شهر، شهروندی و مساله زنان
ایران، در کمتر از یک قرن، از جامعهای عمدتا روستایی به کشوری با اکثریت جمعیت شهری بدل شده است. این تغییر، از دهه ۳۰ که جمعیت شهری تنها ۶ میلیون نفر بود تا امروز که از ۶۰ میلیون نفر فراتر رفته، نشاندهنده رشد ۱۰برابری جمعیت شهری است. اما این تغییر تنها یک تحول جمعیتی نبوده، بلکه سبک زندگی، الگوهای اجتماعی و حتی روابط انسانی را نیز متأثر کرده است.
یکی از ملموسترین نمودهای تحول شهری ایران، افزایش چشمگیر جمعیت تهران طی چند دهه گذشته است. تهران که در دهه ۳۰ خورشیدی جمعیتی حدود ۸۰۰هزار نفر داشت، اکنون جمعیتی بیش از ۹ میلیون نفر در روز را در خود جای داده است. این رشد ناگهانی، نهتنها به توسعه بیرویه مناطق حاشیهای انجامیده، بلکه زیرساختهای شهری مانند شبکه حملونقل، آب و فاضلاب، و مدیریت پسماند را نیز به شدت تحت فشار قرار داده است.
تحول اجتماعی ایران محدود به تغییر از زندگی روستایی به شهری نیست. همزمان با آن، جهانی شدن سبک زندگی هم در این میانه وجود داشتهاست. این پدیدار اثرهای دوچندانی داشته و سبب شدهاست که سرعت تحول شتاب بگیرد. بنیان این تحول از منظر جامعهشناسانه تغییر به سمت فردی شدن زندگی، حقوق شخصی و آگاهی فردی از خویش است. البته در ایران متاسفانه این فردگرایی بیشتر تبدیل به یک نوع اگوییزم (egoism) (خودبینی افراطی) شده بهجای اینکه تبدیل به ایندیویژئوالیزم (individualism) (فردگرایی) شود. یعنی به جای اینکه ما یک فردگرایی مسوولانه داشته باشیم، دچار فردگرایی خودخواهانه شدهایم. و شوربختانه این تحول آثار مخربی را در فرآیند تحول شهری در ایران با خود بههمراه داشتهاست. بخشی از گسست اجتماعی که با آن دست و پنجه نرم میکنیم محصول همین تحول منفی است.
از جمله بحثهای بسیار مهم در این بحث، جهانیشدن یا به قول داریوش آشوری، گیتیانهشدن زندگی انسانها است. حضور عمده زنان در جامعه و زندگی اجتماعی پدیدهای جهانی است که به موازات شهری شدن و فردگرایی افراطی در ایران رخنمون شدهاست. این یعنی ایران با یک سلسله تغییرات ساختاری موازی و همزمان مواجه شدهاست. در هر صورت، یک زمانی شما در بازار تهران که میرفتید، پشت هیچ مغازهای هیچ زنی را پیدا نمیکردید که بخواهد فروشنده باشد. الان کمتر مغازهای است که فروشنده زن نداشته باشد. در واقع کلا، نحوه حضور زنان در جامعه متحول شدهاست.
در دهههای اخیر حجم تحولات اجتماعی، بسیار زیاد بوده و تصور من این است که نظام حکمروایی در ایران تلقی چندان روشنی از این حجم تغییرات ندارد. در سیاستهای جاری کشور در حوزههای اجرا، تقنین، قضا و صداوسیما کمتر نشانهای از فهم ژرف از این تحولهای بنیادین را میبینیم. بیشتر، با اقدامهای سطحی و روبنایی مواجهیم. فرآیند سازگاری با تحولات مشاهده نمیشود. در بیشتر بحثها بحث بر مدار قدرت میچرخد تا بحث زندگی. در واقع بحث زندگی، مساله ثانویه است و قدرت، مساله اصلی در ایران است.
با توجه به تحول پیشگفته باید پذیرفت که شهر مطلوب جامعه مردان، با شهری که مطلوب جامعه زنان است، متفاوت است. این نکته بسیار مهمی است که سیاستگذاران در سطح ملی توجه چندانی به آن در حوزه سیاستهای شهرسازی و توسعه شهری ندارند. همچنین، نظام حکمروایی شهری درک روشنی نیز از آن در فرآیندهای توسعه شهری ندارد. با یک مثال این موضوع را میشکافم. در سوئیس یک اتوبوس حملونقل عمومی شهری وقتی کنار خیابان میایستد، به محض باز شدن درب اتوبوس، یک پاشنهای هم پایین در دارد. این پاشنه پایین میآید و همتراز پیادهرو میشود که اگر خانمی یک کالسکهای با بچه دارد، بتواند با کالسکهاش بهراحتی در اتوبوس سوار شود و بعد که میخواهد در بسته شود، دوباره این پاشنه بسته میشود و بعد در بسته میشود. این برای شهری است که به حضور مادر و پرستار کودک در جامعه رسمیت دادهاست. در واقع این شهری است که سیستم حملونقلش پذیرفته است که این تفاوت باید وجود داشته باشد. اما در ایران، شهر همچنان با نگاه مردانهای که دههها بر برنامهریزیهای شهری حاکم بوده، اداره میشود.
حال بحث فوق را در موضوعات مختلفی میشود دید. تنها در بحث حملونقل نیست. در معماری هم میتوانید ببینید. به عنوان مثال، شهری که حضور معماران زن در آن در جهت معماری خانهها، ساختمانها، نماها و پارکها تعیینکننده باشند، با شهری که فقط معماران مرد در آن کار معماری انجام دهند، حتما متفاوت خواهد بود. صورت این دو تا شهر کاملا دو صورت مختلف است. شما به همین اروپا هم که نگاه کنید، ساختمانهای خشن، ساختمانهای دارای معماریهای بسیار پرصلابت، مربوط به دوران مردسالاری است. آنها با معماریهای بسیار شفاف، شیشهای و زیبا و با ملاطفت دوران کنونی که معماران زن حضور فعالی در حرفه ساختمان دارند متفاوتند. این نشان از دو نگاه مختلف به شهر از دو سکوی متفاوت دارد.
در بحث تحول اجتماعی ایران هم باید تحول شهر و هم ماهیت شهر فهمیده شود. از منظر من، شهر تنها کالبد نیست بلکه، یک سازمان اجتماعی است. ولی هنوز در ایران به شهر به مثابه یک کالبد نگاه میکنیم و کمتر کسی در عمل قبول دارد که شهر یک سازمان اجتماعی است. اگر به شهر به مثابه سازمان اجتماعی نگاه شود و در آن تحول ساختاری پذیرفته شود، در ساختار اجتماعی جدید، حق حضور و حق رأی زنان به رسمیت شناخته شدهاست. لذا، زنان فرصت دارند که در نظام حکمرانی مشارکت کنند و سهمی از قدرت را در اختیار بگیرند. واقعیت این است که سازمان اجتماعی مدرن با سازمان پیشین آن تفاوت کلی دارد.
چنین سخنانی بسیار مطرح شده لیکن، مهم این است که این تحولات در بستر اجرایی فهم و الزامات آن پیادهسازی و از حالت توصیفی خارج شود. در واقع، پیچیدگی کار در اینجاست. در این میان مساله بسیار مهم دیگری که در ایران وجود دارد و موضوع مشترک زنان و مردان است، مساله پذیرش هویت شهروندی ایرانیان است. در ایران هنوز که هنوز است، مفهوم شهروندی آنچنان که باید بهرسمیت شناخته نشده و نهایتا بیشتر از ادبیات توده مردم تا شهروند ذیحق و مسوول استفاده میشود.
از منظر حقوق اساسی، حق شهروندی از هیچکس قابل سلب نیست. ممکن است که حقوق اجتماعی به حکم دادگاه صالح از کسی سلب شود، ولی حق شهروندی تا آخرین لحظه زندگی از هیچکس قابل انتزاع نیست. چرا که حق شهروندی جزو حقوق بنیادین شهروندان است. ولی مفهوم شهروندی در ایران به آن مفهوم هنوز که هنوز است، پذیرفته نشده و این موضوع پیچیدهای است که باید راجع به آن در جامعه مدنی بحث شود. زمانی که این بحث طرح میشود، این موضوع در مورد زنان با شدت بیشتری تجلی مییابد. جامعه ایرانی، چه در سطح مردان و چه در سطح زنان، هنوز از مسیر تاریخی طولانی از «رعیت» بودن به «شهروند» شدن عبور نکرده است. این موضوع بهویژه برای زنان، که از «پردهنشینی» تا تلاش برای دستیابی به حقوق برابر راهی طولانیتر را باید طی کنند، چالشی دوچندان ایجاد کرده است.
اگر شهروندی را پدیداری مدرن بدانیم که بنیان حکومت و قدرت را شکل میدهد در ایران این مفهوم با ابهام و اما و اگرهای فراوان و بسیار ناقص وارد شده است. آنچه از مدرنیته در ایران فهم شد، تحولات تکنولوژیک بود. واقعیت آن است که مدرنیته در قالب تکنیک وارد کشورمان شد. به همین دلیل، فهم ما از مدرنیته، اغلب یک فهم تکنیکی است تا یک فهم مبتنی بر حقوق انسانی. این بحث مهمی است که اخیرا اندیشوران ایرانی چون دکتر داوری اردکانی یا طباطبایی به آن توجه کردهاند، لیکن هنوز همهگیر نشده و مورد اجماع قرار نگرفته است. هماکنون در کشورهای همسایهمان هم کم و بیش همینطور است. کشورهای جنوب خلیج فارس میگویند ما مدرن شدهایم، ولی حق شهروندی را همچنان برای شهروندانشان قائل نیستند، اما از جهت فنی و تکنیکی میتوانیم بگوییم بهشدت به پیش رفتهاند. در واقع، از منظر تکنیکی جلو میروند.
شهرهای ایران، بازتابی از ذهنیت اجتماعی ما هستند. تهران، مشهد و اصفهان نمونههای بارزی از این آشفتگیاند. توسعه بیرویه، ساختوسازهای غیرمنسجم و بحرانهای زیستمحیطی نشان میدهند که مفهوم مدرنیته در ایران بیش از آنکه بر مبنای حقوق و ارزشهای انسانی درک شده باشد، به جنبههای فنی و تکنیکی محدود شده است. این عدم توازن، آسیبهایی جدی به کیفیت زندگی شهری وارد کرده است. اگر بخواهیم تصویری از ذهن جامعه ایرانی ارائه بدهیم، کافی است که از بالا از تهران عکس بگیریم. این عکس تصویر ذهن ایرانی در این مقطع تاریخی است. ساختمانهای بلند، کوتاه، زشت، زیبا، بغل همدیگر، روی گسل، روی کوه، روی دره و... آشفتگی محض قابل مشاهده است. این عکس بیانگر محصول ذهن ما ایرانیان است که هم حکومت، هم شهرداری، هم مردم در آن نقش داشته و دارند. تهران محصول ذهن ما ساکنان تهران است.
یکی دیگر از محصولات ذهنی ما ایرانیان همین شهر مشهد است. مشهدی که اینقدر غیرقابل سکونت شدهاست که میخواهند آب مصرفی شهر را از دریای عمان بیاورند تا شهر قابل سکونت شود. شهر دیگر اصفهان است که در آن زایندهرود در وضعیت احتضار است. اینها محصول ذهن ماست. من نمیخواهم خدای ناکرده به کسی توهین کنم؛ مجموعه همه ما، حکومت، دولت، مجلس، مردم، روشنفکر، تاریکفکر، بازاری، بنگاهدار و... این شهرها را به این وضعیت درآوردهایم. کسی از کره مریخ نیامده که تهران را اینگونه کند؛ ما کردیم و اکنون ما باید عبرت بگیریم و اصلاح کنیم.
مشکل این است که ما دنیای مدرن را نیز همینطوری میبینیم. بنابراین خیلی مهم است که به ذهنمان نظمی بدهیم تا فهم درستتری از دنیای مدرن بهدست آوریم. در رهگذر این فهمِ نو، یکی از مسائل بسیار مهم، همین بحث نحوه حضور زنان در شهر است. چون این تغییر، یکی از بنیادیترین تغییرها نسبت به دوران پیشین است. چرا که تمام سبک زندگی ما را شامل میشود. مدرنیته کل سبک زندگی ایرانی را عوض کرده و بیش از این عوض میکند. در این باره باید هرچه بیشتر از جامعهشناسان و مردمشناسان بیاموزیم.
مثالی بزنم. بُعد خانوارهای ایرانی که پیش از این بسیار پر جمعیت بود و ما درخانوادههای اطراف خودمان جمعیتهای ۷، ۸، ۱۰ نفر را بهفراوانی مشاهده میکردیم به کمتر از ۳نفر رسیده است. تعداد خانوارهای تکنفره زیاد شده است. این بحث تعداد خانوارهای تکنفره قاعدتا روی نحوه معماری، مَسکن، حمل و نقل، دسترسی به اتومبیل و سبک زندگی اجتماعی اثرات بسیار گستردهای دارد که باید به آن توجه شود. با انکار آن هم مساله حل نمیشود. با انکار ما، واقعیت خارجی شهر تغییر نمیکند.
در جمعبندی بحث باید گفت که در جامعه ایران چون بسیاری از جامعهها ما شاهد چندین تحول شامل: تحول شهر اعم از کالبد و سازمان اجتماعی آن، تحول شهروندی، شکلگیری حقوق شهروندی و آگاهی شهروندان از این حقوق، پیریزی بنیان حکومت بر مبنای اراده ملی در سطح ملی و اراده جامعه شهری در سطح هر شهر در حکمروایی شهری، و در نهایت حضور زنان در جامعه هستیم که منجر به تغییر کلی سبک زندگی ایرانیان در تمام سطوح از کوچکترین سطح که سطح خانواده باشد تا سطوح حرفهای و سایر فعالیتهای اجتماعی میشود. برای خروج از وضعیت کنونی، نخستین گام، پذیرش واقعیت است. به رسمیت شناختن تحولات اجتماعی و تطبیق با این تغییرات، شرط لازم برای دستیابی به نظم و صلح اجتماعی است. تنها در این صورت است که میتوان از خشونتهای ساختاری، بینظمیهای اجتماعی و آشفتگیهای شهری فاصله گرفت.
در نهایت، جامعه ایرانی باید از گفتمان قدرتمحور فاصله گرفته و زندگی را در مرکز توجه قرار دهد. در حال حاضر در یک حالت پیچیده زندگی میکنیم و خیلی مهم است که از این وضعیت به نحوی بتوانیم خارج شویم و به یک نظم قابل قبول برای زندگیکردن برسیم و از این حجم خشونتی که هم در کالبد و هم در رفتار و هم در ساختارهای اجتماعیمان داریم فاصله بگیریم. ادامه این وضعیت نتیجهاش همین عدمقطعیتی است که با آن مواجه هستیم. پذیرش واقعیت لازمه تحکیم صلح اجتماعی است.