ایمانی جاجرمی مشاور اجتماعی مدیرعامل شرکت عمران شهرهای جدید تشریح کرد
راهکار تغییر وضعیت شهرهای جدید
بررسیها نشان میدهد برخلاف افق پیشبینی شده در طرح جامع شهرهای جدید، بخش مهمی از اهداف آنها پس از گذشت سالها از شکلگیری این شهرها محقق نشده است. چه اشکال ساختاری در شهرهای جدید به لحاظ رغبت اجتماعی به سکونت وجود دارد؟
بهنظر میرسد این موضوع ریشه ساختاری-سیاسی دارد. به تعبیری دیگر اینکه شهرهای جدید در طول سالهای شکلگیری هنوز نتوانستهاند به نقش و جایگاه اصلی خود در سیاستهای انجامشده دست یابند، به برنامهریزی فضایی و پیوند آن با اهداف سیاستی و برنامههای عملیاتی کشور بازمیگردد. در حالحاضر پیوندی میان اهداف سیاستی و برنامهریزی فضایی برای شهرهای جدید در لایههای تصمیمگیری کشور دیده نمیشود. همین موضوع سبب شده تا طی سالهای گذشته شاهد تقلیلیافتگی موضوع شهرهای جدید در برنامهریزی کلان کشور باشیم. در واقع در سطوح کلان سیاستی مساله شهرهای جدید به شکل ساختاری و بنیادین مورد غفلت واقع شده است. مصداق بارز این موضوع هم این است که در میان صحبتها و بیانات مقامات عالی کشور اثری از شهرهای جدید دیده نمیشود.
به هر حال مساله شکلگیری و توسعه شهرهای جدید در دورهای اهمیت داشته که منجر به بهوجود آمدن آنها شده است.
به نظر میرسد در یک دورهای یعنی دهه ۶۰ و دولت سازندگی مساله شهرهای جدید بهدلیل توجه وزیر مسکن وقت اهمیت پیدا کرد و در این راستا نیز تسهیلاتی برای آن پیشبینی شد اما در دولتهای بعدی در لیست سیاستهای اولویتدار دولتها قرار نگرفت و همین موضوع منجر به غفلت از اهداف شکلگیری شهرهای جدید شد.
جدا از اینکه شما اشاره میکنید شهرهای جدید در لایههای برنامهریزی سیاسی کشور قرار نداشته و از سوی مدیران و مقامات کشور در دورهای به آن توجه نشده است. آیا از نظر شکل ساختاری این شهرها میتوان ایرادی به آن وارد کرد که اساسا مورد رغبت اجتماعی قرار نگرفته است؟
برای پاسخ به این سوال به نتایجی که از مطالعات اسکان غیررسمی بهدست آمده است، اشاره میکنم. نتایج این مطالعات مشخص کرده مساله دسترسی به بازارهای کار نقش و سهم مهمی در جذب جمعیت در این شهرها و سایر نقاط اسکان جمعیت داشته است. این مطالعات نشان میدهد فردی که از سایر روستاها یا شهرهای دیگر به یک کلانشهر یا شهر مادر مهاجرت میکند مساله و علت اصلی مهاجرت او، مساله مسکن نیست. بهخصوص کسی که از مناطق روستایی به شهر مهاجرت کرده بهطور قطع بهدلیل نداشتن مسکن نبوده بلکه به دنبال یافتن شغل مهاجرت کرده است. این در حالی است که به مساله فاصله بین بازارهای کار در کلانشهرها و مسکن در شهرهای جدید کاملا بیتوجهی شده یا اگر توجه شده ابزارهای آن فراهم نشده است.
یعنی در برنامهریزیهای مکانیابی برای شهرهای جدید به موضوع فاصله بین شهری توجه نشده است؟
توجه نشده یا احتمالا کسانی که این مناطق را در خارج از محدودههای شهری برنامهریزی میکردند (از نظر قانونی شهرهای جدید باید در محدوده شهری نباشند) به دنبال آن بودند که از طریق خطوط راه آهن مثل آنچه که پاریس با شهرهای اطراف خود دارد این مساله را حل کنند. در خصوص شهرهای جدید ایران نکته جالب این است که مسکن ساخته شده است اما بقیه زیرساختها و لوازمی که هویت و زندگی در این شهرها را کامل میکند و مساله فاصله را از بین میبرد، چندان فراهم نشده است. بنابراین این موضوع یک مشکل بنیادین بهوجود آورده برای کسانی است که دنبال مکانی برای سکونت میگردند و این فاصله به یک عامل دافعه تبدیل شده است. این موضوع در بررسیها نیز مشخص شده است. بهعنوان مثال در مطالعاتی که از سوی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برای شرکت عمران شهرهای جدید انجام شد، مشخص شد هرقدر شهرهای جدید به شهر مادر نزدیکتر بودند یعنی فاصله فیزیکی (مسافتی) کمتری بین آنها وجود داشت در جذب جمعیت موفقتر عمل کردهاند و هرقدر فاصله از شهر مادر دورتر بود، ناموفقتر بودند. بنابراین این مساله اگرچه ساده بهنظر میرسد اما در ترغیب جمعیت برای سکونت در این شهرها اهمیت دارد، بهویژه چون شهرهای جدید نتوانستند شهرهای مولد باشند، این فاصله بین بازارهای کار و شهرهای مادر به یک چالش برای جذب جمعیت درآنها تبدیل شده است. شهرهای جدید عموما وابسته به یک شهر مادر هستند، بنابراین بسیاری که به امید یافتن شغل به شهر مادر مهاجرت کردهاند ترجیح میدهند بهجای شهرهای جدید از طریق بازارهای غیررسمی مشکل مسکن خود را حل کنند، از اینرو بسیاری از سکونتگاههای اطراف تهران و کرج که رشد کرده ناشی از همین موضوع است اما شهرهای جدیدی که برای آنها در جهت جذب جمعیت سربار شهر مادر برنامهریزی شده است، رشد چندانی نداشتهاند. اگر رشدی هم میبینیم عموما بهدلیل مسکن مهر است که در این شهرها ساخته شده است.
اگر بنا باشد در دوره جدید شهرهای جدید از حالت خوابگاهی خارج شوند و به شهری زنده و پویا تبدیل شوند چه تغییرات سیاستی باید در برنامهریزی برای این شهرها رخ دهد؟
فکر میکنم سیاست اولیه باید این باشد که مزیت این شهرها را بیشتر کنیم چراکه یکی از مشکلاتی هماکنون شهرهای جدید دارند این است که در رقابت با فضاهای رقیب خود موفق نبودهاند. یکی از عمدهترین دلایل آن هم، مساله فاصله شهرهای جدید با شهرهای مادر است. مساله دیگر نبود امکانات و خدمات پشتیبان است. مثلا افرادی که شهر هشتگرد را برای سکونت انتخاب کرده و به این شهر جدید مهاجرت کردهاند، عنوان میکنند وقتی که غروب میشود و سرویسهایی که کارمندان را به این شهر میرسانند، بعد از آن دسترسی به هیچ وسیله حملونقل دیگری وجود ندارد. به ندرت امکان حملونقل برای ساکنان آپارتمانهای موجود در این شهر فراهم است. یا توسعههای فرهنگی و اجتماعی مثل سالنهای سینما، موسیقی، تئاتر و... شکل نگرفته است و زیرساختهای اجتماعی در شهرهای جدید یا اصلا بهوجود نیامدهاند یا آنکه به شکل ناقص وجود دارند. بهنظر میرسد باید به دنبال سیاستی بود که مزیت شهرهای جدید را افزایش دهد. تازمانی که این مزیتها (مساله حملونقل، زیرساختهای اجتماعی) به شهرهای جدید اضافه نشوند، نمیتوان انتظار داشت این شهرها به شهری پویا و زنده تبدیل شوند.
سوم آنکه سیاستهای عمومیتر در جهت حمایت از شهرهای جدید تنظیم شود. بهعنوان مثال اگر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سیاست حمایت از صنایع فرهنگی را داشته باشد میتواند این سیاست را با هماهنگی وزارت راه و شهرسازی در حوزه شهرهای جدید دنبال کند. از این طریق شهرهای جدید بهعنوان مکانی برای صنایع خلاق فرهنگی، انتخاب میشوند. البته خیلی جالب است که بدانید در تجربههای گذشته اجرای چنین سیاستهایی در برخی از شهرها خیلی خوب جواب داده است.
در کدام یک از شهرهای جدید؟
شهر جدید عالیشهر. مدیرعامل این شهر علاقهمند بود و حمایت از صنایع فرهنگی را در این شهر پیش برد. این پیگیری سبب شد که برخلاف تصور همگان، با یک مجموعه استعداد و خلاقیت در این شهر جدید مواجه شویم. البته در این میان نیاز است که حوزه فرهنگی اجتماعی شرکت عمران شهرهای جدید و شرکتهای تابعه آن هم تقویت شود. در مجموع مجددا تاکید میکنم که برای تغییر نقش شهرهای جدید در برنامهریزیهای کشور نیاز به بازنگری جدی سیاستی وجود دارد چراکه در حالحاضر مساله شهرهای جدید به فضا و کالبد یعنی ساخت مسکن تقلیل پیدا کرده است و ابعاد انسانی و اجتماعی در این شهرها کاملا تحتالشعاع این مسائل قرار گرفته است. اگر بخواهیم تعداد افراد ساکن یا به عبارتی دیگر به روند زندگی در این مناطق جریان ببخشیم باید به شاخصههای مختلف آن توجه کنیم که افزایش رضایت زندگی، تبدیل این شهرها به شهرهای سرزنده، ایجاد زیربنای مدنی و ساختار اجتماعی بهینه، ایجاد ویژگیهای ممتاز و اجتماعی کردن محلات نمونههایی از این شاخصها بهشمار میروند.
ورود بخش خصوصی آیا میتواند به تغییر جایگاه این شهرها کمک کند؟
بله. بهویژه آنکه طی سالهای گذشته بخش خصوصی مشارکت چندانی نداشته است. ضمن آنکه کمک و همراهی سایر دستگاهها نسبت به این شهرها کاهش پیدا کرده است. از این رو شرکتهای عمران شهرهای جدید عموما گرفتار تامین منابع اقتصادی برای تکمیل پروژهها و پرداخت مطالبات مساکن مهر هستند. در نتیجه بحثهای مربوط به توسعه اجتماعی فرهنگی به بحثهای حاشیهای و پیرامونی تبدیل شده است. البته این نکته را اضافه کنم که طی دو سال و نیم اخیر علاوهبر پیگیری جدی مباحث مهندسی از سوی شرکت عمران شهرهای جدید، واحد مشاوره اجتماعی نیز اضافه شده است. این موضوع اگرچه گامی رو به جلو تلقی میشود اما برای آنکه بتوانیم روح زندگی را به شهرهای جدید برگردانیم کافی نیست، بنابراین باید جایگاه بحث جمعیت در سیاستهای توسعه شهری مشخص شود و از سازنده بودن به سمت توسعهدهنده بودن بخش خصوصی پیش برویم. توجه جدی به مساله جمعیت و آمایش سرزمین بسیار اهمیت دارد و با توجه به تحولات اجتماعی زیادی که در کشور داریم؛ مثل کاهش بعد خانوار و سالخوردگی جمعیت کشور، بحث اجتماعی شهرهای جدید باید در راس برنامهها و اقدامات دولت قرار بگیرد.
بخش زیادی از خانههای ساخته شده در شهرهای جدید، در قالب پروژه مسکن مهر است که به گفته برخی به تهدیدی برای شهرهای جدید تبدیل شده است. آیا میتوان این تهدید را به فرصت برای شهرهای جدید تبدیل کرد؟
برخی بر این باورند که درحالحاضر مسکن مهر بهعنوان محلی برای زندگی کمدرآمدها محسوب میشود. همین موضوع ممکن است موجب پایین آمدن اعتبار شهرهای جدید شده و تهدیدی را برای این مناطق بهوجود آورد. ما باید این تهدید را به فرصت تبدیل کرده و با ایجاد شرایطی مطلوب از تمامی اقشار جامعه متقاضیانی را برای سکونت در این شهرها داشته باشیم. از آنجایی که متقاضیانی از تمامی مناطق کشور برای سکونت به شهرهای جدید مراجعه میکنند و از سنتها و فرهنگهای متفاوت در این شهرها ساکن میشوند باید بستر مناسبی را بر پایه مدنیت ایجاد کنیم که بدون شک مستلزم بررسی و تحقیقات خاص خود خواهد بود. شهرهای بزرگی مانند مشهد یا اصفهان هرکدام دارای ویژگی خاص از جمله جاذبههای زیارتی و تاریخی هستند پس ما نیز برای ایجاد رونق در این نواحی باید آنها را از ویژگیهای خاصی برخوردار سازیم، بهطور مثال یک شهر ورزشی، شهر درمانی، شهر دوستدار فرهنگ و هنر، شهر دوستدار طبیعت یا حیوانات و... میتواند نقش بسیار موثری در این راه داشته باشد. خروج از مرحله فنی و مهندسی و منزلت بخشیدن به شهرهای جدید تا حد زیادی اجتماعی بودن و سرزندگی را در این مناطق بهوجود میآورد. باید در این راه یک سند سیاست اجتماعی برمبنا و چارچوب تعامل شرکتها با مردم ایجاد شده و در دستور کار همه شرکتها قرار گیرد. این نکته قابل تاکید است که با ساخت این شهرها نباید اجازه ایجاد جزیرههای فقر را در کشور بدهیم، بلکه باید با ساکن کردن افراد از طبقات مختلف شرایط ایجاد یک زندگی مطلوب را نیز فراهم کنیم. اگر مردم گرایش مثبتی در ذهن خود نسبت به این شهرها نداشته باشند هرقدر که جذابیتهای اقتصادی و کالبدی نیز در آنها ایجاد کنیم در ساخت این مناطق موفق نخواهیم بود. بنابراین باید شهرهایی که دارای ادبیات داخلی و بینالمللی خاص خود هستند را ایجاد کنیم. نکته مهم دیگر آنکه این شهرها در یک بازه زمانی بلندمدت باید به یک شهر مولد و خودکفا تبدیل شوند.
ارسال نظر