راز نفوذ
آیا در بازارهای همسایه گشایشی برای ایران ایجاد میشود؟
این رکن مهم اما در ایران نادیده گرفته شده است و در طول دهههای گذشته اقتصاد هرگز اولویت سیاستگذاران نبوده است. در واقع باید گفت بخش مهمی از چالشهای امروزی کشور و اقتصاد ناشی از همین مساله است.
اینکه اقتصاد و تجارت برای حکمرانان ایران یک مساله فرعی تلقی شده است و از همین رویکرد است که میبینیم ایران با وجود برخورداری از بازار بسیار بزرگ و مهم همسایگان خود، نتوانسته است از این ظرفیت خیرهکننده صادراتی استفاده کند.
ایران با ۱۵ کشور همسایه است و این تعداد همسایه و مجموع جمعیت این کشورها امکان بسیار مهمی در اختیار ایران قرار داده است اما متاسفانه شاهد آن هستیم که کشور نهتنها نتوانسته است از این ظرفیت استفاده کند که نگرانیهای جدی برای بازارهای قبلی ایران در منطقه وجود دارد و چشمانداز بازارهای مهمی مانند افغانستان و عراق برای ایران روشن نیست.
در واقع حالا ایران نهتنها نتوانسته است با آمریکا و کشورهای اروپایی به یک همگرایی موثر و مطابق با منافع ملی برسد که سطح روابط با همسایگان هم مایوسکننده است و در سالهای گذشته کمتر شاهد بودیم که ایران بخواهد روابط مستحکم و پایدار با کشورهای همسایه ایجاد کند.
در نتیجه اینکه ایران در سالهای گذشته به انزوای هرچه بیشتر سوق داده شده و بدیهی است که با این روابط بسته و منقبض نمیتوان به دستاوردهای تجاری و صادراتی مهمی نائل آمد.
به جز این باید گفت که ایران در نقطهای از جغرافیای جهان قرار دارد که آبستن حوادث و درگیر تنشهای مختلف بوده است. متاسفانه از حدود یک قرن پیش که جنگ جهانی اول به وقوع پیوسته و رخدادهایی مانند فروپاشی عثمانی اتفاق افتاده است، تا امروز تنشهای سیاسی و نظامی منطقه را رها نکرده است و در این میان با وجود آنکه ایران یک کشور بزرگ و تعیینکننده بوده، در چهار دهه گذشته اقدام خاصی برای ثبات در منطقه انجام نداده و سیاستهای آن به سمتوسویی نبوده است که بتوان این تنشها را کنترل کرد و وضعیت را به شرایط ثبات و آرامش سوق داد.
در این حالت روابط ایران با همسایگانش به روابط استراتژیک تبدیل نشده و در کنار آن، ناآرامیهای این کشورها اجازه نداده است که تعاملات دوجانبه پایداری در منطقه شکل بگیرد. بنابراین شاید بتوان گفت نبود ثبات سیاسی و آرامش مهمترین علتی است که اقتصاد متزلزل را برای کشور رقم زده و بخش صادرات هم نتوانسته است در عرصه اقتصاد ایران حرف مهمی برای گفتن داشته باشد و خود را آنگونه که بایدوشاید، عرضه کند.
این در حالی است که از میان همین ۱۵ کشور همسایه، کشورهایی وجود دارند که با وجود وسعت و جمعیت بسیار کمتر نسبت به ایران و با وجود آنکه از ظرفیتها و منابع بسیار محدودتری برخوردار بودهاند، توانستهاند در سایه ثبات و تلاش برای برقراری سکون و آرامش سیاسی، رشد قابل توجهی در اقتصاد و عرصههای تجاری و صادرات داشته باشند و حتی در برخی بخشها به یکی از کشورهای سرآمد جهان تبدیل شوند.
چرا به این نقطه رسیدهایم؟
با این حساب باید گفت گام اساسی و کلیدی رشد صادرات و اقتصاد ایران برخورداری از ثبات سیاسی است و اگر کشور تا امروز دستاورد قابل ملاحظهای در این بخش نداشته، به این دلیل است که در شرایط نبود ثبات و سطح بالای تنش در روابط خارجی نمیتوان فعالیت اقتصادی و تجاری موثری داشت و به یکی از بازیگران مهم منطقه و جهان تبدیل شد. هرچند که در شرایط کنونی هم این چشمانداز وجود ندارد که مسائل سیاست خارجی ایران به این راحتی حلوفصل شود و متاسفانه باید گفت افق امیدوارکنندهای وجود ندارد تا بتوان براساس آن برنامهریزیهای بلندمدت صادراتی و تجاری در بازار کشورهای همسایه داشت اما پرسش این است که چرا وضعیت به این نقطه رسیده است؟ در پاسخ باید گفت در سالهای گذشته تعاملات اقتصادی در اولویت سیاستگذاران کشور نبوده است و رویکرد سیاسی و ایدئولوژیک برروابط اقتصادی ایران با همسایگان سایه انداخته است.
نکته دیگر این است که با وجود شرایط تحریمی و گرفتاریهای منحصربهفردی که اقتصاد ایران در تعامل با اقتصاد جهان تجربه میکند، پیمانهای منطقهای هم نتوانسته است گرهی از کار بسته تجارت کشور باز کند. در واقع باید گفت سیاستگذاران کشور با وجود آنکه از گرهها و انسداد تجارت ایران با جهان به خوبی آگاه هستند، نخواستهاند از ظرفیت پیمانهای منطقهای به نفع تجارت و صادرات بهرهبرداری کنند.
در حال حاضر در منطقه ما عملاً دو پیمان منطقهای تجاری و اقتصادی وجود دارد که یکی پیمان شورای همکاری خلیج فارس و دیگری پیمان اوراسیاست.
پیمان شورای همکاری خلیج فارس همزمان با انقلاب تشکیل شد و با وجود آنکه در این پیمان گامهای بلند اقتصادی برداشته شد، ایران نتوانست در این پیمان به آورده ویژه و خاصی نائل شود و درباره پیمان اتحادیه اوراسیا نیز همین مساله صدق میکند. ایران در سال ۹۸ خورشیدی به پیمان اوراسیا وارد شد و صرفنظر از تاخیر در ورود به این پیمان، رفتار عجیبی کرد.
اتحادیه اوراسیا پیمان تجارت آزاد است اما ایران با رویکردی محافظهکارانه به جای تجارت آزاد به شیوه تجارت ترجیحی به این پیمان ورود کرده است!
در حقیقت باید گفت سیاستگذار ایرانی بهجای آنکه تلاش کند در تنگنای موجود، حداکثر بهرهبرداری را از ظرفیت پیمانهای منطقهای داشته باشد با نگاهی محافظهکارانه و تنظیم غیرحرفهای موافقتنامههای تجاری، عملاً نخواسته است راهی برای اقتصاد کشور باز کند تا از شرایط خفقان حاضر روزنهای برای تنفس پیدا کند. این شیوه رفتار با پیمانهای منطقهای درباره پیمان اکو هم تکرار میشود و ما شاهد هستیم که درباره پیمان منطقهای اکو یا همان سازمان همکاریهای اقتصادی هم مانع اصلی خودمان بودیم و خودمان بودیم که نخواستیم از این پیمان منطقهای هم بهره و سود شایان توجهی ببریم.
درباره پیمان اکو اتفاقی که رخ داد این بود که موافقتنامه تجاری اکو در مجلس ایران به تصویب نرسید و در نتیجه اجرایی نشد و به همین سادگی ظرفیتهای این
پیمان تجاری نادیده گرفته شد. این در حالی است که ۱۰کشور عضو اکو و از جمله پاکستان و ترکیه این موافقتنامههای تجاری را امضا کرده و توانستند از ظرفیتهای آن به خوبی بهرهمند شوند.
بنابراین هیچ کدام این موافقتنامهها موجب نشد که ایران بتواند از ظرفیتهای تجاری و صادراتی پیمانهای منطقهای بهره کافی ببرد و در واقع این پیمانهای منطقهای به رشد تجارت و صادرات ایران منجر نشد.
در حقیقت نهتنها تحریم حلقه ارتباطی ایران با اقتصاد جهان را تنگ و تنگتر کرد که نگاه سیاستگذار بهگونهای نبود که از همان امکانات و فرصتهای محدودتر پیش روی اقتصاد ایران نیز به حد کافی بهرهبرداری شود و روزنهای برای ادامه حیات صادرات کشور باز کند.
سهم گرفتاریهای تحریم
با وجود این، من معتقدم که نمیتوان سهم تحریم و گرفتاریهای خارجی را از ناکارآمدی داخلی تفکیک کرد و گفت اقتصاد کشور از کدام بخش ضربه بیشتری
میخورد. در حقیقت باید گفت شرایطی که برای اقتصاد و صادرات ایران پیش آمده، برآمده از یک کلیت است که تا این کلیت اصلاح نشود نمیتوان تصور کرد صادرات ایران راه به جایی میبرد یا مشکلات آن به صورت اساسی و ریشهای حل میشود.
به عبارت دیگر باید گفت بخش بزرگی از مشکلاتی که در اقتصاد و تجارت خارجی ایران وجود دارد، به پارادایمهای حاکم بر کشور گره خورده است و تا زمانی که ثبات سیاسی و اقتصادی در کشور برقرار نشود، نمیتوان انتظار داشت در بدنه مدیریتی، کارآمدی وجود داشته باشد.
در واقع این انتظار زیادی است که بگوییم کشوری به صورت مرتب با التهابات سیاسی خارجی و چالشهای داخلی و منازعات منطقهای مواجه باشد و از آن سمت دولتی کارآمد داشته باشد. چراکه از بعد ماهیت، این دو موضوع نمیتواند با یکدیگر تجمیع شود.
به این دلیل این دو موضوع نمیتواند با یکدیگر تجمیع شود که در اصل کارآمدی برونداد چنین ساختاری نیست. در اساس اگر ساختاری کارآمد بود و دولتی قابل
داشت نباید گرفتار مشکلات عدیده و بحرانهای بزرگ میشد و اگر گرفتار این بحرانها شده است پس در حقیقت کارآمد نبوده است.
نکته دیگری که در اینجا باید به آن اشاره کرد، همان نکتهای است که در ابتدای یادداشت به آن اشاره شد. اینکه ثبات سیاسی جدای از ثبات اقتصادی نیست و در جهان امروز نمیتوان سیاست را بر اقتصاد ارجح دانست.
جمله معروف اقتصاددان سوئیسی درباره اینکه اگر کالا از مرزها عبور نکند، سربازان از مرزها عبور خواهند کرد یک واقعیت محض است.
در جهان امروز کشورهای دنیا، تعاملات اقتصادی و تجارت با یکدیگر را به عنوان روش موثری برای تعامل سیاسی و کاهش تنشها میدانند. در حال حاضر میبینیم که در قاره اروپا یعنی قارهای که شعله دو جنگ جهانی را برافروخت، مرز عملاً معنایی ندارد و مرزهای میان کشورها برداشته شده و افراد با ویزای شنگن اروپا به هر کشوری که بخواهند تردد میکنند و از آن سمت مسیر عبور و مرور کالا بین این کشورها در ثبات و آرامش کامل برقرار است.
همین موضوع موجب شده است که ثبات سیاسی و آرامش بر این قاره حکمفرما باشد. این در حالی است که در خاورمیانه کشورها مدام در تنش و جدال با یکدیگر هستند و همچنان از جنگ و ستیز و ویرانی ناشی از آن ضربه میخورند.
در نتیجه نه ثبات سیاسی برقرار است و نه ثبات اقتصادی وجود دارد که مردم خاورمیانه را به رفاه و زندگی آرام برساند.
این در حالی است که ایران میتوانست به عنوان یک کشور بزرگ و یک بازیگر منطقهای مهم نقش قابل توجهی در برقراری ثبات و آرامش سیاسی در منطقه داشته باشد.
ایران چند دهه پیش از این به عنوان اقتصاد اول منطقه مطرح بود و از نظر وسعت و جمعیت و همینطور موقعیت ژئوپولیتیک جایگاه قابل توجهی داشت. تمام این امتیازات موجب میشد که ایران بتواند دست بالا را در معادلات منطقه داشته باشد و با این قابلیتها خاورمیانه را به سمت ثبات و آرامش ببرد اما این جایگاه و این امتیازات متاسفانه نادیده گرفته شد و نتوانستیم در این عرصه نقشآفرینی مهمی داشته باشیم. در نهایت اینکه تعاملات در منطقه بیشتر از آنکه در راستای توسعه و رفاه جمعی باشد به سمت تنش و معادلات نظامی پیش رفت و زیان هنگفت آن دامن همه ساکنان منطقه را گرفت.
موضوع غمانگیز
نکته غمانگیز دیگر اینکه ایران حتی نتوانست از اقتصاد کشورهایی بهرهبرداری کند که در آن کشورها متحمل مخارج بالای نظامی شده است.
بهعنوان مثال سهم ایران در اقتصاد سوریه بسیار ناچیز است و ایران در رده بیستم کشورهایی است که با سوریه تعامل تجاری دارند.
این در حالی است که ایران با این کشور حتی پیمان تجارت آزاد هم به امضا رسانده بود. با این حساب باید گفت رویکرد سیاست خارجی ایران در راستای منافع اقتصادی کشور نبوده است یا آن را نادیده گرفته است.
در نهایت اینکه حاصل این نگاه و رویکرد به اقتصاد آن شده است که شاهد سیل خروج سرمایه از ایران هستیم و متاسفانه باید گفت خروج سرمایه بیشتر از ورود سرمایه به
کشور است و در واقع نرخ تشکیل سرمایه ثابت در یک دهه گذشته منفی بوده و سرمایهگذاری کفاف استهلاک سرمایه را نداده است.
در این شرایط باید پرسید که اصولاً وقتی بخش تولید اینچنین در معرض فشار قرار گرفته که روزبهروز منقبضتر، فشردهتر و کوچکتر میشود، چگونه میشود از رونق صادرات حرف زد؟ آیا تولید افزایش داشته یا سیاستها در راستای افزایش تولید بوده است که از افزایش صادرات حرف بزنیم؟ پرسش بنیادی در مساله صادرات این است که تولید کجاست و در چه نقطهای قرار دارد؟ اگر پاسخ به این پرسش پاسخ مطلوبی نیست و تولید در وضعیت مناسبی قرار ندارد، چگونه میخواهیم صادرات را افزایش دهیم و چگونه از افزایش صادرات حرف میزنیم؟
پرسش بنیادی و مهم دیگر در حوزه صادرات این است که مگر صادرات از روابط خارجی جداست؟ چگونه وقتی کشور در نامطلوبترین شرایط روابط خارجی قرار دارد و سطح تنشها در سیاست خارجی بالا گرفته است، میتوان از رونق صادرات حرف زد؟
این اعتراف تلخی است اما باید گفت در حال حاضر حرف زدن از صادرات به یک شوخی بیشتر شبیه است. اینکه حجم قریب به اتفاق صادرات ایران بر پایه خامفروشی نفت و ذخایر معدنی و... باشد اسمش صادرات نیست.
ما در حقیقت با خامفروشی ذخایر طبیعی و منابع خود نمایشی صوری از صادرات داریم و این با شاخصی که در بازار جهان با عنوان صادرات شناخته میشود، فرسنگها فاصله دارد. شاخصی که میتواند منجر به خلق ارزشافزوده و ثروت برای سایر کشورها شود.
در واقع کاری که ما انجام میدهیم خامفروشی منابع طبیعی خود است و حاصل هم خرج مخارج جاری کشور میشود، نه توسعه زیرساختهای اقتصادی ایران. در نتیجه اینکه تا زمانی که منابع طبیعی و خدادادی در ایران وجود دارد آن را میفروشیم و خرج میکنیم و اسم آن را صادرات میگذاریم و زمانی هم که این منابع به انتها برسد دیگر صادراتی وجود نخواهد داشت.
این است سرگذشت غمانگیز اقتصاد ایران و مقولهای که اسمش را صادرات گذاشتهایم. ناگفته پیداست که با این دستفرمان و این نگرش به مجموع اقتصاد و بالاخص صادرات، بعید میدانم چشمانداز روشنی پیش روی صادرات و اقتصاد کشور باشد مگر آنکه این رویه به صورت اساسی و بنیادی مورد بازنگری و اصلاح واقع شود.