بخت بیدادگر

کتاب بخت بیدادگر با عنوان فرعی داستان یک زندگی، پراگ ۱۹۴۱ – ۱۹۶۸ زندگی‌نامه هِدا مارگولیوس کووالی است. کتاب حاضر از زبان انگلیسی ترجمه شده که عنوان آن Under A Cruel Star است اما متن اصلی کتاب به زبان چِک یا چکی است

هِدا مارگولیوس کووالی داستان زندگی‌اش را – همان‌طور که از عنوان فرعی کتاب پیداست – از سال ۱۹۴۱ آغاز می‌کند: یعنی درست زمانی که آلمان نازی در اوج قدرت است و کشورهای مختلف اروپا از جمله پراگ را ضمیمه خود قرار داده. روایت کتاب تا سال ۱۹۶۸ در پراگ ادامه پیدا می‌کند. همان‌طور که می‌دانید بهار پراگ در همین سال اتفاق می‌افتد که نقطه عطفی در تاریخ این کشور است. اما سال‌های قبل از ۱۹۶۸ سال‌های سخت و پر از خفقان است که خواننده روایت مفصل آن را از دیدگاه نویسنده در کتاب خواهد خواند.

در قسمتی از متن پشت جلد، بخش مهمی از متن کتاب آمده است:

برای یک نظام تمامیت‌خواه کار دشواری نیست که مردم را در جهل نگه دارد. به‌محض آن‌که به خاطر «درک ضرورت‌ها»، انضباط حزبی، همرنگی با نظام و شکوه و افتخار سرزمین مادری از آزادی‌ات چشم پوشیدی، از حق خود برای فهمیدن حقیقت صرف‌نظر کرده‌ای. اندک اندک، قطره قطره شیره‌ی زندگی‌ات کشیده می‌شود، درست مثل این‌که رگ دستت را زده باشی، به همان قطعیت. (کتاب بخت بیدادگر، اثر هدا مارگولیوس کووالی – صفحه ۱۴)

کتاب بخت بیدادگر از مشهورترین کتاب‌ها درباره زندگی زیر سایه کمونیسم است. ولی قبل از رسیدن به دوران کمونیسم، کتاب از سختی‌های جنگ جهانی دوم و اردوگاه‌های مرگ نازی سخن می‌گوید. به نحوی می‌توان گفت، داستان کتاب، داستان زنی است که از چاه سیاه نازیسم جان به در برده و به چاه دیگری، یعنی زندگی زیر سایه کمونیسم، افتاده است.

کتاب بخت بیدادگر

کتاب با سختی و مشقت آغاز می‌شود و با سختی و مشقت بیشتری به پایان می‌رسد ولی نکته مهم درباره آن راوی داستان است که در همه حال به زندگی ادامه می‌دهد. جملات ابتدایی کتاب وصف حال اوست که چطور می‌تواند در سال‌های تاریک جنگ جهانی دوم و پس از آن زیر سایه حکومت تمامیت‌خواه کمونیستی به زندگی ادامه بدهد.

بدون شک اگر خواننده جملات ابتدایی کتاب بخت بیدادگر را مطالعه کند، عطش خواندن کتاب به جانش خواهد افتاد. هر فردی کم و بیش از آلمان نازی و شوروی اطلاعات دارد ولی باید کتاب را بخواند تا با قدرت عشق و امید از دیدگاه نویسنده آشنا شود.

    چشم‌انداز زندگی مرا سه قدرت مختلف رقم زدند. اولی و دومی همان‌هایی بودند که نیمی از جهان را به ویرانی کشاندند. سومی بسیار خُرد و نحیف و در واقع نامرئی بود: پرنده‌ای کوچک و کم‌رو، پنهان در قفس سینه‌ام، کمی بالاتر از شکم. این پرنده گاهی در نامنتظرترین لحظات بیدار می‌شد، سرش را بالا می‌آورد و شیداوار بال و پر می‌زد. آن‌گاه من هم سرم را بالا می‌گرفتم، چون در آن لحظه‌ی کوتاه یقین داشتم که عشق و امید به‌مراتب قدرتمندتر از خشم و نفرتند. می‌دانستم جایی فراتر از افق دید من، زندگی تباهی‌ناپذیر است و همواره پیروز.

    اولین قدرت آدولف هیتلر بود و دومی ایوسیف ویساریونوویچ استالین. آن‌ها از زندگی من خُردجهانی ساختند که تاریخ کشور کوچکی در قلب اروپا در آن خلاصه می‌شد. اما این قدرت سوم، یعنی همان پرنده‌ی کوچک، بود که مرا زنده نگه داشت تا این داستان را روایت کنم. (کتاب بخت بیدادگر، اثر هدا مارگولیوس کووالی– صفحه۷)

به استناد همین جملات ابتدایی کتاب است که می‌توان بخت بیدادگر را کتابی در ستایش امید، عشق به وطن و هموطنان دانست. هدا مارگولیوس کووالی در این کتاب از آنچه طی سال‌های ۱۹۴۱ تا ۱۹۶۸ در پراگ بر او و هموطنانش گذشته می‌نویسد و نشان می‌دهد چطور ایمان به آزادی می‌تواند در سخت‌ترین شرایط در درون یک ملت جان بگیرد و حتی در شب اشغال آن‌ها را بیش از هر زمان دیگری به آینده امیدوار نگه دارد. اما در عین حال نشان می‌دهد که اگر کسی خواهان آزادی است باید هزینه آن را بپردازد.

منبع: کارخانه دار