photo_2020-06-07_11-09-21 copy

و نیامده‌اش شکر!

خواننده گرامی البته سطور پیش رو را مقاله‌ای در باب جبر و اختیار یا اظهارنظری فاضلانه از سوی گم‌کردگان طریق بندگی به شمار نیاورد، پس تا پایان همراه باشد که به ثواب نزدیک‌تر است. مخاطب اصفهانی به‌واسطه انباشت تجربه هنر در این شهر از منظر خاص و هر ایرانی هنردوست با مدد از روان بلند هنردوستش به‌طور عام، دانسته‌هایی از صنایع‌دستی اصفهان یا ایران و کل جهان در چنته دارد، پارچه قلمکار، بشقاب مینا، گلدان قلمکاری و مهم‌تر از همه همان فرش دستباف پر مقدار را می‌شناسد و بر مرارتی که سرپنجه‌های هنرمندان برای برساختن تبلوری از هنر بر جسم ماده بی‌جان کشیده آگاه است، مخاطب هنردوست اگر از من می‌شنود همین‌جا ذکر شکر الهی را بر زبان جاری کند، نه به‌خاطر آنکه در منظومه هنر صاحب ستاره‌ای دست پرداخت است بلکه به‌واسطه همان زحمت و مرارتی که ساختن چنین آثاری برای سازنده‌اش به همراه دارد! اشتباه نکنید، بنا نیست وارد بحث فضیلت رنج کشیدن از منظر کلبی مسلکان شویم، مقصود از شکر به مرارت بر بودن صناعت با دست، اتفاقا زمینی و شاید از دیدگاهی رواقی گرایانه باشد، بله شکر می‌کنیم خالق را که آن‌قدر صنایع‌دستی پیچیده و سخت است که دولت‌ها عطایش را به لقایش بخشیده‌اند و هنوز دامن بر آن نگسترانیده‌اند!

صنایع‌دستی در اصفهان با همه فرازوفرودهایش شاید به‌همین دلیل است که دوام آورده و هنوز نغمه چکش بر تن فلز از راسته‌های تودرتوی بازار و تیمچه‌های قدیمی همچون تیمچه حکیمه خاتون به گوش می‌رسد...

بااین‌حال اما اپیکور بودن ساختار دولت که از هر رنجی تن می‌زند باعث نشده تا این حوزه از دسترس درازدستان بروکرات مصون بماند، امروز بافندگان فرش دستباف سرگردان یک وزارتخانه‌اند و دیگر هنرمندان صنایع‌دستی به دستان بی‌رمق میراث فرهنگی سپرده‌شده‌اند، درحالی‌که تصور می‌شد وقتی سازمان میراث فرهنگی و ... لباس وزارتخانه ‌بر کند، دیگر قافیه‌ای در این مثلث (میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع‌دستی) تنگ نخواهد آمد اما دیدیم که در بر همان پاشنه می‌چرخد و فقط حالا ما با وزیری سخن‌دان و ظریف اللهجه مواجه هستیم که ناگفته نماند در گردشگری و ایران‌گردی کسی به گردپایش نمی‌رسد (همین چند روز پیش بود که اسبش را تا سمیرم زین کرد).

حالا اگر پای درد  دل اهالی صناعت دست بنشینید، می‌شنوید این‌ها برای صنایع‌دستی نان‌وآب یا بیمه نمی‌شود، وقتی ایزدی مدیرکل میراث فرهنگی در اصفهان می‌گوید از 70 هزار فعال این حوزه که ایشان می‌شناسد تنها نزدیک به 7 هزار نفر بیمه‌شده‌اند (به‌جز بافندگان فرش دستباف) یا دیگرانی دل‌نگران مالیات بر فروش آثار صنایع‌دستی هستند و کسانی هم از نبود زیرساخت برای آسان‌تر کردن خرید گردشگران (بخوانید غیاب ایران در شبکه کارت‌های اعتباری بین‌المللی) شاکی‌اند، حرفشان درست به نظر می‌رسد.

بیایید نقبی بزنیم به صحبت‌های شهردار اصفهان، او به‌درستی می‌گوید با حضور پرشمار گردشگران در میدان نقش‌جهان برای تعطیلات نوروزی، میزان فروش محصولات صنایع‌دستی در این بازار بزرگِ قدیمی افزایش جالب‌توجهی پیدا کرد، افزایشی که مدیون بهار بود و پایان کرونا، ولی آیا سی میلیارد تومانی که در این تعطیلات به فروش صنایع‌دستی در نقش‌جهان اضافه شد، نشان‌دهنده همه ظرفیت شهر جهانی صنایع‌دستی است؟ نمی‌توان انتظار داشت با حضور تشکل‌های صنفی برای سامان دادن به تولید، عرضه و فروش صنایع‌دستی در کنار رونق گرفتن حضور گردشگران نه‌فقط از مبدا چین که تمام منطقه و جهان شاهد چند برابر شدن فروش و پرفروغ شدن چراغ کارگاه‌هایی باشیم که هرکدام می‌تواند معاش چند خانواده را تامین کند؟ خیلی ساده‌تر عرض کنم، اگر صنایع‌دستی بتواند رونق گذشته خود را به دست بیاورد می‌شود انتظار داشت در یک بازار آزاد و رقابتی بهترین‌ها بتوانند باقی بمانند، اجناسِ کمتر مرغوب به حاشیه بروند، انگیزه برای تولیدِ بهتر افزایش پیدا کند، آن‌وقت دیگر کمتر کسی نگران اجناس تقلبی چینی خواهد بود و به‌عبارت‌دیگر خود تصحیح گری بازار، جای برخوردهای سلبی را خواهد گرفت.

همچنان که اگر بزرگواران بروکرات راهی صحیح برای تامین اطمینان فعالان این صنعت در مورد بیمه و آتیه، جلوی پای صنایع‌دستی و هنرمندان این عرصه باز کنند، باری به سنگینی یک‌عمر را از دوش آن‌ها بر خواهند داشت که البته دعایی خیر هم روانه روان درگذشتگانشان خواهد شد.

اما بیایید کمی هم منطقی باشیم، در علم اقتصاد، دو در دو می‌شود چهار، نمی‌توان چرتکه را برای اهالی بروکراسی بیرون آورد و تنها از آن‌ها طلب انجام‌وظیفه داشت، هر صاحب‌هنری که دست بر این صنعت دارد، نباید ازآنچه مقتضیات بازار خوانده می‌شود، غافل بماند، اصفهان شهر جهانی خلاقِ صنایع‌دستی خوانده می‌شود (چه عنوان طولانی‌ای) اینجا عنصر خلاقیت شاید مهم‌تر از همه دیگر اجزای منظومه صنایع‌دستی باشد، آنچه از گذشتگان به ما رسیده، قطعا براثر تصادف یا الهام گرفتن‌های شاعرانه شکل نگرفته، بلکه حاصل خلاقیت هنرمندانی است که شاید دیگر نامی از آن‌ها در میان نباشد، آن‌ها اما چراغی برافروخته‌اند که هنوز فضای کوچک کارگاه‌های صنایع‌دستی را روشن نگه‌داشته است، پس اگر قرار است برای آیندگان چیزی بیش از فسانه و روایت‌های رشک‌برانگیز پیرامون این هنر شهر دیرپا باقی بماند، بهتر است اهالی این صنعت اسب شناخت و خلاقیت را زین کرده و با مدد از روان هنردوست ایرانی، مسیرهای تازه‌ای بیابند، از پیمودن راه‌های نرفته نهراسند و شکر ایزد را تا همین‌جا به‌جا بیاورند، شکر از مرارتی که می‌برند و بروکرات مسلکان را طاقت آن نیست.

*کارشناس رسانه و کارآفرینی