لوکوموتیو صنعت
زوایای پیدا و پنهان صنعت فولاد در گفتوگو با بهرام سبحانی
اکنون وضعیت صنعت فولاد در دنیا چگونه است و ارزیابی شما از اتمسفر بازارهای جهانی و مشخصات بازار فولاد داخل کشور چیست؟
امروز در دنیا به طور سالانه یک میلیارد و ۶۰۰ میلیون تن فولاد تولید میشود. البته این مقدار شامل فولاد خام و واحدهای نورد پاییندست است که حدود ۵۰ درصد این عدد، یعنی ۸۰۰ میلیون تن تولید سالانه چین است و مابقی از سوی کشورهای دیگری تولید و عرضه میشود. در میان کشورها و مناطق تولیدکننده عمده پس از چین، میتوان ژاپن، اتحادیه اروپا، آمریکا، روسیه، اوکراین و هند و سایر کشورها را نام برد که تا جایگاه یازدهم ادامه مییابند و پس از آن، ایران با ظرفیت ۲۰ میلیونتنی فولاد در رده دوازدهم دنیا قرار دارد. این رتبهبندی از طریق World steel یا انجمن جهانی فولادسازان به طور سالانه صورت میپذیرد. در این رتبهبندی کشورها بر اساس جمع تولید فولاد خامی که تولید میکنند، در جایگاههای خود قرار میگیرند. اگر ظرفیت تولیدی ایران را با میزان تولید دنیا مقایسه کنیم، به رقم کمی بیش از یک درصد تولید فولاد دنیا میرسیم. کشور ما عطف به وجود منابع انرژی سرشار، حال چه زغالسنگ و چه گاز طبیعی، معادن غنی از سنگآهن و نیروی کار جوان و پرانرژی، از حدود پنج دهه قبل مترصد ورود به این صنعت بوده است. در این راستا، اولین جرقههای شروع صنعت فولاد در ایران، با کلنگ خوردن شرکت ذوبآهن اصفهان زده شد و گرما گرفت. تا اینکه امروز شرکتهای مختلفی در کشور به فعالیت در زنجیره تولید فولاد مشغول شدهاند. به دلیل آنکه نخستین قرارداد تولید فولاد کشور توسط ذوبآهن پس از امتناع همکاری اروپاییها با ایران، با شرکتی از کشور روسیه منعقد شد، تکنولوژی کوره بلند در صنعت فولاد ایران بهکار گرفته شد. این تکنولوژی ساخت فولاد، خاص روسیه بود و ما نیز از زغالسنگ کافی برای تامین سوخت تولید فولاد در آن سطح، برخوردار بودیم و از آن زمان به بعد، هرچند با ظرفیتی اندک ولی ایران نیز به جرگه فولادسازان دنیا پیوست. بعد از انقلاب اسلامی، توجه ویژهای از سوی سیاستمداران به این صنعت شکل گرفت. شرکت فولادی که قرار بود در هرمزگان ساخته شود، در مبارکه ایجاد شد و نام آن فولاد مبارکه نهاده شد. در ادامه، فولاد خوزستان به عنوان قطب دوم تولید فولاد کشور، پا گرفت. فولاد خراسان و واحدهای دیگر نیز در ادامه در جایجای کشور ایجاد شدند. در این فصل جدید از تاریخ فولاد کشور، توجهها و تمرکز صنعتگران مربوطه به تکنولوژیهای جدیدتری معطوف شد و منابع سرشار گازی کشور، آنها را به سمتی کشاند که از گاز طبیعی در فرآیند احیای مستقیم بهره گرفته شود. از اینرو روی این موضوع سرمایهگذاریهای زیادی صورت گرفت و پس از ذوبآهن، سایر شرکتها به سمت تکنولوژی جدیدتر رفتند. این تکنولوژی با آنچه در دنیا استفاده میشود تفاوت دارد. البته علت آن نیز مشخص است چون دنیا مانند ما، منابع گازی ندارد. میتوان گفت که حدود ۷۵ درصد از تولید یک میلیارد و ۶۰۰ میلیون تنی فولاد دنیا، با استفاده از تکنولوژی کوره بلند انجام میشود که منبع اصلی انرژی آن از زغالسنگ است. در ایران اما بیش از ۸۰ درصد تولید ۲۰ میلیونتنی، با استفاده از تکنولوژی احیا مستقیم از طریق کورههای قوس الکتریک صورت میپذیرد که انرژی آن از گاز و برق تامین میشود. از اینرو گاز یک مزیت نسبی برای ما محسوب میشود و طبیعتاً از الان نیز هرگونه افزایش ظرفیتی در ایران با استفاده از همین تکنولوژی شکل خواهد گرفت. چون ما زغالسنگ کیفی که قادر به تولید کک باشد، در اختیار نداریم. کک، منبع تامین انرژی در تکنولوژی کوره بلند است. همچنین کارشناسان ما نیز روی تکنولوژی احیا مستقیم، از تسلط بسیار خوب و کافی برخوردارند. حتی پس از آنکه نخستین واحدهای تولیدی از این تکنولوژی که شرکت ژاپنی کوبه استیل در فولاد مبارکه و فولاد خوزستان بهکار گرفت استفاده کردند، احداث و بهرهبرداری از این مدل کورهها در سایر شرکتها، کاملاً از سوی متخصصان و سازندگان داخلی صورت پذیرفته است. از اینرو ما اکنون دانش فنی این تکنولوژی را داریم و به آن مسلط شدهایم و میتوانیم تولید با قیمتهای رقابتی داشته باشیم. از همه مهمتر اینکه مسائل زیستمحیطی را نیز در روش تولید مدنظر قرار دادهایم. به خاطر آلایندگی زیاد تکنولوژی کوره بلند، حتی کشوری مانند چین که معادن گستردهای از زغالسنگ را در اختیار دارد، اکنون آرامآرام از سمت تکنولوژی کوره بلند، به سمت تکنولوژی احیا مستقیم و کورههای قوسالکتریکی در حرکت است. این یک شمای کلی از وضعیت فولاد در دنیا و وضعیت فولاد در کشور خودمان بود. به استناد همین توانمندیها و داراییهای بالقوه خود، برنامهریزی شده است که کشور در افق ۱۴۰۴ به تولید سالانه ۵۵ میلیون تن فولاد برسد که در این راستا در حال برنامهریزیهای مناسبی هستیم که باوجود چالشهای خاص خود، امیدواریم به این هدف برسیم.
به طور کلی، از صنعت فولاد به عنوان یکی از پیشرانهای رشد نام برده میشود. آیا این صنعت در کشور ما نیز توانسته است نقش پیشران را اجرا کند؟
صنعت فولاد، یک صنعت مادر است و این خاص ایران نیست. این صنعت در هر جای دنیا، به دلیل ایجاد اشتغال و ابعاد توسعه فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی که پس از استقرار، متعاقب خود به همراه دارد، پیشران رشد و توسعه تلقی میشود. حتی کشورهایی که از پتانسیل لازم و مطلوبی برای تولید فولاد برخوردار نیستند؛ یعنی سنگآهن کافی ندارند و از منابع انرژی بیبهرهاند، حاضر به واردات سنگآهن و گاز از مناطق دیگر دنیا هستند تا صنعت فولاد خود را داشته و آن را حفظ کنند. بالاخره صنعت فولاد را میتوان به لوکوموتیوی تشبیه کرد که با راهاندازی آن، واگنهای متعددی به حرکت درمیآیند و با ایستادن آن هم، تمام واگنها میایستند. حال، مثال ملموستری برای شما میزنم. در همین شرکت فولاد مبارکه اصفهان، برای ارائه خدمات چیزی در حدود دو هزار شرکت بالادستی طرف قرارداد ما هستند. این شرکتها یا تولیدکننده سنگآهناند، یا تامینکننده انواع فروآلیاژها هستند که مواد مصرفی صنعت فولاد را در اختیار ما میگذارند. شرکتهای دیگری ماشینآلات، تجهیزات و قطعات یدکی لازم را فراهم میکنند. در پاییندست هم به همینگونه صنایع مختلفی از فولاد، مواد مصرفی خود را تامین میکنند.
پس زنجیره بزرگی از صنایع و سلسله عظیمی از شرکتها با فولاد در ارتباط هستند.
بله، بر همین اساس میتوان گفت اگر صنعت فولاد تضعیف شود یا نباشد، خیلی از این شرکتها با تهدید مواجه میشوند. در چنین شرایطی شرکتهای بالادستی به هیچوجه توجیه اقتصادی نداشتند. اگر ما در کشورمان صنعت فولاد گسترده و بزرگی نداشتیم، شرکتهایی که سنگآهن، مواد فروآلیاژی یا مواد مصرفی تولید میکنند، اصطلاحاً آنچنان که باید جاپای خود را مستحکم نمیکردند و شاید حتی شکل نمیگرفتند. درباره صنایع پاییندستی نیز که مصرفکننده فولاد هستند، اوضاع با تفاوتهایی به همین منوال بود. یعنی هرچند مثلاً چه فولاد داشته باشیم و چه نداشته باشیم، باید ساختوساز در کشور با فولاد وارداتی هم که شده صورت بپذیرد ولی اگر شما در میان همین صنایع پاییندستی، شرکتهای لولهسازی یا لوازم خانگی را در نظر بگیرید که بیش از ۸۰ درصد خوراک آنها ورقهای فولادی است، با فقدان فولادسازی یا ضعف تولید فولاد در کشور، شکل نمیگرفتند. چون اینگونه شرکتها که وابستگی بسیار بالایی به خوراک فولادی خود دارند، نمیتوانند روی بودن یا نبودن آن در هر زمانی ریسک کنند. از اینرو سرمایهگذاریهای عظیمی که در شرکتهای پاییندستی نیز شکل گرفته است و منجر به تشکیل زنجیره بزرگی در آن حوزه شده است، بهواسطه وجود صنعت پررونق فولاد در کشور است. صنعت فولاد قادر است تا تمام این صنایع را به هم وصل کند و از آن جهت آن را یک صنعت مادر مینامیم. واقعیتی که این صنعت را بهعنوان پیشران توسعه مینامند، غیرقابلانکار است. در کشور ما نیز، صنعت فولاد این رسالت خود را به خوبی تاکنون اجرا کرده است. اکنون اوضاع به نحوی است که اگر هرکدام از واحدهای تولیدی فولاد، از سطح عرضه فعلی محصول به هر دلیلی بکاهند، اثرات آن را همه متوجه خواهند شد. مثال معروفی که در این زمینه وجود دارد این است که برای دانستن ارزش برق و خدمت بزرگی که ادیسون به بشریت کرده است، کافی است یک دقیقه برق دنیا قطع شود که در این صورت، میلیاردها دلار زیان به کسبوکارهای مختلف وارد میشود.
اگر تولید و عرضه فولاد ایران کم شود، چه تبعاتی برای کشور به همراه دارد؟
فولاد هم به همین منوال کافی است ۳۰ درصد کمتر تولید کند. آنوقت میبینید که چه سروصدایی به راه میافتد. بخش حملونقل خصوصاً ریلی و جادهای از کار میافتد و برای پرداختهای خود دچار مشکل میشوند. صنایع پاییندستی و بالادستی با آسیب جدی روبهرو میشوند. پس به طور کلی همه صنایعی که تحت تاثیر فولادند، متحمل زیان میشوند. آنموقع تازه مشخص میشود که فولاد چه نقش و اثری در صنعت و اقتصاد کشور داشته است. شاهد مثال این اتفاق، وقایعی است که سال ۱۳۹۴ بر صنعت فولاد ما گذشت و همه آن را حس کردیم. در آن سال با وقوع رکود و کاهش تولیدی که در فولاد داشتیم، مشاهده کردیم همه شرکتهایی که به نوعی به فولاد وابسته هستند؛ یعنی یا به آن کالا و خدمات میدهند یا از آن کالا و خدمات میگیرند، دچار مشکل شده و آسیب دیدند. همچنین آنچه الان مطرح است این است که از منظر اشتغالزایی در صنعت فولاد، به ازای یک شغل مستقیم، حداقل ۲۰ فرصت شغلی غیرمستقیم ایجاد میشود. منظور از این شغلهای غیرمستقیم، همین مشاغل زنجیره بالادستی و پاییندستی فولاد است. مشاغلی که در صورت کاهش تولید فولاد، یک مرتبه آسیب میبینند و رونق صنعت فولاد، موجب توسعه آنها میشود. به هر حال این نقش بزرگی است که فولاد در توسعه صنعتی به همراه دارد.
به نقش فولاد در توسعه صنعتی اشاره کردید و درباره آن توضیحاتی ارائه کردید. متعاقب این اتفاق، انتظار میرود توسعه صنعتی به رشد اقتصادی نیز منجر شود. از آنجا که هدفگذاری دولت دوازدهم، رشد اقتصادی متوسط سالانه پنج درصد است، صنعت فولاد چگونه و تا چه اندازه میتواند در تحقق این هدف نقش داشته باشد؟
طبیعتاً همان توسعه صنعتی نهایتاً جنبههای اقتصادی نیز پیدا میکند. اگر معیار اندازهگیری را تولید ناخالص داخلی (GDP) بگذاریم، صنایعی مثل فولاد نقش اساسی در رشد آن دارند. وقتی مجموعه کارخانههای فولادسازی باعث توسعه صنایع مختلفی شوند، افزایش اشتغال و تولید ناخالص داخلی نیز متعاقب آن شکل میگیرد.
آمارهایی در زمینه میزان تاثیر صنعت فولاد در تولید ناخالص داخلی دارید؟ با توجه به نقش فولاد، آیا دولت باید برنامه جدید و سیاستگذاریهای نوینی را در خصوص این صنعت وضع کند؟
با توجه به قیمت فولاد، این نقشآفرینی متغیر است ولی حدود ۸/ ۰ تا یک درصد را میتوان برای سهم بخش فولاد از GDP ذکر کرد. با توجه به همان بحث پیشرانبودن صنعت، دولت چاره دیگری هم ندارد. یعنی اگر قرار است که ما به اهداف رشد اقتصادی برسیم، باید از یکسری صنایع مادر که لوکوموتیو اقتصاد هستند، استفاده کنیم. اگر دولت از صنایع و شرکتهای کوچک حمایت کند و به آنها سوبسید بدهد، مادامی که اینها به صنایع بزرگی از بالادست یا پاییندست وصل نباشند، راه به جایی نخواهند برد. صنعت فولاد فیالنفسه به عنوان یک پیشران اقتصادی قادر به ایفای نقشهای بزرگی است که زنجیرهای از فعالیتها را به دنبال خود به راه خواهد انداخت. مثلاً با حرکت صنعت فولاد، سیستم حملونقل هم راه خواهد افتاد. صنایعی نیز که برای ورودی کارخانه خود نیاز به خوراک فولادی دارند، به تحرک واداشته میشوند. بالادستیها نیز که قطعات و مواد مصرفی تولید میکنند، سرمایهگذاریهای توجیهپذیری خواهند داشت.
وقتی در اینجا مجتمع فولاد مبارکه راهاندازی شد، همه مواد بالادستی مورد نیاز خود را از طریق واردات تامین میکرد. مواد نسوز، انواع روغنها و این قبیل محصولات همه از خارج تامین میشدند. به هر حال تولیدکنندگان وقتی از بازار مصرف کالای خود مطمئن باشند، شروع به سرمایهگذاری و تولید میکنند. امروز در ایران کارخانهها فرآوردههای نسوز زیادی داریم. نگرانی از این بابت هم نیست. چراکه مصرفکننده این مواد یعنی شرکتهای فولادی هم زیاد هستند. ما هرچقدر صنعت فولادی خودمان را گستردهتر میکنیم، این قبیل صنایع هم اقدام به افزایش ظرفیت خود میکنند. چون برای محصولاتشان تقاضا ایجاد میشود. صنایع فروآلیاژی، قطعهسازی و ماشینسازی هم به همینگونه است. به هر حال وقتی یک کارخانه مانند فولاد اقدام به فعالیت میکند، صحبت از گردش سالانه چندین میلیون تن مواد و کالا از قبیل فولاد مذاب ۱۶۰۰ درجه و شمش ۱۱۰۰ درجه است که همگی نیازمند قطعات مصرفی زیادی است. امکانپذیر نیست که همه این مواد به خارج از کشور وابسته باشد. پس با رونق گرفتن صنعت فولاد، سایر صنایع مربوطه هم یک مشتری دست به نقد و یک بازار تضمینشدهای برای محصولات خود مییابند که دیگر جای شکی برای توسعه فعالیت آنها باقی نمیماند. چون در این حالت، ریسک زیادی برای آنها نیست و در پاییندست خود برای کالاهای تولیدی، مشتری وجود دارد. الان تمام صنایعی که حول صنعت فولاد به سرویسدهی مشغولند، همین حس را دارند. بنابراین، با رشد فولاد زنجیرهای از فعالیتها توسعه یافته و جمع آنها، تولید ناخالص ملی را میسازد.
حال جهتدهی صحبتها را بهطور خاص به شرکت فولاد مبارکه معطوف میکنیم. شرکت فولاد مبارکه اصفهان از چه سالی فعالیت خود را آغاز کرد؟ و در این سالها چه مسیری را پیموده است؟
قبل از انقلاب در این محلی که اکنون فولاد مبارکه قرار دارد، انگلیسیها قرارداد ساخت یک کارخانه فولادی به نام فولاد اصفهان را منعقد کردند و مقدمات ساخت یک کارخانه فولادی دیگر هم از سوی ایتالیاییها در استان هرمزگان شهر بندرعباس آغاز شد که نام آن فولاد هرمزگان بود. بعد از انقلاب دو اتفاق مهم برای صنعت فولاد پیش آمد. در سال ۵۸ شورای انقلاب تصمیم گرفت که قرارداد ساخت فولاد اصفهان با انگلیسیها را فسخ بکند و در عوض آن کارخانه فولادی را که با ایتالیاییها برای بندرعباس قرارداد شده بود، به محل این پروژه منتقل کنند. پس از این اتفاق سرمایهگذاریها و تجهیزات از بندرعباس به مبارکه اصفهان منتقل شد. تجهیزاتی که در بندرعباس ساخته شده بود و قابل استفاده در اصفهان بود همه منتقل شدند و آن مقداری که برای بندرعباس ساخته شده بود و اینجا قابل استفاده نبود در جای دیگری بهکار گرفته شد. مثلاً تعداد زیادی دستگاه آبشیرینکن ساخته شده بود که برای اصفهان کاربری نداشت. از اینرو پروژه فولاد مبارکه در شهرستان مبارکه شکل گرفت. تقریباً از سال ۶۱ و ۶۲ عملیات ساخت پروژه جدی شد و حدود هفت، هشت سال طول کشید که عملیاتیشدن این پروژه پیگیری شد. از اینرو تجهیزاتی که در اروپا ساخته شده بودند، بهمنظور نصب به اینجا آورده شدند. در نصب تجهیزات، بحث این بود که توانایی و تخصص لازم در داخل نیست و برای نصب اینها چه کاری باید کرد. آن زمان فضای داغی به نام خودکفایی و قطع وابستگی مطرح بود. ولی این خودکفایی و قطع وابستگی بهدرستی تعریف نشده بود که یعنی چه؟ بالاخره کارخانهای باید با تکنولوژی مدرن ساخته میشد که تجربهاش در کشور در اختیار ما نبود. ما پیمانکاران قوی نداشتیم، پیمانکاران قبل انقلاب همه به شکل کنسرسیومی با آمریکاییها و اروپاییها بودند که بعد انقلاب یا همه رفته بودند یا شرکت منحل شده بود. از اینرو شرکت پیمانکاری قوی که بتواند کارخانه را بسازد، در اختیار نداشتیم. به هر حال بعد از بحثهای زیاد تصمیم گرفته شد که چهار عدد از واحدهای این مجتمع را که شامل واحدهای بزرگی مثل فولادسازی و نورد میشد، بهصورت مشترک خارجی داخلی یعنی شرکت پیمانکاری داخلی با همکار خارجیاش مشترکاً نصب کنند و بقیه را هم ایرانیها نصب و راهاندازی کنند. تقریباً از سال ۶۳ کار ساخت و نصب در این سایت، به صورت جدی شروع شد و سال ۷۰ هم تقریباً کارهای نصب تجهیزات کارخانه تمام و وارد فاز راهاندازی شد و واحدهای آن، یکی پس از دیگری افتتاح شدند. تا ۲۳ دیماه سال ۱۳۷۱ که مجموعه به صورت کامل عملیاتی شد. از آنجا که اینجا مجتمع هست باید برای راهاندازی کل مجموعه، تکتک واحدها افتتاح شوند. یعنی مثلاً ابتدا باید پست برق راه بیفتد تا بتواند برق کارخانه را تامین کند. یا مثلاً اگر فولادسازی بخواهد راهاندازی شود، قبل آن باید سیستم بخار راهاندازی شود. ریختهگری بخواهد آماده شود قبل آن باید فولادسازی راهاندازی شده باشد. واحد نورد بخواهد راهاندازی شود قبل آن باید شمش درآمده باشد. از اینرو هرکدام پیشنیاز آن یکی هستند. فولاد مبارکه اصفهان، مجتمع بزرگی بود که راهاندازی هرکدام از واحدها، دو سه سال به طول انجامید تا نهایتاً این مجموعه کاملاً راهاندازی شود. تقریباً از مهر سال ۷۰ بود که اولین ذوب گرفته شد و بعد از آن واحدها یکی پس از دیگری در مدار تولید آمد. این نکته را هم اشاره کردم که به ظرفیت ۴/ ۲ میلیونتنی بسنده نشد و از همان اوایل راهاندازی تا امروز همواره در این مجموعه کارهای توسعهای انجام شده است. حالا هر مقطعی به یک شکلی، یک موقع شکل توسعه عمودی بوده، یعنی در پاییندست یا بالادست تجهیزاتی را اضافه کردهایم. مانند خط قلعاندود برای تولید ورقهای رنگی، تولید ورقهای گالوانیزه که اینها در طرح اولیه نبود و بعداً اضافه شد. یا اینکه شکل توسعه بهمنظور افزایش ظرفیت، افقی بوده است که نتیجه همه این تغییرات در ربع قرن گذشته، این بوده است که ما امروز در شرکت فولاد مبارکه ظرفیت فولاد خام را از ۴/ ۲ میلیون تن به ۲/ ۷ میلیون تن رساندهایم. طیف محصولات نورد گرم و نورد سرد، امروز به نوردهای گرم و سرد و قلعاندود و گالوانیزه و ورق رنگی تبدیل شده است، یعنی تنوع تولید برای پاسخگویی به نیاز بازار در همه ابعاد. طیف مشتریان هم امروز بسیار وسیع شده است. صنعت خودرو، صنعت لوازم خانگی، صنعت لوله و پروفیل، لولههای گاز و نفت و پتروشیمی، صنعت ساختمانی اینها همه مشتریان بالقوه محصولات فولاد هستند.
شما در دو مقطع در فولاد مبارکه بودید، نخستین ورود شما به مجموعه در دهه ۶۰ بوده است و سپس خارج شده و در سازمانها و شرکتهای دیگری فعالیت کردهاید. سپس دوباره از سال ۹۲ بهعنوان مدیرعامل وارد مجموعه فولاد مبارکه شدهاید. از این دو مقطع به ما بگویید. خصوصاً از مقطع دوم که در رده مدیرعاملی مجموعه، شرکت را در چه وضعی تحویل گرفتید و تاکنون چه برنامههایی را پیش بردهاید.
من سال ۶۲ نخستینبار به فولاد مبارکه آمدم. آن موقع که آمدم اوایل ساخت مجموعه بود. به خاطر دارم آن زمان هنوز آب نبود و با تانکر برای ساختوساز آب میآوردند. فاز تجهیز کارگاه در مرحله گرفتن پیمانکار برای اجرای پروژه بود و در واقع زمین صافی بود که در آن کارهای زیربنایی انجام میشد. من تا سال ۱۳۷۰ که واحد فولادسازی راهاندازی شد و اولین ذوب را گرفتند، اینجا بودم. آن موقع که مرحوم هاشمیرفسنجانی برای افتتاح مجموعه اینجا آمدند، من هنوز در فولاد مبارکه حضور داشتم. بعد از آن راهاندازی ماموریت دیگری به من دادند و من به شرکتهای دیگری رفتم و مجدداً ۲۲ سال بعد یعنی سال ۹۲ من به فولاد مبارکه برگشتم. دوره نخست حضور من، دوره ساخت مجموعه بود که با الان قابل مقایسه نیست. آن زمان همه تلاشها بر این بود که پروژه زودتر ساخته شود و به بهرهبرداری برسد و من هم در بحث ساخت مسوولیتهایی را بر عهده داشتم. اما سال ۹۲ که به فولاد مبارکه برگشتم شرکت چندین سال بود که به بهرهبرداری رسیده بود و من به عنوان مدیرعامل مسوولیت واحدی را گرفتم که دیگر در زمره یک واحد تولیدی جای میگرفت. با این حال از توسعه مجموعه غافل نشدم. از اینرو ظرفیتی که آن موقع تحویل گرفتیم، در مجموع حدود ۳/ ۵ میلیون تن بود که الان به ۲/ ۷ میلیون تن ظرفیت رسیده است. فولاد سبا نیز طی این مدت، از ظرفیت ۷۰۰ هزار تنی، امروز به ۶/ ۱ میلیون تن رسیده است. فولاد هرمزگان که متعلق به ایمیدرو بود و چون تازه تحویل گرفته شده و از دوران ساخت درآمده بود با ظرفیت پایینی کار میکرد که امروز کارخانه به ظرفیت هدف خود رسیده است. خلاصه اینکه مجموعه فولاد مبارکه اکنون یک مجموعه ۳/ ۱۰ میلیونتنی است. در مدت فعالیت من، ضعفی که در مجموعه مشاهده شد، غفلت از صنعت بالادست یعنی معادن سنگ آهن بود که شروع به برنامهریزی برای آن کردیم. ما متوجه شدیم که گرچه در حال توسعه فولادسازی هستیم، ولی از بالادست خود خبر نداریم. هرچند خوراک ما از معادن گلگهر و چادرملو تامین میشود، اما این دو معدن هردو فولادساز شدهاند و خود مترصد فولادسازیاند. ما به این جمعبندی رسیدیم که ممکن است ظرف چند سال آینده این دو شرکت اصلاً سنگ آهنی نداشته باشند که به ما بدهند و سنگ آهن خود را در فولادسازی خودشان به کار ببرند. از اینرو استراتژی شرکت را به سمت معدن بردیم و مدتی توسعه ظرفیت را در فولادسازی متوقف کردیم تا به بالادست پرداخته و خوراک فولاد را تامین کنیم. در راستای این سیاست گندلهسازی ۵ میلیون تنی سنگان را بهرهبرداری کردیم که الان راهاندازی شده است. برای کنسانتره سنگان نیز سرمایهگذاری کردهایم که پروژه در حال ساخت است که انشاءالله آن پروژه راه بیفتد، پنج میلیون تن خوراک واحدهای فولاد ما از آنجا تامین میشود. مشارکت در مالکیت گلگهر چه به صورت مستقیم و چه به صورت غیرمستقیم از طریق خرید سهام شرکت توسعه معادن فلزات یکی دیگر از سیاستهایی بود که در این مدت در راستای تضمین تامین منابع لازم مواد اولیه کارخانه پیاده کردیم. این کار در واقع یک نوع حرکت بالادستی بود. علاوه بر این، در همین مدت سهام عمده ورق خودرو چهارمحال و بختیاری را گرفتیم. سهام عمده فولاد امیرکبیر کاشان را خریداری کردیم. سهام عمده فولاد سپیددشت را به دست آوردیم. در پروژه در حال ساخت الکترودگرافیتی اردکان با ایمیدرو شریک شدیم و اکنون سهامدار عمده آنجا هستیم. اینها جاهایی است که به عنوان سرمایهگذار وارد شدیم و داریم روی آن کار میکنیم.
استراتژی شرکت همچنان توسعه بالادستی است یا در فولادسازی هم به فکر توسعه بیشتری هستید؟
ما در راستای سیاست ۵۵ میلیون تن قرار داریم که رو به جلو برویم. منتها منظور من این است که توسعه را به شکل کامل باید ببینیم. یکی از چالشهایی که من در طرح ۵۵ میلیون تن عرض کردم، این است که شرکتها طرحها و سرمایهگذاریها را به صورت جامع انجام نمیدهند. مثلاً میگویند یک واحد فولادسازی میزنیم بدون اینکه بدانیم آهن اسفنجی لازم را از کجا باید بگیریم. یا آهن اسفنجی را افتتاح میکنیم بدون اینکه بدانیم کنسانتره و گندله لازم را از کجا باید تامین کنیم. ما باید طرحهای خود را متوازن جلو ببریم. اگر امروز از رسیدن ظرفیت فولاد مبارکه به ۲۰ میلیون تن سخن میگوییم، یعنی به ۳۰ میلیون تن کنسانتره نیاز داریم. از اینرو باید همه جوانب را با هم ببینیم. در غیر این صورت، به دلیل تنظیم نبودن یا متوازن نبودن ظرفیت بالادست، بعد از سرمایهگذاری نمیتوانیم از مجموعه بهرهبرداری کنیم.
به چادرملو و گلگهر اشاره کردید که ممکن است سنگ آهن مورد نیاز فولاد مبارکه را در آینده تامین نکنند. آیا جایگزینهای شما در آینده، ظرفیت تامین نیاز خوراک فولاد مبارکه را دارند؟
ما در چادرملو و گلگهر بهعنوان سهامدار عمده، عضوی از هیاتمدیره هستیم و در آنجا گفتهایم که شما باید به دنبال افزایش ظرفیت معادن بروید. ایمیدرو و وزارت صنعت، معدن و تجارت هم چندی پیش پهنههای متعددی را به منظور عملیات اکتشافی اعلام کردهاند. این دو شرکت نیز در حوزه اکتشاف وارد شدهاند تا اگر معادن جدید در این حوزهها کشف شد، بیشتر سرمایهگذاری آنها روی توسعه معادن، استخراج و فرآوری سنگ آهن متمرکز شده و تا گندلهسازی پیش برود. همین سیاست را برای صبانور هم پیگیری میکنیم که معدن خوراک را تامین کند و فولادیها هم توسعه فولاد بدهند تا این بالانس، لنگ نزند. ما طی سالهای گذشته همیشه به فکر توسعه صنعت فولاد بودهایم و از بالادست غافل شده بودیم. یک روز کنسانتره زیاد است گندله نیست، یک روز گندله زیاد است کنسانتره نیست. یا روزی بحران آهن اسفنجی در همه واحدها داریم. حداقل ما در مجموعه خودمان سعی کردهایم این تنظیم و تعادل را انجام دهیم.
ما چند شرکت بزرگ و ریشهدار در کشور داریم. مانند ایرانخودرو، مس سرچشمه یا همین فولاد مبارکه. از شما به عنوان کسی که چهار سال در پست مدیرعاملی یکی از این شرکتهای بزرگ و ریشهدار کشورمان فعالیت کرده است، میپرسم که مصائب اداره اینگونه شرکتهای بزرگ چیست. پیچیدگیهای بنگاهداری بزرگ در کشورمان حول چه مسائلی است و راهکارتان برای حل آنها چیست؟
بالاخره در هر بنگاه کوچک و بزرگی که شما در نظر بگیرید، مشکلاتی وجود دارد. مثلاً حتی در یک خانواده کوچک که دو سه نفر برادر و خواهر با هم کسبوکاری را راه میاندازند و تا شرکتهای بزرگ، هر کدام مسائل و مشکلات خاص خود را دارند. هرچه هم بنگاه بزرگتر میشود طبیعتاً مسائل پیچیدهتر میشود. اگر بخواهیم این مسائل را دستهبندی کنیم یکسری مسائل به درون بنگاه برمیگردد و یکسری برونسازمانی یا برونبنگاهی است. مسائل درونسازمانی مربوط به بحث نیروی کار و نیروی انسانی و بهرهوری و مسائل قوانین و حقوق و دستمزد و اینهاست که با یک مدیریت صحیح قابل حل است. اکنون در مجموعه حدود ۱۵ هزار نفر شاغل داریم که خوشبختانه هیچوقت اعتراض و اعتصابی از جانب آنها رخ نداده است، یعنی این قبیل اتفاقات که در خیلی از کارگاهها در چند سال اخیر افتاده در مجموعه فولاد مبارکه محلی از اعراب نداشته است. همه با عشق و علاقه کار میکنند، به کارشان علاقهمندند. مدیریت مجموعه که شامل مدیرعامل، معاونان و مدیران میانی میشود، اگر با همدیگر خوب کار کنند میتوانند این علاقه و انگیزه و اشتیاق را در سازمان به وجود آورند که اینگونه بوده است. بهعلاوه یکسری مسائل برونسازمانی است که به دو بخش تقسیم میشود؛ یک بخش به داخل کشور برمیگردد و یک بخش آن فراملی است. آنچه داخل کشور است شامل قوانین، مقررات و ثبات مدیریت است. منظور از مدیریت، مدیریت مالکیتی است چون سهام شرکت ممکن است به یک سازمان یا به شخصی واگذار شود که آن سازمان یا اشخاص، با معرفی هیاتمدیرهای غیرمتخصص عدمهماهنگی را در مجموعه موجب شده و این عدم هماهنگی بدترین ضربه را به سازمان میزند. مثلاً مدیرعامل، پروژهای به ذهنش میرسد که میخواهد انجام دهد ولی هر کدام از اعضای هیاتمدیره سمتوسوی متفاوتی دارند یا اصلاً نمیتوانند تصمیم بگیرند. کار هیاتمدیره این است که تسهیلکننده باشد. اما وقتی اینها هماهنگ نباشند یا بعضیها نماینده یک بنگاه غیرصنعتی باشند که اصلاً کار را نشناسند مدیریت به سختی صورت میگیرد. بحث مسائل مالی میتواند یک مشکل دیگر باشد. شرکتها هرچه بزرگتر میشوند، نیاز به سرمایهگذاریهای سنگینتری دارند؛ سرمایه در گردش بالاتری میخواهند. بهخصوص وقتی فضای اقتصاد کشور فضایی نباشد که پول به راحتی بچرخد، نقدینگی شرکتها بیشتر به سیستم بانکی وابسته میشود. سیستم بانکی که دارای بهره سنگینی باشد، شرکت را با مشکل اساسی روبهرو میکند. اوضاع به نحوی میشود که عدم دریافت تسهیلات یک مشکل است، دریافت آن مشکلی دیگر. وقتی هزینه بهره مثلاً ۲۰ درصد باشد، سرمایه لازم برای ایجاد هر کارخانهای با پنج سال زمان ساخت، دو برابر تمام میشود. در چنین شرایطی باید با اشخاصی مثل رقبای اروپایی رقابت کنید که بهره پول حدود صفر درصد دارند. اینها چالشهای ملی است. اتفاق دیگری که بعد از خصوصیسازی برای بنگاههای بزرگ افتاده، این است که در مجمع عمومی سالانه شرکت، سهامداران خواهان دریافت درصد بالایی از سود تقسیمی هستند. در حالی که سود اعلامی در صورت سود و زیان، لزوماً با نقدینگی در اختیار شرکت یکسان نیست. یک شرکت ممکن است خیلی سود کرده باشد ولی نقدینگی لازم را نداشته باشد. وقتی سهامدار خواهان دریافت بخش زیادی از سود است یعنی به لحاظ نقدینگی شرکت را با چالش روبهرو میکند. نقدینگی در شرکت مانند خون در رگ است. وقتی سود از مجموعه بیرون کشیده میشود، توان کار و توسعه از شرکت گرفته میشود. اینگونه شرکتی خیلی هنر کند بتواند فقط چرخ خودش را بچرخاند و دیگر نمیتواند سرمایهگذاری سنگینی کند. همچنین انتظارات اجتماعی ریز و درشت بر این شرکتها وارد میشود. بالاخره وقتی شرکتی بزرگ میشود و شاخص و شناخته میشود، خیلیها از آن توقع دارند یعنی توقع این است که هر جا که دولت در تامین منابع خود لنگ بزند شرکتهای بزرگ جلو آمده و با مداخله مساله را حل کنند. این قبیل انتظارات نیز از سختیهای کار است.
در مسائل بینالمللی نیز اگر بحث تحریم باشد به نوعی تحت تاثیر قرار میگیریم. در بحث دامپینگها بهگونهای دیگر. در چنین شرایطی اگر سیستم دولتی، پویایی و چابکی لازم را برای ورود فوری و تصمیمگیری سریع برای تنظیم بازار تعرفه نداشته باشد، به صنعت آسیب جدی وارد میشود.
اگر نمونههایی هم در این زمینه به یاد دارید، مثال بزنید.
مثلاً در همین بحث دامپینگ، چین یک مرتبه در سال ۹۴ محصولات فولاد خود را با نصف قیمت در بازار جهانی توزیع کرد. غالب کشورها در این زمینه به سرعت قوانین آنتیدامپینگ را پیاده کردند و تعرفه گذاشتند. اما در کشور ما دو سال طول کشید که بررسی کنند تعرفه بگذارند یا نگذارند. در نتیجه چنین تعللهایی، صنعت ما آسیب میبیند. همین الان هم اینگونه است یعنی سیستم دولتی ما آن پویایی لازم را در قوانین و مقررات ندارد و بهگونهای نیست که به موقع تصمیم بگیرد و تعرفهها را کم و زیاد کند. به موقع تصمیم نگرفتنها میتواند آسیبزننده باشد.
سوالی که همینجا و در ادامه بحث تعرفهها مطرح میشود این است که آیا اصلاً لازم است در کشوری با ۲۰ میلیون تن ظرفیت تولید فولاد، واردات صورت گیرد؟
تولید فولاد را نباید جمع جبری زد. اینکه بگوییم ما اینقدر تولید میکنیم و اینقدر مصرف داریم پس نیازی به واردات نداریم، صحیح نیست. چرخ واردات و صادرات باید همیشه بچرخد. چه اشکالی دارد که کشور فولاد صادر کند و همزمان وارد هم بشود. وقتی به سمت هدفگذاری ۵۵ میلیونتنی میرویم، یکشبه نمیتوانیم برای آن ۲۰ میلیون تن مازاد خود، بازار پیدا کنیم. اگر میخواهیم صادر کنیم باید تمرین کنیم، فرهنگ صادرات را یاد بگیریم، بازارهای هدف را شناسایی کنیم، جای پای خود را در بازار آرامآرام باز کنیم. این اتفاقها یکشبه نمیافتند. همین الان هم دیر است. اگر قرار است در افق ۱۴۰۴، ۲۰ میلیون تن فولاد صادر کنیم از ۱۰ سال پیش باید همه واحدها به عنوان صادرکننده در بازار جهانی حضور میداشتند. ۱۰ سال پیش نسبت تولید به مصرف ما خیلی پایینتر بود ولی وقتی میگوییم باید در بازار صادرات حضور میداشتیم؛ یعنی همزمان با صادر کردن، واردات هم میداشتیم هر لحظه میتوان جلوی واردات را گرفت. اما نمیتوانیم هر موقع اراده کردیم به هر میزان، صادرات داشته باشیم. پس ما به یک برنامه جامع برای صادرات نیازمندیم که به طور تدریجی افزایش پیدا کند. لذا باید بازارهای هدف را شناسایی کرده باشیم؛ از نظر کیفی به ما اعتماد کرده باشند و برندسازی کرده باشیم تا در افق ۱۴۰۴ بتوانیم ۲۰ میلیون تن صادر کنیم. توجه کنید که ۲۰ میلیون تن صادرات رقم بسیار بزرگی است. این میزان، ظرفیت کنونی تولید کشور است. لذا این قبیل کارها یکشبه و یکساله و پنجساله قابل اجرا نیست. حتی گاهی بعضیها میگویند چرا در حالی که کشور به فولاد نیاز دارد، شما صادر میکنید؟ باید صادرات داشته باشیم. کما اینکه در وقت نیاز، باید واردات هم بکنیم. منتها اینکه چه شکلی صادر میکنیم و چگونه وارد میکنیم، بحثی دیگر است. مثلاً اگر ما تولیدکننده کالایی هستیم که این کالا برای ما قیمت تمامشده مشخصی دارد ولی رقیب خارجی ما به دلیل عدم شرایط یکسان، میتواند با نصف آن قیمت در بنادر آن کالا را به خودمان تحویل دهد چه باید بکنیم؟ در این موقع، حمایت منطقی از صنعت لازم است. اینگونه حمایتی در همه جای دنیا هم وجود دارد. اگر اتحادیه اروپا یا آمریکا تعرفه واردات فولاد میگذارند، برای این است که از تولیدکننده داخلی خود حمایت کرده باشند.
از بعد بازار سرمایه و سهامداران اگر به این قضیه بنگریم، تبعات تعرفهگذاری کم و زیاد چیست؟
سهامدار ما هم انتظار یک سود منطقی دارد. به هر حال وقتی سود بانکی ۲۰ درصد است یعنی بازدهی بدون ریسک به عدد سالانه ۲۰ درصد رسیده است. پس سهامداری که اینجا سرمایهگذاری میکند، نباید ۱۵ یا ۲۰ درصد سود بگیرد؟ پس قیمت تمامشده فولاد بهعلاوه ۲۰ درصد میشود قیمت محصولی که شرکت باید بفروشد. اگر قیمت واردات کمتر از این میزان باشد، حتماً باید با تعرفه این نرخ را تنظیم کرد. گاهی هم به هر دلیلی مانند افزایش نرخ ارز یا افزایش نرخ فولاد در بازار جهانی قیمت تمامشده واردات بالا میرود. آنگاه وقت آن است که تعرفه را کم کرد. پس میخواهم بگویم واردات و صادرات هر دو باید اتفاق بیفتد. ضمن اینکه جمع جبری نکنیم. درست است که ما ۲۰ میلیون ظرفیت تولید و پتانسیل مصرف فولاد داریم اما ممکن است محصولاتی تولید کنیم که در داخل بازار مصرف آن را نداشته باشیم. برعکس، ممکن است محصولاتی نیاز داشته باشیم که در داخل تولید نشوند. مثلاً الان برای بخشی از خودرو، ورقهایی لازم است که عرض آن بیشتر از عرض خطوط نورد ماست. خب با این ورقها، نمیتوان ورق سقف خودرو را ایجاد کرد یا نمیشود ورق سقف خودرو دوتکه جوشخورده به هم باشد. لذا این ورق باید وارد شود. پس اصلاً نمیتوان گفت فولاد به کشور وارد نشود، چون ما تولید میکنیم. فولاد مبارکه هم ممکن است محصولاتی تولید کند که در بازار داخلی کاربرد نداشته باشد و باید صادر شود یا حتی گاهی در بازار داخلی هم کاربرد داشته باشد ولی برای حفظ جایگاهمان در بازارهای خارجی باید صادرات آن محصول را حفظ کنیم. همه جای دنیا هم این کار را میکنند. هیچ کشوری نمیگوید چون خودم تولید میکنم، اجازه واردات نمیدهم. لذا کشورها هم صادرات و هم واردات دارند. اما با یک تعرفه مخصوص، واردات را تنظیم میکنند. هیچ کشوری اجازه نمیدهد با دامپینگ، صنعت خودش به خصوص صنایع مادر آسیب ببینند. ضمناً مگر ما الان در خودرو این برنامه را بهکار نمیبندیم؟ در صنعت خودرو چند درصد تعرفه داریم؟ فولاد نیز سال قبل ۲۰ درصد تعرفه داشت و الان به ۱۰ درصد رسیده است. لذا این حداقل کاری است که انتظار میرود انجام شود.
فولاد مبارکه به دلیل ویژگیهای خاص خود همواره روند سودآوری داشته است. حتی در بدترین شرایط یعنی سال ۱۳۹۴ (۲۰۱۵ میلادی) که شرکتهای بزرگ دنیا مانند آرسلور متال با هشت میلیارد یورو زیان مواجه شدند، بدون وضع تعرفه خاصی در کشور و با توجه به دامپینگ شدید و افت قیمت محصولات، سودآور ماندیم. به این منظور از برخی مخارج اضافی کاستیم، بعضی قراردادها را تعدیل کردیم و در شیوه کار خود تجدیدنظر به عمل آوردیم تا از هزینه تولید کم شود. لذا به جای اجحاف و گرانفروشی، از طریق ایجاد ارزش افزوده به دنبال کسب سود بودهایم و امسال هم بالاترین سود را در تاریخ فولاد مبارکه خواهیم داشت. بر اساس همین اخبار هم قیمت سهم فولاد در بورس تهران بعد مجمع در تیرماه تاکنون بیش از دو برابر شده است.
آیا در سالهای گذشته و اکنون در بحث صادرات، با مشکل دریافت پول از طریق مراودات مالی برخورد کردهاید؟ در سالهای تحریم چگونه این مشکل را حل کردید؟
در آن زمان مشکلی نداشتیم. البته قبل از برجام مشخصاً محدودیتهایی بود یعنی باید توسط واسطه محصولات را صادر میکردیم و پول آن را از طریق واسطه دریافت میکردیم. چون عنوان میشد که نامی از ایران نباشد یا میگفتند مکاتبه نکنید و اسناد را به نام ایران نزنید لذا مجبور بودیم یک شرکت واسطه را بیاوریم و آن اسناد را تنظیم و بعد صادر کنیم. بعد از برجام این مساله حل شده و به این واسطه مستقیماً امور صادرات را پیش میبریم.
در خلال صحبتها به افق ۱۴۰۴ و تولید سالانه ۵۵ میلیون تن فولاد در سال توسط ایران اشاره شد. این هدفگذاری تا چه اندازه واقعبینانه است و چالشها و تهدیدهای آن چیست؟ این عدد بر مبنای چه مستندات و ارزیابیهایی بیان شده و چقدر از آن باید فولاد صادراتی باشد؟ آیا بازارهای هدف، نیازی به این میزان فولاد دارند؟
وقتی سند چشمانداز ۱۴۰۴ طراحی و تنظیم شد، بر مبنای یکسری اصول و قواعد بنیان گرفت. پیشبینی شده که ما در افق ۱۴۰۴ یک جمعیت حدود ۹۰ میلیون نفری خواهیم داشت. الان حدود ۸۰ میلیون نفر جمعیت هستیم که تا هشت سال دیگر احتمالاً به این رقم میرسیم. خب کشوری با ۹۰ میلیون جمعیت، بازار مصرف فولادی بسیار بزرگی است که برابر با جمعیت چند کشور است. ضمن اینکه در افق ۱۴۰۴ به دنبال این هدف بودهایم که بزرگترین اقتصاد منطقه باشیم که برای این منظور باید رشد حداقل هشتدرصدی را داشته باشیم. پس کشور ۹۰ میلیونی با رشد اقتصادی هشتدرصدی، مصرف سرانه فولادی زیر ۳۵۰ کیلوگرم ندارد. لذا از ضرب ۹۰ میلیون در ۳۵۰ کیلوگرم به حدود ۳۲ میلیون تن میرسیم که مصرف کشور ما در افق ۱۴۰۴ است و توسط فولادسازان داخلی تامین میشود. همچنین ما از لحاظ لجستیکی در منطقهای هستیم که هیچکدام از کشورهای منطقه موقعیت ما را از سه لحاظ سنگآهن و گاز و نیروی کار ندارند. کشورهای همسایه ما این سه مزیت را با هم ندارند. لذا فرض میشود بهعنوان یک صادرکننده بالقوه میتوانیم بخشی از نیازهای آنها را برطرف کنیم و یک برنامه صادرات ۲۰میلیونی داشته باشیم که با جمع این دو به همان برنامه ۵۵ میلیونتنی میرسیم. اینکه این عدد چقدر واقعگرایانه است به شیوه اجرای آن بازمیگردد. تولید ۵۵ میلیون تن فولاد برای کشوری به عظمت و پتانسیل ایران، رقم زیادی نیست. کشور ترکیه در همسایگی ما سالانه ۵۰ میلیون تن فولاد تولید میکند در حالی که هیچکدام از امکانات ما مثل سنگآهن و گاز را ندارد. برای کشوری مثل ما که سابقه پنج دهه تولید فولاد را دارد، رسیدن به این رقم خیلی چالشی و محال نخواهد بود. با این حال محدودیتهایی داریم که اگر بهدرستی مدیریت شوند و بر اساس یک نقشه راه به آنها پرداخته شود، این مسیر قابل پیمایش است.
چالشها و محدودیتهای رسیدن به تولید ۵۵ میلیون تنی فولاد در افق ۱۴۰۴ مدنظر شما چیست؟
اگر مترصد تولید این میزان فولاد باشیم که ضمن تولید اقتصادی، صادرات را هم مدنظر داشته باشیم، باید نگاهها را عوض کنیم. قیمتهای ما باید رقابتی باشند. فضای رقابتی نیازمند پیشنیازهایی است که نیازمند توجه است.
نخست آنکه فارغ از بحثهای سیاسی و اجتماعی مانند محرومیتزدایی، باید دقیقتر به جانماییهای فولاد توجه کرد. گاهی به بهانه محرومیتزدایی کارخانه را جایی احداث میکنیم که توجیه اقتصادی ندارد که نمونه آن طرحهای هشتگانه دولت نهم بود. آن زمان کارخانههای فولادی کلنگ زده شدند که در صورت افتتاح، تحت شرایط اقتصاد آزاد قادر به فعالیت نخواهند بود. مکان نامناسب، توجیهپذیری اقتصادی کارخانه فولاد را میگیرد. مکانیابی فنی و تخصصی باید فارغ از هر گونه سیاسیکاری باشد. در غیر این صورت هرچند در کوتاهمدت با سوبسید فعالیت کند ولی در بلندمدت محکوم به شکست است.
دوم اینکه در ادامه بحث مکانیابی باید به بازارها توجه داشت. برنامه داریم که بخشی از محصول را در افق ۱۴۰۴ صادر کنیم. پس موقعیت مکانی را هم باید در نظر داشته باشیم. اگر مثلاً در شمال شرقی و شمال غربی کشور کارخانه فولادی بزنیم و برای صادرات، هزاران کیلومتر محصول را به بندرعباس برسانیم، هزینه حملونقل زیادی متحمل شده و قیمت نهایی محصول، قیمت رقابتی نخواهد بود.
بحث سوم به ظرفیت تولیدی کارخانهها برمیگردد. ظرفیت مطلوب و بهینه را باید بشناسیم. واحدهای تولید فولاد زیر یک و نیم میلیون تن ظرفیتهای اقتصادی ندارند و برای رسیدن به هدف ۵۵ میلیونتنی، واحدهایی با ظرفیت بیش از پنج میلیون تن باید تعریف شود. البته ایجاد چنین واحدهایی نیازمند زیرساختهای کلانی است. تامین جاده، راهآهن، شبکه برق ۴۰۰ کیلوولت و گاز از جمله مواردی است که نیازمند کمک دولت است یعنی باید سرمایهگذاریهای عمرانی به سمت ایجاد چنین امکاناتی برود تا شرایط برای سرمایهگذاری فراهم شود. سرمایهگذاران فولادی دیگر نباید نگران تامین آب و برق و گاز و راه و اسکله باشند.
بحث چهارم مربوط به مسائل اقلیمی است. کشور ما در منطقه کمآبی قرار دارد. صنایع فولادی را باید در مناطقی قرار دهیم که در آینده با چالش آب روبهرو نشوند.
بحث پنجم نوع تکنولوژی تولید فولاد است. باید از تکنولوژی استفاده کنیم که نتیجه آن محصولی شود که مطلوب بازار خارجی باشد. باید بپذیریم که برای ۳۰ میلیون تن واحدی که ایجاد خواهد شد، محصولی با هدفگذاری بازار صادراتی تولید شود و نگاهمان را به آن سو ببریم. این موارد باید همگی مد نظر قرار گیرند و توسط دولت حمایت شوند.
نقش شرکت فولاد مبارکه اصفهان به طور خاص در تولید ۵۵ میلیونتنی افق ۱۴۰۴ چه خواهد بود؟
برای شرکت فولاد مبارکه که از آغاز دهه ۷۰ شروع به فعالیت کرد، ظرفیت اولیه دو میلیون و ۴۰۰ هزار تنی پیشبینی شده بود ولی از همان زمان بهگونهای به لحاظ فضا و زیربنای فعالیت برای آن پیشبینی شده بود که در زمینه توسعه آتی به بنبست نخورد. امروز با گذشت ۲۵ سال از آن زمان، از ظرفیت ۴/ ۲ میلیون تن به ۲/ ۷ میلیون تن رسیدهایم و دقیقاً سه برابر افزایش ظرفیت داشتهایم. آن شاخصههایی که برای یک واحد با تولید اقتصادی ذکر کردم، در فولاد مبارکه یافت میشود. فولاد مبارکه یک مجتمع کامل است یعنی در اینجا ما از سنگآهن به فولاد میرسیم. بر همین اساس شاید یکی دیگر از چالشهای تولید ۵۵ میلیونتنی را باید در کامل نبودن زنجیره تولید بسیاری از فولادسازان ایرانی دانست. در مسیر ساخت فولاد به ترتیب سنگآهن، کنسانتره، گندله، آهن اسفنجی، فولادسازی و نوردها وجود دارد که کارخانههای فولادی هر کدام را نداشته باشند، در بالادست و پاییندست با مشکل روبهرو میشوند. فولاد مبارکه زنجیره تولیدی کاملی دارد. بنابراین نقش شایانتوجهی در صنعت فولاد کشور و تحقق چشمانداز دارد. ظرفیت فولاد مبارکه اندازه ۵۰ درصد کل فولادی است که توسط واحدهای بزرگ فولادی کشور تولید میشود. اگر بخواهیم همین سهم را در افق ۱۴۰۴ داشته باشیم، باید ظرفیت تولیدی خود را تا آن زمان به ۲۵ میلیون تن برسانیم. امروز در سه مجموعه فولاد مبارکه، فولاد سبا و فولاد هرمزگان ظرفیت تولید را به ۱۰ میلیون و ۳۰۰ هزار تن رساندهایم که باید ظرفیت را طی هشت سال آتی دو برابر کنیم. به این منظور طرحهای توسعه از پیش تعیین شده و برای پیشبرد اهداف، برنامهریزی در مدلهای مختلفی از جمله توسعههای افقی و عمودی کردهایم. همین که ما با برنامههای خود ظرفیت فولاد مبارکه را در سال گذشته از ۴/ ۵ میلیون به ۲/ ۷ میلیون تن رساندیم با طرحهای توسعه فولادسازی بوده است. مثلاً واحد ریختهگری شماره ۵ را افتتاح کردیم. در فولاد سبا با طرحهایی که اجرا کردیم، ظرفیت تولید را به ۶/ ۱ میلیون تن رساندیم. قرارداد طرح توسعه فولاد هرمزگان نیز منعقد شده و مجموعاً به همان سمت و سو در حرکت هستیم.
سه ابهام «دامپینگ فولاد مبارکه و اعمال تعرفه از سوی اتحادیه اروپا بر این شرکت»، «گرانفروشی محصولات در بورس کالا» و «مصرف زیاد آب زایندهرود در شرایطی که آب یکی از شش ابرچالش کشور است» نیاز به روشنگری دارد. نظر شما درباره این سه حوزه چیست؟
اروپا از ۱۰ کشور مختلف ورق وارد میکند. سال ۲۰۱۵ که قیمتها پایین آمد، همه خود را با قیمت جهانی تعدیل کردند. آنچه در اتحادیه اروپا اتفاق افتاد باید درسی برای ایران باشد که چگونه از تولیدکننده داخلی حمایت کنند. تولیدکنندگان اروپایی با آن قیمتها قادر به رقابت با صادرکنندگان به آن منطقه نبودند. لذا اتحادیه اروپا با بررسی خود، فقط دامپینگ چین را تأیید کرد ولی تعرفه را با قیمتهای مختلفی برای همه و نه صرفاً ایران، وضع کرد. مثلاً یک شرکت روسی به ازای هر تن صادرات ورق، ۹۶ یورو باید تعرفه بپردازد که این رقم برای فولاد مبارکه ۵۷ یورو است.
در بورس کالا قیمت پایه گذاشته شده و خریداران قیمت نهایی را تعیین میکنند که ممکن است از قیمت جهانی کمتر یا بیشتر باشد. حتی در مقاطعی قیمت محصولات داخلی ۱۵۰ دلار ارزانتر از صادراتیها بوده است. ضمن اینکه به محصول صادراتی، هزینه حملونقل نیز افزوده میشود و اگر ارزش واقعی ارز را در نظر بگیریم، قیمت خارجیها بیشتر از داخلی میشود.
در مورد آب نیز نیاز است واحدهای جدید تولیدی در حاشیه خلیجفارس راهاندازی شوند. فولاد مبارکه نیز دیگر به دنبال طرحهای توسعه آببر نیست.
سوال دیگر مربوط به ادغام فولادسازان است. در خلال صحبتهای خود اشاراتی به این حوزهها کردید. برنامههای شرکت در حوزه ادغامهای عمودی و افقی چیست؟
در راستای تولید ۵۵ میلیونتنی، هر شرکتی متناسب با توان سرمایهگذاری خود، پروژه تعریف میکند. یکی ۵۰۰ هزار تن، دیگری یک میلیون یا دو میلیون تن. اما با این سطح از ظرفیتها، هدفگذاری ۵۵ میلیونتنی محقق نمیشود. لذا برای تحقق این منظور، شرکتهای کوچک باید کنسرسیوم تشکیل دهند. به عنوان مثال چند شرکت کوچک با همدیگر جمع شده و یک کارخانه ۱۰ میلیونتنی فولاد بزنند. متاسفانه در ایران فرهنگ کنسرسیومی نداریم. البته قوانین آن را هم نداریم که چند بنگاه جمع شده و به عنوان یک کنسرسیوم وارد شوند. این بحث مربوط به سرمایهگذاری از حالا به بعد است. در مورد سرمایهگذاریهای گذشته نیز واحدهای موجود باید به لحاظ مالکیتی با هم ادغام شوند زیرا ارزش افزوده یک شرکت کمتر است درحالیکه ارزش افزوده شرکت دیگری بیشتر است. اینها باید با همدیگر یکپارچه و متوازن شوند. اکنون شاهدیم که چند واحد کنار همدیگر سرمایهگذاری مجزا کردهاند. خب اگر این واحدها که هر کدام برای خود زیربناهای جدا مانند راه آهن، آب، برق و گاز تدارک دیدهاند با همدیگر ادغام شوند، هزینههای سرمایهگذاری به شدت پایین میآید. مثلاً تصور کنید در بندرعباس پنج واحد فولادسازی یک میلیونتنی مجزا داشته باشیم. در این زمینه نیاز داریم پنج بار آبشیرینکن بزنیم. پنج بار پست برق، خط آهن، خط گاز و... احداث کنیم. اگر اینها اصطلاحاً یککاسه شوند، مجموعه فقط یک واحد آبشیرینکن با ظرفیت بالا میزند. لذا سرمایهگذاریها بهینه میشود و پایین میآید.
فولاد مبارکه در زمینه بهبود هزینههای سرمایهگذاری و ادغامها چه برنامهای دارد؟
مجموعه ما یک مجموعه یکپارچه است و ما یک واحد بزرگ هستیم که همه واحدها را در یک سایت داریم. در بندرعباس همین برنامه را داریم. چند واحد در آن منطقه در حال سرمایهگذاری هستند که به آنها پیشنهاد دادهایم با ادغام آنها با هم، یک مجموعه فولادسازی متحد شکل گیرد. در سپیددشت کارخانه ورق خودرو و فولاد سپیددشت را داریم. اکنون دنبال آن هستیم که اینها را به همدیگر نزدیک کنیم تا زنجیرهشان تکمیل شده و یکپارچه شوند. البته محدودیتهایی هم به واسطه شخصیتهای متفاوت حقوقی سهامداران داریم ولی باید به آن سمت برویم که آنها را با همدیگر ادغام کنیم. لذا این ازجمله سیاستهای توسعهای است که دنبال آن هستیم.
تحلیل شما از وضعیت فولاد جهانی و چشمانداز فولاد مبارکه چیست؟
به نظر میرسد تولید فولاد جهان تا افق ۱۴۰۴ (۲۰۲۵ میلادی) از مرز یک میلیارد و ۸۰۰ میلیون بگذرد. برخی کشورها که با واردات، خوراک خود را تامین میکردند، رو به کاهش ظرفیت خواهند نهاد. ولی کشور ما از ظرفیتهای بالایی برخوردار است و میتوانیم به جای فروش خام گاز و سنگآهن، آن را تبدیل به فولاد کنیم و بفروشیم و در کنار فولاد ساختمانی، به سمت فولاد صنعتی هم حرکت کنیم. فولاد مبارکه نیز به دنبال حفظ ظرفیت تولیدی خود است و برنامههای توسعه خود را در سایتهای مختلفی پیگیری میکند.
ارسال نظر