در ستایش رهبری سازمانی نامحسوس

اینها نشانه‌‌‌های قابل مشاهده‌‌‌ای هستند که معمولا از طریق تشریفات سازمانی به فرد اعطا می‌شود و طی آن فرد را «تافته جدا‌بافته‌‌‌ای» معرفی می‌کند که صرفا در یک سری شاخص‌‌‌های قابل اندازه‌‌‌گیری بهتر از بقیه بوده است. این رهبران سازمانی به دلیل کاستن از هزینه‌‌‌ها، بهبود فرآیندها، سردمداری در ساخت مکان‌‌‌های کاری جدید و افزایش مشتریان مورد ستایش قرار می‌‌‌گیرند. همه اینها نهایتا در رزومه این افراد وارد می‌شود و در کنار مسائلی مثل آموزش‌‌‌های گذرانده‌شده، مشاغل و تجربیات قبلی، سرگرمی‌‌‌های مورد علاقه و... جا خوش می‌کند. اما رهبری سازمانی واقعی یعنی رهبری نامحسوس (Inconspicuous leadership) چیزی فراتر از موقعیت‌‌‌ها یا توفیقات قابل اندازه‌‌‌گیری است. رهبری سازمانی نامحسوس، سبکی است که در آن رهبر سازمان هیچ تلاشی در جهت جلب توجه یا به رخ کشیدن قدرت و موقعیت خود در شرکت نمی‌‌‌کند و بیشتر بر اقدامات اثربخش در پشت صحنه تمرکز می‌کند و علاقه‌‌‌ای به بزرگنمایی ندارد. بنابراین قادر است بدون آنکه بیش از حد به چشم بیاید، به طرز موثری دیگران را رهبری کند.

 هوش هیجانی، پدیده‌‌‌ای واقعی است

آنچه در چارت سازمانی یا رزومه‌‌‌ها می‌‌‌بینید تنها نوک کوه یخ رهبری سازمانی است. ویژگی‌‌‌های ناپیدا مانند هوش هیجانی، تغذیه‌‌‌کننده شادی و بهره‌‌‌وری در سازمان است. بدون شک هر کسب‌وکاری به نوعی نظم و دیسیپلین سازمانی نیاز دارد، اما اینکه افراد صاحب اختیار چگونه با سایرین ارتباط برقرار می‌کنند، دارای بیشترین اهمیت برای موفقیت کسب و کار است. تحقیقات متعدد ثابت کرده که رهبران سازمانی با هوش هیجانی بالا، به صورت غریزی می‌‌‌دانند که چگونه مدیران میانی و کارکنان را آسوده خاطر کنند. آنها خودآگاه هستند، به توازن بین کار و زندگی کارکنان احترام می‌‌‌گذارند، قادرند بی‌آنکه بی‌‌‌رحم شوند توفنده عمل کنند، قاطع و ثابت‌قدم هستند و هنگامی که کارکنان دچار مشکلات شخصی می‌‌‌شوند به خوبی حس می‌کنند و برای حل مشکل پا پیش می‌‌‌گذارند. آنها می‌توانند با مهارت بالای خود، تغییرات را بدون صدمه زدن به جماعت هدایت کنند. رهبران سازمانی که هوش هیجانی بالا دارند، یک نوع مسوولیت اخلاقی نسبت به دیگران در خود احساس می‌کنند. هوش هیجانی یک پدیده واقعی است و کسی نمی‌تواند برای مدت طولانی ادای آن را دربیاورد.

از سوی دیگر، رهبران سازمانی با هوش هیجانی پایین، احساس مسوولیت بسیار کمی در رابطه با عناصر انسانی سازمان در خود احساس می‌کنند. آنها از چگونگی اثر عواطف و هیجاناتشان بر محیط کار غافلند و نمی‌‌‌دانند که هر فرمان و دستورشان ممکن است به بهره‌‌‌وری سازمان لطمه بزند. این گروه از رهبران سازمانی، از اینکه دیگران محبوب کارکنان نیستند حیرت می‌کنند و به زعم خودشان به این جمع‌‌‌بندی می‌‌‌رسند که «هرگز بین آنها و کسانی که هدایتشان می‌کنند، دوستی شکل نخواهد گرفت.» اما این درست نیست، زیرا دوستی با کارکنان به رهبر سازمان اجازه می‌دهد که با آنها در هر شرایطی صادق باشد و ارتباطات موثرتر و معنادارتری برقرار کند. شناخت داشتن نسبت به کارکنان، این امکان را فراهم می‌کند که در مواقعی که تهدیدی برای شغل یا زندگی آنها وجود دارد، رهبر سازمان پا پیش گذاشته و به آنها کمک کند. برقراری این نوع ارتباط از طرق رسمی ممکن نیست، اما به واسطه ایجاد رابطه دوستی امکان‌‌‌پذیر می‌شود.

 نامرئی اما پرقدرت    

آن دسته از رهبران سازمانی که برای نشان دادن هویت شخصی‌‌‌شان، عمدتا بر مقام و موقعیت خود متکی هستند از درون احساس امنیت کمتری دارند. آنها در واقع نامدیرانی هستند که با کارکنان خود، تنها راجع به مسائلی که مورد پسندشان نیست صحبت می‌کنند. بنابراین انرژی کارکنان همواره در تلاش برای دوری از انجام کارهایی که ممکن است باب میل مدیر نباشد به هدر می‌رود. این استراتژی، از بهره‌‌‌وری کارکنان برای تمرکز بر کارهای خوبی که باید انجام شود می‌‌‌کاهد. رهبران سازمانی هوشمند کارکنان را با طرح اهداف معنادار و منطقی و طی فرآیندی که به درونی‌‌‌سازی و درک پویای اهداف منجر می‌شود هدایت می‌کنند.

کارکنان همواره برای یک رهبر سازمانی نامرئی احترام قائلند، او را حمایت می‌کنند و حتی به نوعی به او عشق می‌‌‌ورزند و تقریبا هر کاری برایش انجام می‌دهند. گاه در برخی گردهمایی‌‌‌های سازمانی دیده شده است که افراد در مقابل این سوال که «مدیر خود را چگونه توصیف می‌‌‌کنید؟» اظهار کرده‌‌‌اند که حاضرند به خاطرش از کوه قاف هم بالا بروند که واقعا بیانی از این قوی‌‌‌تر وجود ندارد. رهبران سازمانی نامرئی این سطح از ستایش و حمایت را از طریق قدرت درک عواطف دیگران، پویایی در فهم همه‌‌‌جانبه شرایط، به همراه نظم و سیستم‌هایی که برقرار کرده‌‌‌اند کسب می‌کنند.

منبع: Management-issues