فولاد برای اقتصاد ایران از نان شب واجبتر است
چشمانداز و جایگاه گذشته و آینده صنعت فولاد در گفتوگو با محمدحسن عرفانیان
هر وقت گاز کم میآورند چه میکنند؟ بلافاصله به فولادیها میگویند که بخشهای احیای خود را متوقف کنید. یا هر وقت برق کم میآورند چه میکنند؟ میگویند کورههای مربوط به فولاد را بخوابانید. در واقع متعادلکننده گاز و برق ما کارخانههای فولاد شدهاند. فولاد به یک وزنه تعادل کشور تبدیل شده است.» این فعال باسابقه صنعت فولاد همچنین یادآور میشود از همان دهه ۶۰ که فولاد به دنبال نقشآفرینی در اقتصاد بوده، فولاد در چهار درصد از تولید ناخالص داخلی کشور نقش داشته که این میزان سهم با تولید ۳/ ۲ میلیون تنی فولاد بوده است. وی خاطرنشان میکند: «به دلیل چنین نقشی است که فولاد مبارکه سیاست در دست داشتن ۵۰ درصد فولاد مملکت را همواره دنبال میکند. ضریب اشتغال ما هم آنقدر بالا بود که با مشغول به کار شدن هر فردی در فولاد مبارکه، ۴۳ شغل نیز در بیرون ایجاد میشد. بنابراین همواره وقتی ما میگفتیم تنها پنج هزار نفر در فولاد مبارکه مشغول به کار هستند، یعنی بیش از ۲۱۵ هزار نفر در جامعه تحت تاثیر فولاد مبارکه شغلی دارند.» بهزعم وی، اگر ایران میخواهد رتبه نخست کشورهای منطقه تا سال ۱۴۰۴ را به دست آورد باید توجه کند که ابزار این توسعه فولاد است و با تحقق اهداف در صنعت فولاد میتوان به توسعه صنایع دیگر نیز امیدوار بود. عرفانیان تصریح میکند: «فولاد برای اقتصاد ایران از نان شب هم واجبتر است. نه به دلیل اینکه ما در حال حاضر به فولاد نیاز داریم، بلکه راهآهن و بخشهای دیگر ما هم به این صنعت وابسته است. مثلاً راهآهن ما به چه موردی وابستگی دارد تا اقتصادی شود؟ راه آهن به حمل بارش وابستگی دارد و هماکنون راهآهن جمهوری اسلامی به حمل بارش اقتصادی است. اگر کارخانههای فولاد بخوابند راهآهن کشور ورشکسته میشود.» به همین دلیل تاکید وی بر این است که نگاهها نسبت به ماموریت صنعت فولاد باید تغییر کند و فولاد را باید فراتر از یک کارخانه در اقتصاد ایران در نظر گرفت. وی درباره صنعت فولاد میگوید: «اگر ما بر این صنعت حاکم شویم بر کل صنعت کشور حاکم هستیم. یعنی میتوانیم صنعت ساختمانسازی، راهآهن، پتروشیمی، نفت و هر صنعت دیگری را راهاندازی کنیم. دنیا هم چنین کاری انجام داده است.»
با توجه به تغییرات چند دهه اخیر در اقتصاد ایران فکر میکنید صنعت فولاد هنوز مانند دهههای پیش میتواند جایگاه خاصی در اقتصاد ایران داشته باشد؟ به نظر شما این جایگاه نسبت به گذشته چه تغییراتی کرده است؟
همیشه تاکید داشتهام واقعاً ما برداشت کمارزشی از فولاد داریم. من این حرف را در سال ۱۳۷۰ هم وقتی که اولین افتتاحیه فولاد مبارکه بود به شکلی دیگر بیان کرده بودم. آن زمان هنوز نقش فولاد در اقتصاد ایران شناسایی نشده بود. در آن مراسم افتتاحیه به جناب مرحوم هاشمیرفسنجانی گفتم اینجا یک کارخانه شش میلیون تنی است که ما به نام کارخانه ۳/ ۲ میلیونتنی در حال راهاندازی آن هستیم. در آن روز آقای هاشمیرفسنجانی به من گفتند این حرف را نزن، چراکه همه کارشناسان خبره گفتهاند یا فولاد مبارکه راه نمیافتد یا به دست خارجیها راهاندازی میشود و غیراقتصادی است. ایشان خطاب به من گفتند شما ابتدا همان ۳/ ۲ میلیون تن را تولید کنید و بعد از ارقام بیشتر سخن بگویید.
ایشان اعتراض کردند چرا هرچند کارشناسها میگویند امکان تولید شش میلیون تن نیست، اما ما اصرار بر تولید این میزان داریم. من به ایشان گفتم آقای هاشمی قبول دارم نه شما و نه ما فولاد را به صورت کامل و کافی نمیشناسیم اما هر دو ما با محصولات دامی آشنا هستیم، محصولاتی که بعضاً ارزش آنها از خود دام هم بیشتر میشود. بعد به ایشان گفتم ورق فولاد مبارکه هم به مثابه محصولات دامی میتواند حتی از خود فولاد باارزشتر باشد. به ایشان گفتم همانطور که فولاد محصولات متعددی میتواند داشته باشد باید در روند تولید فولاد به ارزش افزوده محصولات فولادی هم توجه کنیم. به ایشان گفتم ساختن فولاد مبارکه در مملکت یا ورق فولاد مبارکه فرصتی را برای این مملکت به وجود خواهد آورد که ارزش افزوده بسیار بالاتری از خود فولاد دارد. این اعتقاد آنقدر در من راسخ بود که به آقای محلوجی، وزیر وقت فلزات هم گفتم. البته صنعت فولاد مدیون نگاه ایشان به این صنعت است اما ایشان هم در آن سالهای آغازین دهه ۷۰ حرفهای مشابهی مثل بقیه مطرح میکردند. مشاورانی بودند که به ایشان میگفتند کارهای عرفانیان پول حرام کردن است، چون ما چنین کارهای را در نفت کردهایم و نتیجهای نداشته است.
یکی دیگر از نگرانیهای آنها این بود که نیروهای اعزامشده ما به کشورهای دیگر برای کسب دانش، یا به ایران دیگر برنمیگردند یا اگر برگردند به صنعت فولاد نمیآیند. اما اینطور نشد. یا اینکه من آن زمان گفتم اعتقاد دارم وقتی لوله فولاد، مملکت را ثروتمند میکند، ما مقداری از آن ثروت را به کارکنان آن برگردانیم که این منشأ فکری برای راهاندازی توکا شد. بنابراین در آن دوره زمانی نگاهی که بر وزیران و مسوولان دیگر حاکم بوده با آن نگاهی که در درون فولاد وجود داشته، متفاوت بوده و جالب آنکه با همین نگاه در درون فولاد، شرکت توکا را با ۲۰ میلیون تومان تشکیل دادم. امروز در بورس برای این شرکت ارزش میلیاردی در نظر میگیرند. شرکت سرمایهگذاری توسعه معادن و فلزات را هم من تشکیل دادم و اصلاً بنیانگذار شرکتهای اقماری هستم. میخواهم بگویم آن نگاه در درون فولاد، نگاه درستی بود. ما در آن زمان محاسبه کرده بودیم که فولاد در چهار درصد از تولید ناخالص داخلی کشور نقش دارد که این میزان سهم با تولید ۳/ ۲ میلیون تنی فولاد بوده است. به دلیل چنین نقشی است که فولاد مبارکه سیاست در دست داشتن ۵۰ درصد فولاد مملکت را همواره دنبال میکند. ضریب اشتغال ما هم آنقدر بالا بود که با مشغول به کار شدن هر فردی در فولاد مبارکه، ۴۳ شغل نیز در بیرون ایجاد میشد. بنابراین همواره وقتی ما میگفتیم تنها پنج هزار نفر در فولاد مبارکه مشغول به کار هستند، یعنی بیش از ۲۱۵ هزار نفر در جامعه تحت تاثیر فولاد مبارکه شغلی دارند.
آن نگاهی که شما در دهه ۷۰ داشتید الگوگرفته از کجا بوده است؟
من و بچههای فولاد مبارکه نگاه خود را تحت تاثیر رفتوآمدهای به خارج از کشور به دست آورده بودیم. ما به دنبال این بودیم که در کشورهای دیگر نقش فولاد در دنیا چیست. دیدیم تمام دنیای صنعتی از فولاد فقط به عنوان یک کارخانه و بنگاه اقتصادی استفاده نمیکنند و فولاد فراصنعتی است. ما در کشورهای صنعتی دیدیم حکومتها از صنعت فولاد چند استفاده کردهاند. اولین استفاده آنها این بوده که گفتهاند صنعت فولاد، صنعت صنعتساز است. یعنی اگر ما بر این صنعت حاکم شویم بر کل صنعت کشور حاکم هستیم. یعنی میتوانیم صنعت ساختمانسازی، راهآهن، پتروشیمی، نفت و هر صنعت دیگری را راهاندازی کنیم. دنیا هم چنین کاری انجام داده است. یعنی در حقیقت پایلوت اداره کشور میتواند باشد. یعنی هر کاری که کشور میخواهد انجام دهد و قانونی تصویب یا آییننامهای را تدوین کند میتواند برای نمونهسازی و اجرای آزمایشی صنعت فولاد را مدنظر قرار دهد. قانون مالیاتها، قانون بیمه و هر قانون دیگری که میخواهند وضع کنند باید در یک محیط کوچک به صورت پایلوت اجرا کنند تا ببینند خروجی آن، همان هدف مدنظر خواهد بود یا نه، که صنعت فولاد بهترین محل برای انجام چنین تستهایی است. برای اینکه صنعت فولاد همه فرآیندهایی را که در همه تکنولوژیهای عالم از سنگ تا رنگ نیاز است دربرمیگیرد. یعنی شما اگر بخواهید صنعت نفت کشور را راه بیندازید، میتوانید به تجارب در صنعت فولاد توجه کنید.
بنابراین یک مورد این بود که صنعت فولاد، صنعت صنعتساز است و باید از فولاد مبارکه به عنوان یک صنعتساز استفاده کنیم. یعنی نیروهای کار و سازمانها را با فولاد آشنا کنیم و به آنها بگوییم که بیرون از فولاد، اقدامات بعدی را انجام دهند. مثلاً با این نگاه حاکم بر فولاد، کارخانه سیمان یا اداره معادن و فلزات را شکل بدهید نه اینکه وزارت صنایع و معادن تشکیل دهیم و بعد شکست بخوریم و آنها را از هم تفکیک کنیم و سپس برای ادغام آنها اقداماتی انجام دهیم و مجدداً با شکست مواجه شویم. تمام این بازیهایی که انجام میدهیم به این دلیل است که ما بررسی نکردیم برای این مساله چه اقدام مشخصی میخواهیم انجام دهیم و میخواهیم به چه هدفی برسیم.
به جز نقش صنعتسازی فولاد در کشورهای صنعتی، این کشورها دیگر چه نقشی را برای فولاد در نظر میگیرند؟
توجه کنید که صنعت فولاد یک صنعت بسیار سنگین و پرمصرف است. مصرف دانشگاهی آن بسیار بالاست. مصرف حملونقل صنعت فولاد بسیار بالاست. مصرف گاز و برق آن هم بالاست و در مقابل مصرف سرمایه آن هم نسبت به دیگر صنایع خیلی بالاتر میشود. به دلیل همین ویژگی مصرف بالای سرمایه میتوان گفت که در صنعت بانکداری هم میتوان از صنعت فولاد الگوبرداری کرد. اگر شما تصمیم گرفتید در بیابانی کارخانه فولاد راهاندازی کنید و در عمل نیز به واسطه اینکه همه عوامل به دور هم جمع شدند و تصمیم گرفتند و به آن تصمیمها عمل کردند، موفقیتی به دست آوردید میتوانید چنین الگویی را در دیگر امور کشور با تصمیمگیریهای مشابه و مشورت افراد مختلف بهکار گیرید تا در دیگر عرصهها هم به موفقیتهایی دست پیدا کنید. حتی با چنین الگوبرداری میتوان رشد پایدار را هم یاد گرفت. ابتدا فولاد مبارکه را ساختند یا اینکه ۱۰ بانک را به واسطه فولاد مبارکه راهاندازی کردند؟ اولین کسانی که السی داخلی در این کشور باز کردند چه کسانی بودند؟ چه کسی به آنها گفته که نیازی به گردش پول کاغذی نیست و ما میتوانیم با مصرفکنندگان خود با السی داخلی کار کنیم؟ وقتی فولادیها چنین گفتند بانکها متوجه شدند چنین امکانی هم فراهم است. اکنون هم اگر به بانکی بگویید برای فولاد مبارکه میخواهم السی باز کنم با اطمینان به شما اجازه چنین کاری را میدهد. هفت، هشت بانک هم در خود فولاد مبارکه فعال هستند. شما وقتی توانستید در یک پایلوتی تمرین کنید در عمل نیز میتوانید موفق شوید. میتوان خیلی از اقدامات برای کشور را ابتدا در صنعت فولاد به صورت پایلوت استارت زد.
علاوه بر این وقتی ما یک کارخانه فولادی در منطقهای راهاندازی کردیم به معنای آن خواهد بود که یک لکه زندگی را ایجاد کردهایم، حال این لکه زندگی میتواند در یک روستا، شهر، منطقه یا کشور باشد. پس خاصیت بعدی فولاد میتواند کنترل رشد پایدار باشد. چین از این خاصیت استفاده کرده است. یا هندوستان همینطور یا ژاپن نیز از این مزیت فولاد بهره برده است. حتی روسیه آن زمان شوروی کمونیست تاکنون نیز از این مزیت استفاده کرده است. آمریکا و کشورهای اروپایی نیز از این مزیت بهره بردهاند. هیچ کشور صنعتی نیست که چنین نکرده باشد. وقتی میگویند چرا چین میتواند رشد پایدار ۹درصدی خود را کنترل کند باید توجه کنیم که سالانه ۲۵ میلیون تن به ظرفیت تولید فولاد چین اضافه میشود. چون چین به بخش فولاد خود فشار آورده توانسته رشد پایداری را به دست آورد. حتی وقتی پیمان کیوتو تصویب شد و محدودیتهایی برای تولید فولاد در چین به همراه داشت، این اتفاق باعث نشد چین عقبنشینی کند. این کشور با وجود اینکه ۳۰۰ میلیون تن تولید خود در چین را کاهش داد اما در کشورهایی مثل ایران تجارت فولاد را در دست گرفت. چون دیگر کاملاً یاد گرفته که چطور تولید و در بازار عرضه کند و پس از تولید داخل اکنون نیاز به تولید مشترک در کشورهای دیگر داشت. اما استفاده سوم از صنعت فولاد. فولاد برای ما مسلمانها همانطور که قرآن میگوید برای اقامه قسط است. آهن ابزار اقامه قسط است و باید برای رشد پایدار و صنعتی شدن کشور از آن بهره برد. غیرمسلمانها چنین کردهاند اما ما هنوز به آن توجه ویژه نکردیم. ماموریتی که ما در فولاد ایجاد کردیم این بود که توجه شود آهن ابزار اقامه قسط است. فولاد بخشی از آهن است. آهن در بدن انسان و حتی گیاهان را ببینید که چقدر میتواند نقش داشته باشد. تعادل کره زمین به آهن است. اصلاً پوسته زمین از آهن تشکیل شده است. آنچه فهمیدیم این است که اگر ما این نقش را به آن ندهیم، ضرر کردهایم. مثل امروز که به میزان کافی به نقش آهن توجه نکردیم.
اکنون ما هم میخواهیم رتبه نخست کشورهای منطقه تا سال ۱۴۰۴ را به دست آوریم، ابزار این توسعه باید فولاد باشد. حالا حرف من این نیست که بخواهیم فولاد را دولتی کنیم، منظور من درباره نقش فولاد در اقتصاد است که باید نقش قابل توجهی برای آن قائل شد. باید چنین ماموریتی به آن داده شود. فولاد میتواند مساله اشتغال کشور را حل کند، به شرط اینکه دولت با ما منسجم شود. ما در دورههای پیشین طرحهای مهم انقلاب را داشتیم که مثلاً در دوران جنگ زیر نظر شخص نخستوزیر بود. یادمان باشد که فولاد مبارکه با نفت هشت دلاری ساخته شده است. پس مشکل ما قیمت نفت نیست. اتفاقاً هر زمان که قیمت نفت بالا میرود غفلت ما زیاد میشود. همانطور که در سالهای پیش از انقلاب اسلامی افزایش قیمت نفت مشکلات قابل توجهی را برای کشور به وجود آورد، در سالهای اخیر نیز شاهد بودیم که گرانی نفت چه مسائلی را برای ما خلق کرد.
به یاد دارم در پیش از انقلاب اسلامی، وقتی نفت سهدلاری به ۱۲ دلار رسید، هویدا با کیف خود به جلوی در مجلس آمد و اعلام کرد که نمیداند با این همه پول چه کار کند! هنوز هم آن عکس هویدا باید در دسترس باشد که جلوی در مجلس ایستاده است و میخواست آن بودجه را به مجلس ببرد. اما با این پولها چه کردند؟ با این پولها به هند، پاکستان، مصر و کشورهای دیگر با بهره دو درصد وام دادند که هنوز هم بعد از گذشت این همه سال از انقلاب اسلامی نتوانستهایم این وامها را پس بگیریم. اما همین شاه سال ۱۳۵۳ با کارخانههای فولاد نقدی قرارداد بست و بعد در سال ۱۳۵۵ آنقدر ولخرجی کرد که همین کسریها باعث شد وامهایی از کشورهای دیگر بگیرد. امروز هم میگویند اگر قیمت نفت کاهش پیدا کند ما گرفتار خواهیم شد. در حالی که ما در دوران جنگ یا بعد از جنگ زمانی که یک دلار در خزانه مملکت نبود فولاد مبارکه را ساختیم. دوره آقای هاشمیرفسنجانی ما پول در کشور نداشتیم و از کشورهای دیگر وام گرفتیم. در دورهای که میخواستیم طرحهای پنجگانه را اجرا کنیم از شرکت دانیلی ایتالیا ۵۰۰ میلیارد تومان وام خارجی و ۵۰۰ میلیارد تومان هم وام داخلی گرفتیم تا این طرحهای پنجگانه را شروع کنیم.
آن زمان آقای جهانگیری، وزیر وقت صنعت از ما پرسید که با چه امکاناتی کار را شروع کردید؟ من به ایشان عرض کردم ما تا پیش از این نمیدانستیم چگونه میتوان آهن از زیر معادن استخراج کرد یا اینکه چطور میتوان آهن را به گندله تبدیل کرد اما اکنون میدانیم. ما در آن زمان از کشورهای دیگر قرض کردیم، کارخانه فولاد را در کشور ساختیم، کار تولید را انجام دادیم و سپس توانستیم قرض خود را پس بدهیم. فولاد نباید درگیر مساله پولی باشد بلکه باید به تواناییهای خود توجه کنیم. اتفاقاً در دورانی که ما پولی نداشتیم تواناییهای ما بیشتر مورد استفاده قرار گرفته است. ما در دوران نداشتن توانستیم با همه دنیا بجنگیم نه در دوران رونق نفتی. تواناییهای ماست که میتواند بیشترین کمک را به ما کند. من در سال ۱۳۷۰ وقتی به آقای هاشمیرفسنجانی گفتم میتوانیم بیش از شش میلیون تن تولید کنیم با اتکا به داشتن چنین تواناییهایی چنین گفته بودم. دو سال بعد مرحوم هاشمیرفسنجانی در سخنرانی خود اعلام کرد به من گفته بودند این کارخانه فولاد راه نمیافتد اما جوانی با رگ گردن خود با من حرف زد که من به این رگ گردن اعتماد کردم و امروز میفهمم در مملکت تواناییهایی وجود دارد که بر من رئیسجمهور پوشیده است.
باز هم من امروز به دولتمردان کشور میگویم در مملکت ما توانمندیهایی وجود دارد که بر شما پوشیده است و با این قوانین وضع شده در کشور و نگاهی که دارید نمیتوان از این تواناییها بهره برد و باعث خواهید شد که این تواناییها از بین برود.
صنعت فولاد در سالهای فعالیت خود با چه چالشهایی مواجه بوده است؟ فکر میکنید اساسیترین مشکلاتی که به صورت ساختاری گریبانگیر صنعت فولاد هستند، چه مواردیاند؟
از قوانین شروع میکنم که باید بگویم مثلاً قانون کار، ضد و مانع کار است. تمام مشکلات ناشی از قوانین کار در دل فولاد خودش را نشان داده است. بنابراین باید بررسی شود چطور میتوان از این موانع عبور کرد. در مورد قانون کار اجازه دهید یک مثال بزنم. فکر کنید اکنون من یک کارشناس را بر اساس قانون کار استخدام کردم و ایشان را به سر کار بردهام و ایشان در حین کار بر اثر خطایی که داشته یک میلیارد تومان به واحد من خسارت زده است. حالا من میخواهم این فرد خطاکار را اخراج کنم. در صورتی که چنین کاری انجام دهم آن فرد میتواند شکایت کند و سنوات و مبالغی نیز به عنوان جریمه دریافت کند و حتی ممکن است حکم بازگشت به کار به او بدهند. حالا هرچه من مدارک و اسنادی به سازمان کار نشان دهم که فرد خطاکار یک میلیارد تومان به واحد ما صدمه زده، فایدهای ندارد و میگوید به دادگاه بروید تا علیه این فرد شکایت کنید. وقتی به دادگاه هم شکایت کنیم باید چند سال به دنبال این موضوع دوندگی داشته باشیم و در نهایت هم به نتیجه نمیرسد و در همین حین، کارگاه هم که خوابیده است. به نظر شما این قانون، قانون کار است؟ باید توجه کرد که کار مقدس است اما ما قانون کار نداریم. یا در مورد مالیات ما قانون مناسب مالیات نداریم. شما اگر میخواهید از ما مالیات بگیرید باید توجه کنید که مالیات باید در قیمت تمامشده آن لحاظ شود و دولت بابت خدمتی که به ما میدهد مالیاتی بپردازد.
یا مثلاً ما نیاز به دریافت وامی داریم. اسم آن این است که ما میتوانیم وام مشارکت بگیریم. اما بهمحض اینکه پشت میز مذاکره مینشینیم به ما میگویند چه وثیقهای میخواهید برای ما بیاورید؟ مگر ما شریک نیستیم؟ اما آنها میگویند ما کارخانه را هم در رهن نمیگیریم، بلکه وثیقه ملک باید برای بانک بیاورید تا بپذیریم که وامی بدهیم، آیا میتوان نام آن را شراکت گذاشت؟ حتی زمانی که واحد را راهاندازی کردید وقتی برای سرمایه در گردش وامی بخواهید، بانک میگوید ابتدا پروانه بهرهبرداری کار را بیاورید. این در حالی است که زمانی شما میتوانید پروانه بهرهبرداری داشته باشید که حداقل میزانی تولید داشته باشید اما بانک میگوید به من ربطی ندارد. در نهایت مجبور میشوید به بازار مراجعه کنید تا با بهره ۳۰ تا ۴۰ درصد وامی بگیرید و بعد که کارخانه با این وام راه میافتد، خیلی زود نتیجه نمیدهد و واحد شما ورشکسته میشود. ببینید همه ما این موارد را به عینه در فولاد مبارکه تجربه کردهایم.
راهاندازی واحد صنعتی در مملکت از سختترین کارهاست. مثلاً وقتی شما یک ساختمان تازهکار را خریدید همین که فردا صبح داخل آن بروید هیچ مسالهای ندارید؟ تا یک سال شما درگیر مسائل آن ساختمان کوچک هستید. یک ساختمان در تمام ایران به من نشان دهید که کلید آن را به دست شما بدهند و بگویند هیچ اشکالی در آن وجود ندارد. حالا شما کارخانهای را مانند فولاد مبارکه در نظر بگیرید که قطعات آن در هزار کارخانه دنیا ساخته شده و ما میخواهیم اینها را به هم قفل و بند کنیم. علاوه بر این، نرمافزارهایی که باید طراحی کنیم یا به نیروهای کار آموزش بدهیم یا موارد مشابه دیگر.
در ابتدای دهه ۷۰ دانشگاه اصفهان به ما اعتراض کرد که چرا نیروهای کار خود را به خارج از کشور برای دریافت آموزش میفرستید. دانشگاه از ما به دولت شکایت کرد و حتی کار به مجلس و نمایندهها و کارشناسان خبره رسید که همگی دور هم جمع شدیم. در آن جلسه من چارت سازمانی کارخانه را به آنها نشان دادم و گفتم یک نفر را خودتان از این چارت سازمانی انتخاب کنید. اتفاقی یک نفر را انتخاب کردند و ما هم آن فرد (اپراتور نورد سرد) را آوردیم. به وی گفتیم دقیقاً اینجا چه کارهایی را انجام میدهی و او هم شرح داد. سپس من به تمام کسانی که در آن جلسه حاضر بودند گفتم شما کارشناسان آیا میتوانید برای انجام چنین کارهایی به این فرد آموزشی بدهید؟ هیچکدام نمیتوانستند چنین کاری کنند. یعنی حتی دانشگاه ما هم چنین تواناییای نداشت اما یک سال تلاش کردند تا اینکه در نهایت اعزام نیروی کار ما به خارج از کشور را ممنوع کردند.
ببینید ما باید این حرفها، تکنولوژی، قانون و ساختار دولت خود را در محلی پایلوت و نمونهسازی کنیم. یادم است جناب مرحوم هاشمیرفسنجانی در سال ۱۳۷۲ بعد از اینکه گفت تواناییهایی در مملکت وجود دارد که بر من رئیسجمهور پوشیده است، این را هم گفت که من تحت تاثیر ساخت فولاد مبارکه، تحولات در مملکت و در دفترم را میبینم. ایشان نگفت این تحولات را میخوانم بلکه گفت میبینم. بنابراین معلوم میشود ما باید نگاه خود را نسبت به ماموریت صنعت فولاد عوض کنیم. اکنون هم که فولاد مبارکه برای خود ماموریت از سنگ تا رنگ را تعریف کرده است، به نوعی میگوید اگر میخواهیم کردستان یا سیستان و بلوچستان مثل اصفهان شود باید مثل فولاد مبارکهایها عمل کنیم. ما در سال ۱۳۶۶ به دولت پیشنهاد داده بودیم که اطلس فولاد و نقشه فولادی درست کنیم که برای منطقههای مختلف کشور جاگذاری شود و مشخص باشد در کدام مناطق نیاز است ما فولاد داشته باشیم. توجه کنید صنعت فولاد، هزینه نیست بلکه یک سرمایهگذاری بیننسلی است و مثل نفت نیست که از سهم نسلهای بعدی کم شود. شما اگر فولاد بسازید باید جاده و راه هم پس از آن راهاندازی کنید. البته دولت فقط اطلس آن را بسازد نه اینکه بخواهد وارد این بخش شود و این کار را انجام دهد. طرح جامع را شروع کردند اما مطالعات آن به جای اینکه با نگاه فولاد مبارکهایها باشد، با همان نگاه گذشته وزارتخانهای بوده است و تا امروز هم با اینکه بودجههایی خرج آن کردهاند اما هنوز به آنچه میخواستیم نرسیدهایم.
یا اینکه اولین مسالهای که در فولاد بلافاصله مدنظر قرار میدهند این است که میگویند چون آب نداریم پس توسعه ندهیم. پس نقش فولاد چه میشود؟ آیا نقش فولاد همان نقش سیمان یا پفک نمکی است؟ نقش فولاد را تنها به یک کارخانه تقلیل میدهند که باید کنار دریا فعالیت کند. پس بالاخره مساله اشتغال استانهای شرقی و مرکزی کشور را چطور میخواهید حل کنید؟ یا مساله قاچاق در مناطق مختلف چگونه میخواهید حل کنید؟
به نظر شما چطور میتوان در این مناطقی که اشاره کردید تولید فولاد را از سر گرفت؟ آیا این تولید به صرفه خواهد بود؟
وقتی من در فولاد مبارکه بودم هرسال سازمان برنامه بر اساس همان قوانین سنتی خود به ما میگفت توجیه فنی شرکت فولاد مبارکه را بیاورید و من هرسال به آنها میگفتم شما ورق ندارید، ابتدا ورق در کشور تولید کنید و بعد بپرسید که فولاد اقتصادی است یا نه. مثلاً آپاندیس شما در حال ترکیدن است، آیا میتوانید بگویید چون جراحی کردن آن اقتصادی نیست جراحی نمیکنم؟ عمل کردن آپاندیس یک باید است و برای عمل کردن آن حتی اگر شود همه زندگی خود را میفروشید. وقتی زندگی خود را فروختید و سلامتی خود را به دست آوردید، آنوقت این سلامتی شما اقتصادی است یا نه؟ حتی میتوان گفت که فولاد برای اقتصاد ایران از نان شب هم واجبتر است. نه به دلیل اینکه ما در حال حاضر به فولاد نیاز داریم، بلکه راهآهن و بخشهای دیگر ما هم به این صنعت وابسته است. مثلاً راهآهن ما به چه موردی وابستگی دارد تا اقتصادی شود؟ راهآهن به حمل بارش وابستگی دارد و هماکنون راهآهن جمهوری اسلامی به حمل بارش اقتصادی است. اگر کارخانههای فولاد بخوابند راهآهن کشور ورشکسته میشود.
شما به نقش متعادلکننده فولاد توجه کنید. هر وقت گاز کم میآورند چه میکنند؟ بلافاصله به فولادیها میگویند که بخشهای احیای خود را متوقف کنید. یا هر وقت برق کم میآورند چه میکنند؟ میگویند کورههای مربوط به فولاد را بخوابانید. در واقع متعادلکننده گاز و برق ما کارخانههای فولاد شدهاند. فولاد به یک وزنه تعادل کشور تبدیل شده است. یا بلوچستانیها به دانشگاه میروند، پس از دانشگاه باید مشغول به چه کاری شوند؟ وقتی که شما صنعت فولاد را در این منطقه راه انداختید مثلاً سه هزار شغل از این طریق میتوانید ایجاد کنید.
با این حال کاهش منابع طبیعی کشور ما از جمله در مورد آب، چقدر در چشمانداز فولاد ما تاثیر دارد؟
در مورد آب به آمارهایی اشاره میکنم که بدانیم ما در افکار عمومی دچار کماطلاعی در این مورد هستیم. اولاً سالانه حدود ۴۰۰ میلیارد مترمکعب از مدیترانه با ابر به این مملکت آب وارد میشود که حجم آب این بارندگیها معادل ۲۰ هزار تریلی در روز میشود. ما روزی ۲۰ هزار تریلی آب را به صورت مناسب در کشور نمیتوانیم توزیع کنیم. از این ۴۰۰ میلیارد مترمکعب تنها ۱۰۰ میلیارد مترمکعب را میتوانیم استفاده کنیم که جالب است ۲۰ میلیارد مترمکعب آن هم از زیرزمین یعنی منابع متعلق به نسلهای آینده برداشت میشود. موضوع دیگر آنکه از این ۱۰۰ میلیارد مترمکعب آبی که میتوانیم استفاده کنیم، تمام صنایع کشور تنها پنج میلیارد مترمکعب استفاده میکنند. پنج میلیارد مترمکعب دیگر را هم مردم مصرف میکنند و بقیه به کشاورزی میرود. حالا واقعاً فولاد به مقیاس آن ۴۰۰ میلیارد مترمکعب به میزان قابل توجهی آب مصرف میکند؟
هدررفت آب در فولاد چقدر است؟
ما هیچ هدررفتی در آب نداریم. اصلاً با تکنولوژی میتوانیم چنین مسائلی را حل کنیم. مثلاً وقتی پروژه فولاد مبارکه در بندرعباس بوده، در طرح اولیه آن قراردادی امضا شد که ما ۵/ ۱ مترمکعب در ثانیه برداشت آب از خلیجفارس داشته باشیم. بعد که به اصفهان آمد، ما با سازمان آب اصفهان قرارداد ۴۰ میلیون مترمکعب در سال (یعنی رقمی نزدیک همان ۵/ ۱ مترمکعب در ثانیه) بستیم تا از رودخانه زایندهرود برداشت کنیم. در واقع حقآبه داشتیم و پول آن را پرداخت کردیم و قراردادی بستیم. آن زمان من متری یک تومان میدادم، در حالی که کشاورزان برای آب متری یک قران پرداخت میکردند. توجه کنید آن میزان را قرار بود برای تولید ۳/ ۲ میلیون تن مصرف کنیم اما امروز داریم برای تولید شش میلیون تن طبق آن قرارداد آب مصرف میکنیم و میزان مصرف آب هم ۲۸ میلیون مترمکعب یعنی کمتر از آن رقم ذکرشده در قرارداد است. پس معلوم میشود اقداماتی انجام شده است.
چه اقدام خاصی کردهاید؟
ما در مصرف آب را ۱۴ مرتبه بازیافت میکنیم و در نهایت هم آبی را که بازیافت میکنیم به دریاچهای میفرستیم که پرندگان هم در ایامی از سال میتوانند به آنجا مهاجرت و در آن آبها زندگی کنند. از نظر محیط زیستی وضعیت اینطور است اما حالا به جای اینکه از این رفتار ما الگوبرداری کنند با فولادیها مخالفت میکنند که به دلیل آب کارها را متوقف کنید. آن وقت اشتغال را باید چه کرد؟ تصور کنید امروز ما در کارخانه فردی را داریم که با مدرک فوق لیسانس نظافتچی شده است! میخواهیم این وضعیت ادامه پیدا کند؟ ما باید ساختارها را به گونهای کنیم که برای فارغالتحصیلان دانشگاهی کاری وجود داشته باشد نه اینکه فارغالتحصیل دانشگاه با التماس بگوید اصلاً مدرک دانشگاهی مرا نادیده بگیرید اما اجازه کار به من بدهید تا بتوانم حداقل معیشتم را تامین کنم. فولاد مبارکه امروز کتابی چاپ میکند که اسم آن را «حل مساله» میگذارد یعنی فولاد مبارکه میگوید من فقط کارخانه فولاد نیستم بلکه میتوانم حلال مسائل هم باشم. ما در فولاد مبارکه یک استراتژی داشتیم که حل مشکل مصرفکننده را از راه ورق دنبال میکنیم. یعنی قرار نبود من ورق بفروشم اما بعد از فعالان این حوزه پرسیدم مساله شما چیست که گفتند ورق است.
به همین دلیل به سمت تولید ورق رفتیم. مثلاً به ایرانخودرو میگفتیم ورق خود را از کجا و با چه ویژگیهایی میخرید که میگفتند مثلاً از اتریش میخریم و ضریب آن در هزینه تولید مثلاً ۱۰ درصد است. به آنها میگفتیم اگر بتوانیم این میزان را به هشت درصد برسانیم مناسب است؟ آنها میپذیرفتند. یا میگفتیم که اندازه و قطر ورقی که نیاز دارید چیست و آنها توضیح میدادند که به دلیل نبود ورق متناسب با اندازه و قطر مورد نیاز آنها، مجبور بودند ورقهای بزرگتری بخرند و هدررفتی در این حوزه داشته باشند که ما به آنها اطمینان میدادیم ورقهایی به اندازه و قطر مورد نیاز آنها تولید میکنیم تا با این کار هدررفت هم دیگر نداشته باشند. بنابراین یک تیم فنی از مشتری تقاضا میکرد نیازهایش را بگوید و ما ساختاری داشتیم که از هر مشتری سفارش مخصوص میگرفتیم و با توجه به آن ویژگیهای سفارش کار را انجام میدادیم. اکنون هم تا سفارشی نیاید تولیدی انجام نمیشود. درست مثل تولید یک لباس که بعد از ثبت سفارش و اندازهگیری کار دوخت آن شروع میشود یعنی اینطور نیست که به مشتری از محصولات انباری محصولی داده شود. معلوم است کدام محصول که همین حالا تولید شد برای کدام سفارشدهنده است. از همان مرحله ذوب به بعد در سیستم مشخص است که کدهای سفارششده برای چه کسی است. حالا شما در مملکت میتوانید چنین کاری انجام دهید؟ هنوز هم در بخشهایی مانند خودرو، تولیدکنندگان ما نمیتوانند بر اساس سفارش محصولی را تولید کنند یعنی اینطور نیست که شما بگویید یک خودرویی را سفارشی برای من تولید کنید، بنابراین مجبور است چند صد هزار خودرو تولید کند اما آنوقت بازار نمیخرد و بعد از این مجبور میشوند به دولت فشار بیاورند و امتیازی بگیرند تا بتوانند محصول خود را با تسهیلات به مردم بفروشند.
با وجود چنین مزیتهایی که برای صنعت فولاد شرح دادید اما در مورد برخی مسائل مانند صندوق بازنشستگی فولاد شاهد مشکلاتی هستیم. از نگاه خیلیها چنین مشکلی حتی در آینده ممکن است گریبانگیر صندوقهای مشابه مانند صندوق تامین اجتماعی شود که قطعاً راهکار حل مشکل صندوق بازنشستگی فولاد میتواند در آینده به بخشهای مهم دیگر تعمیم داده شود. به نظر شما علت مشکلات پیشآمده در صندوق بازنشستگی فولاد چیست و چگونه میتوان این مشکل را برای همیشه حل کرد؟
تقصیر دولت است. من از بنیانگذاران صندوق بازنشستگی هستم، بیایید با هم این مساله رخداده را مرور کنیم. سال ۱۳۷۳ از فولاد مبارکه بیرون آمدم و به وزارتخانه رفتم. دنبال این بودم که کارهای زمینافتاده را پیگیری کنم. یکی از این کارهای زمینافتاده همین مساله صندوق بازنشستگی بود. آن زمان تنها ذوبآهن و فولاد اهواز کار میکردند. از روز اول که به صندوق بازنشستگی فولاد مبارکه رفته بودم تعدادی از اسامی را مشاهده کردم که از قبل از انقلاب هم عضو صندوق بودند؛ صندوقی که وجود خارجی نداشت، یعنی از حقوقهای آنها کسر میکردند اما جایی پرداخت نمیکردند و در خود مجموعه بود. از روز اول در آنجا به عنوان نیروی کار روزمزد بودم. در وزارتخانه استخدام شدم و بعد به عنوان مامور مجری طرح فولاد مبارکه به آنجا رفتم که در تمام مدت هم نیروی کار روزمزد بودم و هیچوقت استخدام فولاد مبارکه نبودم. هیچوقت هم اعتراضی نکردم. با چنین وضعیتی تمام بچههای فولاد را بر اساس فصل ۱۳ که آییننامه قدیم ذوبآهن یا شرکت ملی فولاد اجازه میداد به عنوان کارگر بیمهشده تامین اجتماعی کردم. به بچههای دیگر هم توصیه کردم شما هم بیایید و مابهالتفاوتهای گذشته را به سازمان تامین اجتماعی بدهید تا شما هم تحت پوشش صندوق تامین اجتماعی شوید اما آنها حاضر نشدند و تعداد آنها به ۱۰۰ تا ۱۵۰ نفر میرسید. هرچقدر به آنها التماس کردم نیامدند و ما هم که نمیتوانستیم اجبار کنیم. بعد از خروج من از فولاد مبارکه، این افراد به دلیل نگرانی از باب اخراج اصرار کردند که همه را یکنواخت کنند و با مدیر وقت صحبت کردند تا نظام هماهنگ پیاده شود و به نوعی همه چهار یا پنج هزار نفر دیگر را نیز مانند آن ۱۰۰ تا ۱۵۰ نفر دیگر عضو صندوق بازنشستگی فولاد کردند. وقتی به وزارتخانه رفتم متوجه شدم اصلاً صندوقی وجود ندارد و تنها یک چک بلامحل ۵۰۰ میلیونتومانی داشتیم و دو فرد مسوول در این صندوق که به زندان افتاده بودند. آن روز صندوق را تشکیل دادیم و آن دو نفر را از زندان بیرون آوردیم و با تشکیل هیات مدیرهای متشکل از آنها صندوق خصوصی تشکیل دادیم. مدتی بعد با تشکیل تکادو، ذوبآهنیها را به تکادو بردند و با پنج سال ارفاق آنها را بازنشسته صندوق کردند و عملاً یک مرتبه صندوق در آن زمان سه هزار نفر بازنشسته داشت و سه هزار نفر دیگر را هم خود ذوبآهن پرداختیهایش را انجام میداد. فولاد مبارکه هم تعداد کمی بازنشسته داشت که مستمری آنها را پرداخت میکرد. اما ناگهان صندوق زیر یک بار سنگین رفت. من در شرکت ملی فولاد گفتم ذوبآهن پنج سال مستمری بازنشسته هر واحد را بدهد تا ما در پنج سال بتوانیم این صندوق بازنشستگی را به گونهای سامان دهیم که بتواند هزینههایش را خودش تامین کند. قبول کردند که این کار را انجام دهیم اما در سال بعد از آن دیگر در دولت نبودم و تغییر سیاست داده شد.
در عرض آن یک سالی که ما در قضایا بودیم با همان مقدار کم سرمایه، شرکت سرمایهگذاری توسعه معادن و فلزات را تشکیل دادیم.
با همان سرمایه اولیهای که در صندوق میآمد این کار را کردیم و هیچکس هم حاضر نبود وارد این شرکت شود که من مدیرعامل آن شدم. هیچکس جرات نمیکرد این کار را انجام دهد. در آن زمان امکاناتی را که از زمان پهلوی در ذوبآهن یا شرکتهای دیگر مانده بود و کسی از آن استفاده نمیکرد را به صندوق بازنشستگی انتقال دادم. مثلاً زمینهای کرج مربوط به دوره پهلوی اول بود که ما سند هم از آن نداشتیم و تنها کاغذهای مربوط به آن دوره وجود داشت. من در آن دوره با مدیرعامل ذوبآهن صحبت کردم و موافقت شد که این زمین متعلق به صندوق شود. با شهردار کرج هم صحبت کردم و هماهنگیها با او نیز به عمل آمد تا طرح صنعتی یا انبار در این زمینها را پیاده کنیم. من آنها را متعلق به صندوق بازنشستگی کردم و بعد از این صندوق را به قیمت روز به شرکت سرمایهگذاری فروختم. طی یک سال ما شرکت کالسیمین را با قیمت دلار دولتی برای صندوق خریدیم و بعد به قیمت دلار آزاد به شرکت سرمایهگذاری فروختیم. به این ترتیب صندوق بازنشستگی ۳۰ میلیارد تومان در عرض یک سال سرمایه داشت. بعد یک ادعای طلبکاری از شرکت ملی فولاد کردیم که از سال ۴۵ که ذوبآهن تشکیل شده به صندوق پولی نداده است.
ما از ذوب آهن حدود ۳۰ میلیارد تومان مطالبه داشتیم که به ما بدهند اما ذوب آهن با این ۳۰ میلیارد تومان مخالفت کرد. یعنی مدیر مالی آن با این قضیه مخالفت کرد که این مخالفت به واسطه این نبود که قانع نشده باشد، بلکه به هر دلیلی مثلاً به واسطه دستهبندی سیاسی نمیخواست پول را پرداخت کند. اما ما بدون آن ۳۰ میلیاردتومانی که به ما ندادند نرمافزاری در آنجا پیاده کردیم. یک شرکتی به اسم باسا بود که نرمافزارهای ذوب آهن را طراحی میکرد و یک شرکتی هم به اسم ایریسا بود که نرمافزارهای فولاد مبارکه را طراحی میکرد. با این دو یک قرارداد کنسرسیومی منعقد کردیم و مقرر شد از تمام افرادی که بازنشسته شده یا در حال کار بودند بانک اطلاعاتی تشکیل شود تا ما بدانیم هرکدام از نیروهای کار اهل کدام شهر هستند یا اینکه بعد از بازنشستگی به کدام شهر ممکن است بروند و این افراد چه تخصصهایی دارند و اکنون چه موقعیتی دارند. ما با این کار میخواستیم بعد از بازنشستگی افراد بتوانیم هم مستمری بازنشستگی او را تامین کنیم و هم اینکه بدانیم بازنشستهها با چه تخصصی در کدام شهرها مستقر هستند تا سرمایه خود را در آن شهر صرف تولیدی کنیم که آن فرد پس از بازنشستگی بتواند در آن محل کاری را انجام دهد. توجه کنید که تنها پنج درصد بازنشستهها افراد از کار افتاده میشدند و بقیه میتوانستند کار کنند و تجربه و دانش کافی هم داشتند. بنابراین میشد از آنها مجدداً استفاده کرد. آن استفاده هم با اتکا به سرمایه خود بازنشستهها در صندوق بوده تا از این نظر نیز بهرهای ببرند. اما بعد از ما این طرح را پیگیری نکردند.
گفته بودیم اگر قرار باشد فولاد مبارکه یا ذوب آهن را خصوصی کنیم ورودی این صندوق کاهش مییابد و خروجی افزایش پیدا میکند. معلوم بود که با این وضعیت در ادامه چه خواهد شد. بهخصوص اینکه شما به جای اینکه سرمایه را به دست خود صاحبان آنها برای کار بدهید به شرکتهای سرمایهگذاری میدهید که در بهترین حالت شاید بتوانند سالی ۲۰ درصد سود بدهند. وقتی هم که تورم در حد ۳۰ درصد باشد دیگر کمکم صندوق به سمت ورشکستگی خواهد رفت. بنابراین دولت بعد از این قضیه با این نگاه غلط مسیر را ادامه داد، در حالی که به دولت گفته بودیم که این کار آنها غلط است. من همان زمان به آنها گفتم با این مسیر این صندوق ورشکسته میشود و نباید بچههای فولاد خود را به این صندوق بچسبانند. من مخالف تغییر وضعیت آنها بودم که به هر حال این را انجام دادند. در تامین اجتماعی وضعیت به گونهای دیگر است و ورودی آن همیشه بیش از خروجی است و حالا امکان دارد که تورم به آن بخورد اما وضعیت آن به هر ترتیب با صندوق بازنشستگی فولاد متفاوت است. اکنون هم دولت و مجلس اگر این کار را انجام ندهند خطاست. دولتی که خودش کسری بودجه دارد امسال شاید بتواند کمکی به صندوق کند، اما سال بعد چه میخواهد کند؟ ۱۰ سال بعد میخواهد چه کند؟ ببینید هنوز یک نگاه برای حل همیشگی مساله وجود ندارد. تنها مُسکنی برای این مساله در نظر میگیرند. اصلاً قرار نیست که ما کار مُسکنی انجام دهیم.
پیشنهاد شما برای حل همیشگی این مساله چیست؟
پیشنهاد من این است که دولت اوراق قرضه را به جای اینکه در ناکجاآبادها خرج کند، مجوزی از مجلس بگیرد که اوراق قرضه ۱۰ساله معادل بدهی دولت به صندوقهای بازنشستگی را چاپ کند و با فروش این اوراق در بازار مساله صندوق بازنشستگی را یک بار برای همیشه سامان بدهند و دیگر از این روشهای غلط استفاده نکنند. دولت قبول دارد که بدهیهایی دارد اما توان پرداخت ندارد. هر مسالهای را باید یکبار برای همیشه حل کرد. ما باید از تجربه گذشته خود درس بگیریم.
به نظر شما در آینده مهمترین چالشهایی که ممکن است در مسیر توسعه فولاد کشور وجود داشته باشند، چه مواردی هستند؟
ما باید بیشتر به فولاد بپردازیم و هم اینکه انتظار ما از فولاد افزایش پیدا کند. توجه کنید یک رئیس کارخانه فولاد در زمان پیش از انقلاب کسی بوده که مستقیم با شاه ارتباط داشته، من هم ارتباط مستقیم با نخستوزیر و رئیس مجلس داشتم. دو فاکس در مملکت وارد شد که اولی را در دفتر نخستوزیری گذاشتند و دومی را در فولاد مبارکه قرار دادند.
ما از فولاد مبارکه گوشی را برمیداشتیم و شهری در جنوا زنگش به صدا درمیآمد. یا در آن دورههای پیشین به هیچ وجه هواپیماها از شهرهایی غیر از پایتخت به پایتخت دیگری نمیتوانستند بروند اما ما شاهد بودیم هر ۱۵ روز یکبار هواپیمای چارتر از اصفهان به پایتخت دیگر شهرها میرفت. اول هواپیما ساخته شد یا شبکه هوایی یا قوانین هواپیمایی کشور؟ صنعت ابزار اعتلای فرهنگ است.
همه ایدهها و صنعت باید در شرایط متعارف خودش قرار بگیرد که ما باید این شرایط متعارف را به وجود آوریم. ما باید از تجارب گذشته استفاده کنیم. مثلاً به یاد دارم به دلایلی امکان تولید ورق از کارخانه وجود نداشت. در سال ۱۳۶۰ به شورای اقتصاد رفتم و گفتم که ورق نمیتوان تولید کرد، مرحوم عالینسب مشاور نخستوزیر و صنعتگر به من گفت جوانک مملکت ورق میخواهد، عرضه داری از این کارخانه ورق تولید کن وگرنه همینجا استعفا بده و برو. به ایشان گفتم عرضه دارم اما به شرط. سپس ما دو شرط را مطرح کردیم که اختیاراتی به ما داده شود که البته یک شرط ما را در مجلس تصویب کردند و یک آییننامه خاص نیز تدوین و تصویب شد. شرط ما این بود که هزینههای خارجی فولاد مبارکه خارج از هرگونه قانون و مقررات داخلی باشد و هزینههای ریالی هم تابع یک آییننامه خاص باشد. بعد هم یک آییننامه خاص را در دولت تصویب کردیم. در این آییننامه مجری طرح یک اختیار قابل توجه داشت که کمک قابل توجهی به کار میکرد. اکنون قوانین دستوپاگیر اجازه برخی اقدامات را نمیدهد که ممکن است در آینده مشکلاتی را به وجود آورد. یا مسائل بوروکراسی که آن هم میتواند چالشهایی را
به وجود آورد.
برای آینده صنعت فولاد چه توصیههایی دارید؟
من همیشه به بچههای فولاد میگویم تنها سازنده فولاد نیستید بلکه تجربه بهرهبرداری از فولاد مبارکه را میتوانید به بخشهای دیگر کشور بدهید. یعنی تکنولوگهای خوبی هستید و میدانید که دقیقاً چه نیاز دارید و شما در همین تخصص خود بمانید و درست بخواهید. به فولادیها میگویم خواسته خود را از دولت به درستی مطرح کنید. دولت نمیداند شما دقیقاً چه میخواهید. باید اصرار کرد که خواستهها به صورت دقیقی به سیاستگذاران گفته شود تا بتوانند در سیاستگذاریها بهترین تصمیم را بگیرند. به دولتمردان هم توصیه میکنم فرصت گفتوگو را فراهم کنند تا فعالان اقتصادی خواسته خود را مطرح کنند. اکنون نه فولادیها و نه مردم نمیتوانند خواسته خود را به درستی بیان کنند و دولت هم دقیقاً نمیداند خواسته مردم و فولادیها چیست. تا این گفتمان درست خواستن و درست پرداختن ایجاد نشود، همین روند فعلی ادامه پیدا میکند. من برای اینکه حرف خودم را به نمایندههای مجلس بفهمانم در کمیسیونهای مختلف مجلس حضور پیدا میکردم و حتی آنها را به سفرهای خارجی میبردم تا با کارخانههای فولاد خارج از کشور آشنا شوند و بدانند که ما چه میخواهیم. اما اکنون بین بخشهای مختلف همسانفهمی وجود ندارد. ارتباط گفتمانی را باید برقرار کنیم. اکنون به نظر میرسد هنوز این ارتباط لازم وجود ندارد و باید مشخص شود در تحقق رسالت اصلی هرکدام از طرفین چه نقشهایی دارند. ما قرار است در سال ۱۴۰۴ به نقطه اول منطقه برسیم اما در عمل شاهد هستیم که کشورهای دیگر روند بهتری دارند و ما با مشکلاتی مواجه هستیم که با همفکری و دور هم نشستن میتوانیم برای حل مسائل اقداماتی انجام دهیم. مثلاً توجه کنید در مورد قالیبافان کشور چه اتفاقی افتاده است؟ تکنولوژی را آوردند اما آن روستایی دار قالی را پایین کشید و به کارخانههای حاشیه شهر رفت و حاشیهنشین شده است.
در حالی که میشد کارخانه را در همان روستا دایر کرد. ما در صنعت فولاد شاهد این اقدام بودیم. ما در نمکزار استان قم کارخانه فولاد را راه انداختیم که توانستیم همه مردم آنجا را مشغول به کار کنیم. در این منطقه کویری صنعتی ساخته شده که جوانان بیکار را به کار گمارده و دیگر جوانی در این روستا بیکار نمانده است. ۵۰۰ شغل مستقیم و چند هزار شغل غیرمستقیم حاصل این اقدام بوده است. خیلی از این جوانان هم در حین کار آموزش دیدهاند. ببینید این نقش فولاد است. یا فولاد مبارکه طرح هرمزگان را راه انداخت. بچههای بازنشسته به این منطقه رفتند و به تدریج بندرعباسیها یاد گرفتند که چگونه این کار را انجام دهند. یا نیشابوریها که توانستند الان کارخانه فولاد این شهر را اداره کنند.
باید مساله را درست تعریف کرد. ما اصلاً احتیاجی به پول نفت نداریم بلکه باید بازوها را به کار بگیریم.
ارسال نظر