زمانی به خود می‌‌‌آیند که فردی در شبکه روابطشان مزایای در اولویت قرار دادن سلامتی را به آنها نشان می‌‌‌دهد. تلنگری که دیگران به ما می‌‌‌زنند، قسمتی حیاتی از این فرآیند است.  ارتباطات کاری می‌‌‌کنند که ایده انتزاعی بهبود سلامتی تبدیل به مجموعه‌‌‌ای از اقدامات هدفمند و ملموس شود. هرکسی ممکن است این تلنگر را به ما بزند، نه تنها خانواده و دوستان و همکاران که حتی گاهی منابع منفی هم می‌‌‌توانند به ما انگیزه بدهند.

گاهی با دیدن افرادی که نمی‌‌‌خواهیم شبیه‌شان شویم ترغیب می‌‌‌شویم تغییری در زندگی خود ایجاد کنیم، مثلا با دیدن مدیری که به خاطر ناهارهای کاری زیاد دچار اضافه وزن شده و همیشه خسته است. یا همکاری که سست و فرسوده به نظر می‌‌‌رسد. یکی از مصاحبه‌‌‌شونده‌‌‌ها به ما گفت که پدرش بعد از ۵ سال بیماری از دنیا رفت و اون حاضر نبود اجازه دهد سبک زندگی بی‌‌‌تحرکش در آینده باعث شود او باری روی دوش فرزندانش شود. در بسیاری از موارد، ترکیب یک اولویت سلامتی تازه با یک ارتباط شخصی، انگیزه‌‌‌ای قوی برای برداشتن اولین قدم را ایجاد می‌‌‌کند. اولویت قرار دادن سلامتی، با سه روش به ما کمک می‌‌‌کند:

ذهن را شرطی می‌‌‌کند که عمل کند. وقتی روی دستیابی به هدف مهمی تمرکز کنیم، ناخودآگاهِ ما وارد عمل می‌‌‌شود تا کمک کند موفق شویم. تحقیقات نشان می‌‌‌دهند که مسیرهای عصبی ما بر تصمیم‌‌‌گیری‌‌‌هایمان تاثیر می‌‌‌گذارند. وقتی هدفی تعیین می‌‌‌کنیم و با انگیزه قدم در راهی می‌‌‌گذاریم، حتی بدون اینکه متوجه باشیم ناخودآگاهمان ما را در آن مسیر هدایت می‌‌‌کند.

الگوهای تفکرات منفی را که باعث ناسالم ماندنمان می‌‌‌شوند، آشکار می‌‌‌کند. ممکن است فرد خوش‌‌‌اندامی را ببینیم و فکر کنیم هرگز به چنین تناسبی نمی‌‌‌رسیم، یا به اشتباه بر این باور باشیم که بدن ما متفاوت از دیگران است و تناسب و سلامت جسمی برای ما دست‌‌‌نیافتنی است. اما اگر واقعا خود را متعهد کنیم که سلامتی‌‌‌مان را در اولویت قرار دهیم، اغلب متوجه می‌‌‌شویم مقایسه‌‌‌ای که می‌‌‌کنیم نادرست است. یا درگیر افکار منفی شده‌‌‌ایم که سد راه پیشرفتمان هستند. این آگاهی منجر به اقداماتی می‌‌‌شود که حقیقتا سلامتی را بهبود می‌‌‌دهد.

وقتی چیزی را در اولویت قرار دهیم، راحت‌‌‌تر می‌‌‌توانیم برایش زمان اختصاص دهیم. با این تفکر که ورزش ما را از کارهای مهم روزمان عقب می‌‌‌اندازد، سخت می‌‌‌توانیم اول صبح نیم‌‌‌ ساعت روی تردمیل راه برویم یا بدویم، اما ویژگی مشترک تمام مصاحبه‌‌‌شونده‌‌‌هایی که به ما گفتند بهبود شگرفی در وضعیت سلامتی‌‌‌شان به وجود آوردند، اولویت دادن به ورزش به اندازه سایر اولویت‌‌‌ها یا حتی بیش از آنها بود. «کلینت»، مدیر ارشد یک شرکت تولیدی، پس از جراحی کوچکی روی تیروئیدش، دوباره سلامت خود را در اولویت قرار داد. این جراحی برای او مثل یک زنگ هشدار بود.

او با داشتن شغلی پرمسوولیت و دو فرزند، از لحظه‌‌‌ای که بیدار می‌‌‌شد تا وقتی که سرش را روی بالشت می‌‌‌گذاشت یا درگیر کار بود یا خانواده. پیدا کردن وقتی که بتواند در کنار خانواده بگذراند همیشه یک چالش بود و فکر کردن به اینکه بخواهد سلامت جسمی خود را هم در اولویت قرار دهد عملا غیرممکن می‌‌‌نمود. اما این جراحی دیدگاهش را به کل تغییر داد. دلش می‌‌‌خواست زودتر خوب شود و تازه آنجا بود که متوجه شد نمی‌‌‌خواهد در آینده به خاطر بیماری هیچ لحظه‌‌‌ای را با خانواده‌‌‌اش از دست بدهد. به خاطر سال‌‌‌ها بی‌‌‌تحرکی مجبور بود از صفر شروع کند، پس فقط با پیاده‌‌‌روی شروع کرد.

در ابتدا مسیرهای کوتاه و به‌‌‌تدریج مسافت‌‌‌های طولانی‌‌‌تر. او در اولین قدم، هدفش را علنی کرد و به خانواده‌‌‌اش گفت که می‌‌‌خواهد دوباره سلامتش را به دست آورد و به تناسب اندام برسد. بعد روتین‌‌‌هایی ساخت که کمکش می‌‌‌کرد ثابت‌‌‌قدم باقی بماند؛ مثلا تصمیم‌‌‌ گرفت اول صبح قبل از چک کردن ایمیل‌‌‌های کاری بدود.  به این ترتیب اجازه نمی‌‌‌داد خرده‌‌‌استرس‌‌‌های کاری او را از مسیرش باز دارند. با گذشت زمان دیدگاهش به خودش تغییر کرد. به جای اینکه خود را آدم همیشه خسته‌‌‌ای ببیند که شب‌‌‌ها بی‌‌‌حال روی تخت می‌‌‌افتد، احساس می‌‌‌کرد پرانرژی و سرزنده است. هرچه این هویت تازه بیشتر در ذهنش تقویت شد، زمان بیشتری را هم به سلامتش اختصاص داد. از پیاده‌‌‌روی‌‌‌های کوتاه به دوهای ۵ کیلومتری و ۱۰ کیلومتری رسید و حتی گاهی آخر هفته‌‌‌ها با گروهی از دوستانش مسابقه می‌‌‌داد. کلینک به ما گفت که احساس می‌‌‌کرد دارد به نسخه بهتری از خودش تبدیل می‌‌‌شود.

 توصیه‌‌‌های۱۰ درصدی‌‌‌ها

اولویت‌‌‌های خود را در حوزه‌‌‌های گوناگونی تغییر دهید. آگاهانه سلامتی را در تمام حوزه‌‌‌های زندگی‌‌‌تان – کار، خانواده، دوستان و غیره - در اولویت قرار دهید. اگر تصمیم بگیرید فقط در یک حوزه از زندگی به سلامتی اهمیت دهید و در بقیه قسمت‌‌‌ها همچنان فعالیت‌‌‌های ناسالمتان را ادامه دهید، ایجاد تغییرات پایدار بسیار سخت می‌‌‌شود. کلینت دویدن‌‌‌های صبحگاهی‌‌‌اش را با همسرش هماهنگ کرد. به همکارانش هم اطلاع داد که صبح‌‌‌ها تا وقتی که ندود ایمیل‌‌‌هایش را چک نمی‌‌‌کند.

 الگوهای مناسب پیدا کنید. در شبکه ارتباطات خود به دنبال افرادی بگردید که اولویت‌‌‌های سلامتی را در خود نهادینه کرده‌‌‌اند یا پیشرفت خوبی داشته‌‌‌اند. ببینید آنها چگونه عمل می‌‌‌کنند، چه عاداتی دارند و این تغییر چگونه انرژی و روحیه‌‌‌شان را تغییر داده است. کلینت زمانی انگیزه گرفت که خیلی اتفاقی دوستی قدیمی را دید که تبدیل به دونده‌‌‌ای حرفه‌‌‌ای شده بود. یکی از مصاحبه‌‌‌شونده‌‌‌های ما از مدیرش انگیزه گرفته بود که به اعضای تیمش اطلاع داده بود از ساعت ۷ صبح به مدت یک ساعت در دسترس نیست، چون مشغول ورزش است. در عین حال می‌‌‌توانید از «ضد الگوها» هم الهام بگیرید؛ همان افرادی که سال‌‌‌ها سبک زندگی ناسالمی داشتند و حالا دارند تاوانش را پس می‌‌‌دهند. دیدن چنین افرادی یادآوری سختی از تاثیر انتخاب‌‌‌های ما روی آینده‌‌‌مان است.

فقط بر اولویت‌‌‌هایی تمرکز کنید که واقعا برایتان مهم هستند. خود را با دیگران مقایسه نکنید. تنها چیزی که اهمیت دارد مسیر شخصی شماست.

دیوید یکی از مصاحبه‌‌‌شونده‌‌‌های ما، در ۴۰ سالگی متوجه شد که طی یک دهه گذشته وزن اضافه کرده. دوستانش به شوخی می‌‌‌گفتند حالا به جای «سیکس‌‌‌پک» «تک‌‌‌پک» دارد، اما او به جای اینکه خود را درگیر حرف‌‌‌های دیگران کند و تصمیم بگیرد دوباره همان سیکس پکش را بسازد، هدف واقعی‌‌‌تری برای خود تعریف کرد. او به ما گفت: «می‌‌‌خواستم تابستان که با پسرم به کوهنوردی می‌‌‌رویم، بتوانم پابه‌‌‌پایش پیش بروم.» این هدف مشخص به او انگیزه داد که آخر هفته‌‌‌ها با کوله‌‌‌پشتی سنگینی در محل زندگی‌‌‌اش پیاده‌‌‌روی کند تا بدنش به حرکت با وزن عادت کند. کم کم سرعت و مسافتش را افزایش داد و توانایی‌‌‌اش را به حدی رساند که تابستان می‌‌‌توانست کاملا همگام با پسر ۱۰‌‌‌ساله‌‌‌اش کوه را بپیماید.

منبع: کتاب The Microstress Effect