چه عواملی آمریکا را به حمایتگرایی سوق داد؟
بازگشت به یک مناقشه قدیمی

هدف نویسندگان مقاله این است که این ایده را آزمایش کند و ببیند آیا واقعا چنین چیزی در آمریکا بعد از گشایش تجاری و عادیسازی دائمی روابط تجاری با چین رخ داده است یا نه؟
طیفی از مطالعات نشان میدهد که صرفههای مقیاس (اقتصاد مقیاس) میتواند استدلال صنعت نوزاد برای حمایت را منطقی کند. مثلا رکا ژوهاز شواهدی را برای حمایت از مکانیسم صنعت نوزاد در فرانسه ناپلئونی مستند میکند. برخی از محققان دریافتهاند که آزادسازی واردات ممکن است رفاه را کاهش دهد؛ اگر منجر به تخصصی شدن در بخشهایی با اقتصاد مقیاس ضعیف شود و کروگمن (۱۹۸۴) مدلی را توسعه میدهد که در آن محدود کردن واردات (افزایش اندازه بازار داخلی برای صنایع داخلی)، ترویج صادرات در سطح صنعت است؛ زیرا صنعت محافظتشده با گسترش و بهرهبرداری از اقتصادهای مقیاس مولدتر میشود. برعکس، آزادسازی واردات، صادرات را کاهش میدهد. برای توضیح بیشتر بیایید به تعریف اقتصاد مقیاس بازگردیم.
اقتصاد مقیاس
فرض کنید شما یک نانوایی دارید. اگر روزی ۱۰نان بپزید، هزینه روشن کردن فر و خرید آرد برای هر نان زیاد است. اما اگر ۱۰۰ نان بپزید، هزینه هر نان کمتر میشود (هزینه سرشکن میشود) چون همان فر و همان مقدار کار و تجهیزات را برای تعداد بیشتری نان استفاده میکنید. این یعنی بازده فزاینده به مقیاس: هرچه بیشتر تولید کنید، کارآمدتر میشوید. در تجارت بینالملل، این ایده خیلی مهم است. اگر صنعتی در یک کشور بهخاطر مقیاس اقتصادی کارآمدتر شود، میتواند محصولاتش را ارزانتر بفروشد و در بازارهای جهانی موفقتر باشد. حالا اگر واردات ارزان از کشوری مثل چین وارد شود و بازار داخلی را بگیرد، تولید داخلی کم میشود، کارآیی پایین میآید و صادرات هم ضربه میخورد. این چیزی است که پل کروگمن، در سال۱۹۸۴ پیشبینی کرده بود. اندازه بازار داخلی مهم است و صنایع در کشورهایی با اندازه بازار داخلی بزرگ به مقیاس میرسند و میتوانند تولیدات خود را با هزینه کمتر افزایش دهند و از این طریق صادرات نیز بیشتر شود. پس برخلاف نظر غالب که تقاضای داخلی زیاد صادرات را کاهش میدهد، اینجا با تقاضای داخلی موثر زیاد از طریق اندازه بزرگ بازار داخلی، صنایع به مقیاس میرسد و با هزینه کمتر هم برای بازار داخلی و هم برای بازار خارجی تولید میکنند.
نویسندگان یک مدل اقتصادی میسازند که این ایده را آزمایش کند. این مدل چند کشور و چند صنعت را در نظر میگیرد و فرض میکند که شرکتها در هر صنعت محصولاتی تولید میکنند که کمی با هم فرق دارند (مثلا لباسهای مختلف با طرحها و کیفیتهای متفاوت). در این مدل، وقتی یک کشور مثل آمریکا به روی واردات از چین باز میشود، چند اتفاق میافتد:
بازار داخلی کوچک میشود: چون کالاهای چینی ارزانتر هستند، مردم کمتر از محصولات داخلی میخرند. این یعنی «بازار واقعی» (real market potential) شرکتهای آمریکایی کوچک میشود.
تولید کم میشود: وقتی فروش داخلی پایین میآید، شرکتها کمتر تولید میکنند.
بهرهوری کاهش مییابد: اگر مقیاس اقتصادی وجود داشته باشد، تولید کمتر یعنی هزینه هر واحد بالا میرود و شرکتها در بازار جهانی ضعیفتر میشوند.
صادرات افت میکند: چون شرکتها دیگر نمیتوانند با قیمت پایین رقابت کنند، صادراتشان کم میشود. اما یک نکته دیگر هم هست، واردات ارزان میتواند هزینه مواد اولیه را کم کند. مثلا اگر شما برای تولید لباس از پارچه چینی استفاده کنید که حالا ارزانتر شده، هزینه تولیدتان پایین میآید و شاید بتوانید بیشتر صادر کنید و از طرفی بازار خارجی نیز وجود دارد. پس سه نیروی متضاد داریم: یکی صادرات را کم میکند (نابودی صادرات) و دو مورد دیگر صادرات را زیاد میکند (اثر هزینه ورودی مواد اولیه و دسترسی به بازار خارجی). این مدل میخواهد ببیند کدام نیرو قویتر است. برای بررسی مناقشات پیرامون این موضوع بیایید با یک داستان شروع کنیم. داستانی از ژاپن که بسیار جذاب است.
ژاپن را در نظر بگیرید
در تابستان سال۱۹۶۲، مجله اکونومیست لندن گزارشی از تحول اقتصاد ژاپن در سالهای پساجنگ جهانی با عنوان «ژاپن را نظر بگیرید» (Consider Japan) تهیه و توجه جهان را به معجزهای ناشناخته در کُنج خاور دور جلب کرد.
در این گزارش خبرنگار انگلیسی با اقتصاددانهای ژاپنی مصاحبه کرده بود و از نگرش آنان به صادرات شوکه شده بود. ژاپنیها معتقد بودند که رشد تقاضای داخلی میتواند به توسعه صادرات صنایع ژاپن کمک کند و خبرنگار هم به آنها توضیح میداد که اهالی دولت ما در بریتانیا برعکس شما فکر میکنند.
به نوشته گزارش، دولت بریتانیا تقریبا بهطور خودکار فرض را بر این میگذارد که هرگونه افزایش «بیش از حد» تقاضای داخلی الزاما باعث کاهش صادرات میشود؛ زیرا تقاضای اضافی، کالاها را به سمت بازار داخلی جذب میکند. مقامات بریتانیایی استدلال برخی صنعتگران را که معتقدند افزایش تقاضای داخلی با امکان استفاده کامل تولیدکنندگان از صرفههای ناشی از تکنیکهای تولید انبوه به صادرات کمک میکند کماهمیت میشمارند... بهنظر میرسد وزرای خزانهداری بریتانیا به مفهوم «صنایع رشد داخلی» باور ندارند، بلکه مصرّانه معتقدند تنها نوع سالم رشد، رشدی است که «بر پایه صادرات و با هدایت صادرات شکل میگیرد.» واکنش اقتصاددان ژاپنی در مصاحبه با اکونومیست چنین بود که این بسیار جالب است.
در مراحل اولیه توسعه ژاپن، ما نیز صنعتیسازی خود را با صنایع صادراتی مانند نساجی پیش بردیم. اما در مرحله کنونی نوسازی ساختار صنعتیمان، فکر میکنم تنها صنایعی که در آنها شاهد بودهایم افزایش صادرات باعث رشد تولید شده –به جای آنکه افزایش تولید محرک رشد صادرات باشد – رادیوهای ترانزیستوری و شاید دوربینهای عکاسی بودهاند. ما این صنایع را دارای پایههای بسیار مستحکمی نمیدانیم؛ زیرا تقاضا برای آنها، بهویژه ترانزیستورها، ممکن است خیلی زود اشباع شود. افزایش صادرات در سایر محصولات ما عمدتا ناشی از گسترش بازار داخلی بوده است.
در سال ۱۹۸۴، پل کروگمن اقتصاددان آمریکایی مقاله معروفی به نام «محدودیت واردات به مثابه تشویق صادرات: رقابت بینالمللی در شرایط انحصار چندجانبه و صرفههای مقیاس» نوشت. مقاله با این چکیده شروع میشود که وقتی اهالی کسبوکار سعی میکنند موفقیت شرکتهای ژاپنی در بازارهای صادراتی را توضیح دهند، اغلب به مزیت داشتن یک بازار داخلی محافظتشده اشاره میکنند. طبق این استدلال، شرکتهایی که از یک بازار داخلی امن برخوردارند، چندین مزیت دارند: آنها از صرفههای ناشی از تولید در مقیاس بزرگ اطمینان دارند، میتوانند در طول زمان به اندازه کافی بفروشند تا از منحنی یادگیری پایین بیایند و به اندازه کافی درآمد کسب کنند تا هزینههای پژوهش و توسعه را جبران کنند. درحالیکه در بازار داخلی قیمتهای بالا دریافت میکنند، میتوانند با قیمتگذاری بر مبنای هزینه تولید نهایی [به جای هزینههای ثابت] بازارهای خارجی را با محصولات ارزان اشباع کنند.
این مقاله نظریه نامتعارفی به نام «تحدید واردات همان تشویق صادرات است» را در قالب مدل ریاضیاتی بیان کرد که تا قبل از آن در بین اهالی اقتصاد جریان اصلی قابل درک نبود. همانطور که مقاله کروگمن اشاره میکند این نظریه عمدتا از سوی «اهالی کسبوکار» شنیده میشد. گزارش نامبرده اکونومیست نیز مینویسد که این استدلال از سوی صنعتگران شنیده میشود و وزیران خزانهداری بریتانیا توجهی به استدلالشان نمیکنند. مدل »محدودیت واردات به مثابه تشویق صادرات« به وجود یک چرخه بازخوردِ خودتقویتشونده (feedback loop) میان اندازه بازار یک بنگاه صنعتی و هزینه تولید آن بنگاه اشاره میکند. با محدودیت واردات، بازار داخلی برای بنگاه داخلی گسترش پیدا میکند که به کمک آن میتواند در مقیاس انبوه تولید کند و به صرفههای مقیاس ایستا و پویا دست یابد. افزایش صرفههای مقیاس نیز سهم بیشتری از بازار داخلی و خارجی را نصیب بنگاه میکند و افزایش سهم بازار هم به افزایش مجدد صرفههای مقیاس میانجامد.
با وجود قدرت اقناعی این مدل، کروگمن نتیجه میگیرد که نتیجه اخلاقی مقاله این نیست که آمریکا باید از تولیدکنندگان داخلی خود حمایت گمرکی کند. هدف مقاله نشان دادن این است که استدلال اقتصاددانان ارتدکسِ تا زمانی که مدلهایشان ویژگیهای دنیای واقعی نظیر صرفههای مقیاس ایستا و پویا را - که «اهالی کسبوکار» اقتصاددانها را به نادیده گرفتنشان متهم میکنند – دربرنگیرد، قانعکننده نخواهد بود.
نیروهای متضاد واردات
همانطور که اشاره شد اخیرا مقالهای جدید با عنوان «آزادسازی واردات به مثابه تخریب صادرات» در ژورنال AER منتشر شده است که با الهام از مدل کروگمن (۱۹۸۴)، تاثیر آزادسازی واردات کالاهای چینی بر توان صادرات صنایع آمریکا را تخمین زده است. این مقاله شواهدی در تایید نظریه هترودکس «محدود کردن واردات همان تشویق صادرات است» پیدا کرده و فرآیند داوری تخصصی را با موفقیت پشت سر گذاشته است.
در سال۲۰۰۰، کنگره آمریکا امتیاز «عادیسازی دائمی روابط تجاری» (PNTR) با چین را تصویب کرد. این امتیاز ریسک افزایش تعرفه آمریکا بر واردات کالاهای چینی را از بین برد و انگیزه صادرات چینی به بازار آمریکا را افزایش داد. به دنبال آن، صنایعی که بیشترین فشار واردات را تحمل میکردند شاهد کاهش سهم بازارشان بودند و کاهش این سهم به ناتوانی آنها در بهرهگیری از صرفههای مقیاس انجامید. این مساله نیز به نوبه خود توان صادرات این صنایع را کاهش داد.آزادسازی تجاری از سه کانالِ ۱. اثر بازار خانگی یا بازار داخلی ۲. اثر هزینه نهاده تولید و ۳. اثر تقاضای خارجی توان صادرات صنایع را متاثر میکند. «اثر بازار خانگی» (home market effect) به کاهش سهم بازار داخلی صنایع یک کشور اشاره دارد که صرفههای مقیاس صنایع را کاهش میدهد. «اثر هزینه نهاده» (input cost effect) به گسترش دسترسی صنایع داخلی به واردات ابزار و مواد ارزانتر تولید اشاره میکند که بعد از آزادسازی تجاری در دسترس صنایع صادراتی قرار میگیرد. «اثر تقاضای خارجی» (foreign demand effect) نیز شامل افزایش تقاضای چین برای کالاهای صادراتی آمریکا بعد از آزادسازی دوجانبه تجاری است. اثر نوع اول تاثیر منفی آزادسازی تجاری بر صادرات شناخته میشود و دو اثر دیگر تاثیر مثبت آن بر رشد صادرات است.
تحلیل کمّی نشان میدهد که در اغلب صنایع مورد بررسی، اثر بازار خانگی تحتالشعاع دو اثر دیگر - افزایش دسترسی به نهاده ارزانتر و تقاضای خارجی بالاتر– قرار میگیرد. بنا به تخمین مقاله اثر خالص عادیسازی روابط تجاری با چین PNTR بر رفاه و صادرات کل آمریکا مثبت است، اما ۳۰درصد کمتر از حالتی است که با فرض بازدهی ثابت به مقیاس (بهجای بازدهی فزاینده به به مقیاسِ) اتفاق میافتد. این امر عمدتا به این دلیل است که صرفههای مقیاس، قدرت اثر هزینه نهاده (input cost effect) را تقریبا پنجبرابر تقویت میکند.
همسو با نمودار ۱، نتایج کمّی نشان میدهد که رشد صادرات با فشار رقابت وارداتی همبستگی منفی دارد. آزادسازی تجاری منجر به تخریب خالص صادرات در صنایعی شد که بیش از دیگران در معرض رقابت وارداتی بودند. در این صنایع اثر منفی آزادسازی تجاری بر اثر مثبتش غلبه کرده است. مقاله همچنین اثر رفاهی آزادسازی تجاری آمریکا را بررسی میکند. آزادسازی تجاری از یکسو تخصصیابی کشور را به سمت مزیت نسبی سوق میدهد که به افزایش رفاه میانجامد. اما از سوی دیگر ممکن است جابهجا کردن منابع تولید (اعم از نیروی کار) به بخشهایی با صرفههای مقیاس ضعیفتر، رفاه کل را کاهش دهد. مقاله درمییابد که بعد از آزادسازی تجاری، تولید کالاها 0.55درصد کاهش یافت؛ درحالیکه تولید خدمات 0.11درصد افزایش یافت. این نتیجه نشان میدهد که عادیسازی دائمی روابط تجاری با چین، تولید و اشتغال آمریکا را به سمت بخشهای خدماتِ بدون صرفههای مقیاس و با پیوندهای ضعیف روبهجلو با سایر بخشهای اقتصاد سوق داده است. بازتخصیص میانبخشی منابع بهعنوان «اثر تخصصیابی» شناخته میشود و منافع آزادسازی تجاری را خنثی میکند.
نویسندگان دادههای زیادی جمع کردند تا ببینند بعد از PNTR چه بلایی سر صادرات آمریکا آمد. آنها به صنایع مختلف در سطح NAICS (یک سیستم طبقهبندی صنعتی) نگاه کردند و صادرات آمریکا را قبل و بعد از سال۲۰۰۰ با کشورهای دیگر OECD (مثل ژاپن و آلمان) مقایسه کردند. ایده این بود که ببینند آیا صنایعی که شکاف NTR بزرگتری داشتند، بعد از PNTR صادرات کمتری داشتند یا نه یا به عبارت دیگر قرارگیری بیشتر در معرض رقابت وارداتی چین صادرات این صنایع را کاهش داد یا نه؟ نتایج جالب بود:
صادرات در صنایعی با شکاف بزرگ کم شد: وقتی به نمودار ۱ نگاه میکنیم، میبینیم که صنایعی که بیشتر تحت تاثیر واردات چین PNTR بودند (یعنی شکاف NTR بیشتری داشتند)، بعد از سال۲۰۰۰ رشد صادراتشان کمتر شد. مثلا در صنعت نساجی که شکاف NTR بالایی داشت، صادرات واقعا افت کرد.
اثر هزینه ورودی مثبت بود: در صنایعی که از مواد اولیه ارزانتر (مثلا پارچه چینی) استفاده میکردند، صادرات بیشتر شد. این یعنی کاهش هزینهها به بعضی صنایع کمک کرد تا در بازار جهانی بهتر عمل کنند.
مقیاس اقتصادی وجود دارد: نتایج نشان داد که وقتی تولید داخلی کم میشود، صادرات هم ضربه میخورد. این دقیقا همان چیزی است که مدل کروگمن پیشبینی کرده بود و یعنی تولید در آمریکا از مقیاس اقتصادی برخوردار است.
این مقاله به ما میگوید که آزاد کردن واردات یک شمشیر دولبه است. از یک طرف، باعث میشود کالاها ارزانتر شوند و شرکتها بتوانند با هزینه کمتر تولید کنند. از طرف دیگر، اگر صنعتی بهخاطر رقابت خارجی کوچک شود و مقیاس اقتصادی داشته باشد، ممکن است در بازار جهانی هم ضعیف شود. PNTR در آمریکا نشان داد که هر دو اتفاق افتاد: بعضی صنایع ضربه خوردند، ولی در کل اقتصاد سود کرد در نتیجه برای سیاستگذاران، این یعنی باید با دقت به اثرات تجارت نگاه کنند. اگر فقط به مدلهای ساده (بدون مقیاس اقتصادی) تکیه کنیم، ممکن است تاثیرات واقعی را اشتباه پیشبینی کنیم. این مقاله راهی برای اندازهگیری مقیاس اقتصادی با استفاده از دادههای تجاری پیشنهاد میدهد که میتواند به تصمیمگیری بهتر کمک کند.
- منابع:
Import Liberalization as Export Destruction? Evidence from the United States, Holger Breinlich, ۲۰۲۵, AER