دیپلماسی بر لبه بحران

 این گفت‌‌‌وگوها که در فضایی سنگین، پرابهام و عمدتا غیررسمی برگزار شد، تصویری دقیق از دیپلماسی بحران‌‌‌محور معاصر ارائه داد؛ دیپلماسی‌‌‌ای که تضادها در آن غالب است و امیدها شکننده.تحلیل‌‌‌های مراکز مطالعاتی همچون شورای آتلانتیک، بروکینگز، کارنگی، مرکز مطالعات استراتژیک و بین‌المللی (CSIS)  و موسسه واشنگتن برای سیاست خاور نزدیک نشان می‌دهد مذاکرات عراقچی–ویتکاف بیش از آنکه برای رسیدن به توافق جامع طراحی شده باشد، معطوف به مدیریت تنش و جلوگیری از ورود به مرحله بحران آشکار بوده است.

مفروضات مشترک و اختلافات بنیادین

شورای آتلانتیک در تحلیل تفصیلی خود تاکید کرده که دو طرف درباره لزوم تداوم گفت‌‌‌وگو و حفظ کانال‌‌‌های ارتباطی توافق دارند. به عقیده این مرکز، هر دو کشور به‌خوبی آگاه هستند که قطع ارتباط می‌‌‌تواند سرعت حرکت به سمت برخورد مستقیم را افزایش دهد. اما اختلافات درباره ترتیب اقدامات، اولویت‌‌‌بندی گام‌‌‌ها و سازوکار تضمین‌‌‌های اجرایی همچنان پابرجاست.

تهران اصرار دارد که پیش از هرگونه عقب‌‌‌نشینی از برنامه‌‌‌های توسعه‌‌‌یافته هسته‌‌‌ای یا سیاست‌‌‌های منطقه‌‌‌ای خود، باید امتیازات اقتصادی واقعی دریافت کند. در مقابل، واشنگتن خواهان بازگشت ایران به تعهدات پیشین، با امکان راستی‌‌‌آزمایی مستمر، پیش از هرگونه لغو تحریم‌‌‌هاست. براساس گزارش بنیاد کارنگی، شکاف بر سر این موضوع به قدری عمیق است که طرفین حتی درباره تعریف گام‌‌‌های ابتدایی هم اختلاف دارند. از نگاه بروکینگز، فضای داخلی ایالات‌متحده نیز پیچیده‌‌‌تر شده است. دولت جدید پس از انتخابات ۲۰۲۴ که با ترکیبی شکننده از رأی‌‌‌دهندگان مواجه است، درصدد تثبیت وجهه بین‌المللی خود از طریق موفقیت‌‌‌های دیپلماتیک است. در عین حال، کنگره‌‌‌ای با اکثریت نسبی که نسبت به هرگونه انعطاف در برابر تهران بدبین است، دست کاخ‌سفید را بسته است.

ابعاد اقتصادی مذاکرات و چشم‌‌‌انداز منطقه‌‌‌ای

در گزارش مرکز مطالعات استراتژیک و بین‌المللی (CSIS) تصریح شده که مولفه اقتصادی یکی از انگیزه‌‌‌های اصلی تهران برای ورود به این مذاکرات بوده است. اقتصاد ایران که تحت فشار تحریم‌‌‌ها دچار رکود تورمی عمیق شده، به‌شدت نیازمند تنفس اقتصادی است. این مرکز تاکید دارد که حتی گشایش‌‌‌های محدود می‌‌‌تواند برای تهران فرصت ترمیم نسبی زیرساخت‌‌‌های مالی و بانکی را فراهم کند. موسسه واشنگتن نیز در آخرین تحلیل خود بر نگرانی آمریکا از نقش منطقه‌‌‌ای ایران، به‌‌‌ویژه در یمن، عراق و سوریه، تاکید کرده و هشدار داده که مذاکرات نمی‌‌‌تواند صرفا به موضوع هسته‌‌‌ای محدود شود. به باور این اندیشکده، واشنگتن اصرار دارد که هر توافقی باید شامل تعهدات مشخص منطقه‌‌‌ای از سوی ایران نیز باشد، در حالی که تهران تاکنون با وارد کردن این مباحث در چارچوب مذاکرات مخالفت کرده است.

سناریوهای پیش‌‌‌رو و سنجش مسیرهای محتمل

در چنین زمینه‌‌‌ای، بررسی چشم‌‌‌انداز مذاکرات نیازمند سناریونویسی دقیق است؛ هر مسیر، تحت‌تاثیر پیشرانه‌‌‌های قوی، شگفتی‌‌‌سازهای بالقوه و پیامدهای سیاسی–اقتصادی متفاوت قرار دارد.

نخستین سناریوی محتمل، دستیابی به یک توافق محدود یا «مینی‌‌‌دیال» است. در این سناریو، تهران تعهد می‌دهد برخی فعالیت‌‌‌های حساس هسته‌‌‌ای مانند غنی‌‌‌سازی بالاتر از ۶۰‌درصد را تعلیق کند؛ در مقابل آمریکا بخشی از دارایی‌‌‌های مسدودشده ایران در قطر یا عراق را آزاد می‌کند و مجوز فروش محدود نفت صادر می‌شود. پیشرانه اصلی این مسیر، نیاز فوری ایران به منابع ارزی و تمایل دولت آمریکا برای پیشگیری از یک بحران زودهنگام در خاورمیانه است. با این حال، تغییر ناگهانی در آرایش سیاسی کنگره آمریکا یا آشکار شدن فعالیت‌‌‌های هسته‌‌‌ای اعلام‌‌‌نشده توسط ایران می‌‌‌تواند مسیر این توافق محدود را مسدود کند.

پیامد چنین توافقی، کاهش نسبی تورم در ایران، بهبود جزئی ارزش ریال و احتمال افزایش مبادلات منطقه‌‌‌ای خواهد بود؛ هرچند حل‌‌‌وفصل کامل مسائل اقتصادی یا جذب سرمایه‌گذاری گسترده همچنان دور از دسترس خواهد ماند.

سناریوی دوم، ادامه مذاکرات بی‌‌‌نتیجه در فضایی فرسایشی است. براساس تحلیل موسسه رند، در این حالت گفت‌‌‌وگوها تداوم می‌‌‌یابد تا سطحی از مدیریت بحران حفظ شود؛ بدون آنکه به پیشرفت ملموسی منجر شود. دو طرف به گفت‌‌‌وگو به مثابه تاکتیک نگاه می‌کنند؛ تهران برای خرید زمان و واشنگتن برای مدیریت افکار عمومی. تحولات منطقه‌‌‌ای، نظیر تشدید بحران در لبنان یا درگیری‌‌‌های پراکنده در سوریه، می‌‌‌تواند این تعادل شکننده را در معرض تهدید قرار دهد.پیامد این مسیر، تشدید رکود تورمی و تضعیف ارزش ریال است؛ در عین حال که دولت آمریکا نیز ممکن است متهم به ضعف در برابر ایران شود.

سناریوی سوم، فروپاشی مذاکرات و بازگشت به فاز تقابل آشکار است. در این مسیر، تحریم‌‌‌های شدیدتری علیه ایران اعمال می‌شود؛ از جمله هدف قرار دادن نهادهای مالی تازه تاسیس‌‌‌شده و ممنوعیت صادرات برخی کالاهای استراتژیک به ایران. در واکنش، تهران سرعت پیشرفت هسته‌‌‌ای خود را افزایش داده و شاید غنی‌‌‌سازی را به بالای ۹۰‌درصد برساند. پیشرانه‌‌‌های این سناریو شامل فشار گروه‌‌‌های مخالف مذاکرات در تهران و واشنگتن و شکست تدریجی هرگونه چشم‌‌‌انداز دیپلماتیک خواهد بود. وقوع یک حادثه نظامی ناخواسته در خلیج‌فارس یا حمله به یک تاسیسات حساس می‌‌‌تواند نقش شگفتی‌‌‌ساز را ایفا کرده و این مسیر را تسریع کند.

پیامد چنین سناریویی، چالش برای اقتصاد ایران به‌‌‌دلیل تحریم‌‌‌های ثانویه گسترده‌‌‌تر، جهش نرخ ارز، کاهش شدید درآمدهای نفتی و شکل‌گیری بحران‌های اجتماعی خواهد بود. در سطح منطقه‌‌‌ای، خطر برخورد نظامی مستقیم یا جنگ نیابتی افزایش خواهد یافت.

سناریوی نادر اما مطلوب، دستیابی به توافقی جامع است؛ توافقی که نه‌تنها موضوع هسته‌‌‌ای بلکه مسائل منطقه‌‌‌ای و مبادلات اقتصادی را در بر بگیرد. این مسیر، مستلزم اراده سیاسی جدی در هر دو کشور، انعطاف‌‌‌پذیری در مواضع اصولی و حمایت سیاسی داخلی از سوی نهادهای کلیدی خواهد بود. یک چرخش غیرمنتظره در سیاست‌‌‌های چین یا روسیه نسبت به ایران یا تغییر آرایش قدرت در منطقه می‌‌‌تواند نقش شگفتی‌‌‌ساز مثبتی ایفا کند.پیامد توافق جامع، احیای گسترده روابط اقتصادی، جذب سرمایه‌گذاری خارجی، افزایش تولید و صادرات نفت ایران، کاهش فشارهای معیشتی، بازگشت ایران به بازارهای مالی جهانی و تغییر در روندهای منطقه‌‌‌ای و بین‌المللی خواهد بود.

نقش قدرت‌‌‌های ثالث در معادله مذاکرات

در معادله پیچیده مذاکرات عراقچی–ویتکاف، نقش قدرت‌‌‌های ثالث همچون چین، روسیه و کشورهای اروپایی عاملی تعیین‌‌‌کننده اما کمتر قابل پیش‌بینی است. این بازیگران، هرکدام با منافع خاص خود، به طور مستقیم یا غیرمستقیم بر مسیر گفت‌‌‌وگوها اثرگذارند. تحلیل‌‌‌های بروکینگز و شورای آتلانتیک نشان می‌دهد که چین و روسیه عمدتا با نگاهی فرصت‌‌‌طلبانه، خواهان حفظ وضعیتی هستند که همزمان مانع سقوط کامل مذاکرات شود.

چین با افزایش واردات نفت از ایران و توافقات بلندمدت اقتصادی، سیگنال‌‌‌های حمایتی مهمی به تهران ارسال کرده است؛ اما در عین حال تمایل ندارد بحران هسته‌‌‌ای به سطحی برسد که نیازمند دخالت امنیتی جدی یا تحریم‌‌‌های چندجانبه جدید شود. به عقیده موسسه کارنگی، پکن از هرگونه تشدید بحران که بازار انرژی جهانی را بی‌‌‌ثبات کند، هراس دارد. از سوی دیگر، روسیه با استفاده از تنش تهران-واشنگتن، به دنبال تقویت موقعیت خود در خاورمیانه و مذاکره بر سر امتیازات دیگر در سطح جهانی است. با این حال، مسکو نگران است که گسترش بی‌‌‌ثباتی در خلیج‌فارس باعث انحراف منابع و توجه غرب از بحران اوکراین شود.

کشورهای اروپایی به‌‌‌ویژه فرانسه، آلمان و بریتانیا نیز با وجود کاهش وزن خود در معادلات جهانی، همچنان بر اهمیت احیای توافق هسته‌‌‌ای تاکید دارند. اروپا نگران از تبعات بحران جدید مهاجرتی، گسترش تروریسم و بی‌‌‌ثباتی در خاورمیانه، فعالانه از هر گشایش دیپلماتیکی حمایت می‌کند. با این حال، به دلیل وابستگی امنیتی به آمریکا و فشارهای داخلی ناشی از سیاست‌‌‌های سختگیرانه‌‌‌تر نسبت به ایران، نقش آنها بیشتر حمایتی و غیرمستقیم باقی مانده است.

در نهایت، قدرت‌‌‌های ثالث نه‌تنها عامل خارجی مهمی در مذاکرات عراقچی–ویتکاف محسوب می‌‌‌شوند، بلکه می‌‌‌توانند به عنوان شگفتی‌‌‌ساز یا عامل تسهیل‌‌‌کننده (یا مانع) توافق احتمالی عمل کنند. میزان هماهنگی یا تضاد میان این بازیگران جهانی، می‌‌‌تواند مسیر دیپلماسی روی لبه بحران را به طرز معناداری تغییر دهد.

در مجموع، سه دور مذاکرات عراقچی–ویتکاف بیش از آنکه مسیری ساده به سوی توافق باشد، میدان پیچیده‌‌‌ای از رقابت منافع، بی‌‌‌اعتمادی ریشه‌‌‌دار و محاسبات راهبردی است. پیشرانه‌‌‌های متعددی همچون فشارهای اقتصادی داخلی، الزامات امنیتی منطقه‌‌‌ای و معادلات سیاست داخلی آمریکا این فرآیند را هدایت می‌کنند. در کنار این، شگفتی‌‌‌سازهای بالقوه -اعم از تحولات ژئوپلیتیک غیرمنتظره تا حوادث نظامی ناخواسته- توان تغییر معادله را در هر لحظه دارند.

در این بین، آینده این مذاکرات همچنان در هاله‌‌‌ای از ابهام قرار دارد. آنچه مسلم است، این است که نتیجه این فرآیند نه‌تنها سرنوشت اقتصاد ایران، بلکه چشم‌‌‌انداز امنیتی منطقه خاورمیانه و پویایی سیاست داخلی آمریکا را نیز تحت‌تاثیر قرار خواهد داد. در این میدان لغزان، دیپلماسی همچنان روی لبه بحران گام برمی‌‌‌دارد؛ پرریسک، حساس و تنها راه موجود برای اجتناب از فاجعه‌‌‌ای گسترده‌تر.

* پژوهشگر مسائل بین‌الملل