نقشه راه اکونومیست برای ترامپ copy

اکونومیست در تحلیلی نوشت: ترامپ باید نهایت تلاش خود را برای پایان‌دادن به بحران‌های دیرین خاورمیانه به کار گیرد و او باید به منطقه فراتر از یک منبع بی‌ثباتی و معاملات تسلیحاتی بنگرد. یکی از سنت‌های غریب در وزارت خارجه آمریکا این است که در روزهای پایانی دوران صدارت وزرای خارجه، آنها به بیان فهرستی از ناکامی‌های خود در خاورمیانه می‌پردازند.

جان کری در سال ۲۰۱۶ این رویه را دنبال کرد و آنتونی بلینکن در روزهای پایانی وزارت خود، این روال را ادامه داد. بلینکن در سخنرانی خود در اندیشکده شورای آتلانتیک، فهرست بلندی از مشکلات در غزه بیان کرد: از رنج و مصیبت ساکنان غزه، تا ناکامی یافتن جایگزین برای حماس، و فقدان یک طرح صلح وسیع و جامع‌تر. این سخنان به‌عنوان تحلیل شرایط کنونی شاید مورد قبول بود، اما به‌عنوان سخنرانی وداع یک دیپلمات ارشد در راس وزارت خارجه آمریکا، در واقع پذیرش شکست و نوعی کیفرخواست و اعلام جرم علیه خود بلینکن بود که از زبان خودش بیان می‌شد.

 جو بایدن هرگز به چگونگی اعمال قدرت آمریکا برای رسیدن به اهدافش نپرداخته است. دستیاران او بیش از یک سال بود که به بنیامین نتانیاهو التماس می‌کردند تاکتیک خود بر مبنای ایجاد سرزمین سوخته در غزه را تعدیل کند و آتش‌بس را بپذیرد. اما نخست‌وزیر اسرائیل با نادیده‌گرفتن همه این درخواست‌ها، با هیچ‌گونه عواقبی مواجه نشد. پس باید گفت اگر متحدان ایالات متحده از بایدن هیچ هراسی نداشتند و به درخواست‌های دولت او ترتیب اثر نمی‌دادند، دشمنان واشنگتن قطعا از بایدن هیچ هراسی نداشتند. بایدن قصد داشت ایران را وادار به پذیرش یک توافق جدید بر سر برنامه هسته‌ای تهران کند، بااین‌حال نتوانست تحریم‌های ایالات متحده علیه این کشور را که به‌عنوان ابزار اصلی اعمال فشار محسوب می‌شد، پیاده کند.

 در موارد دیگر، بایدن حتی هدف سیاست‌های دولتش را نمی‌دانست. به‌عنوان ‌مثال، رابطه او با عربستان سعودی را در نظر بگیرید. او وعده داده بود پادشاهی عربستان را به یک کشور «طردشده و منفور» در جامعه جهانی بدل کند. اما بعدتر، به ریاض التماس کرد تا نفت بیشتری به بازار جهانی عرضه کند. او در ادامه به سعودی‌ها بسته‌ای حامل مشوق‌های کم‌ارزش برای به ‌رسمیت ‌شناختن اسرائیل پیشنهاد کرد. اما در نهایت به هیچ‌یک از وعده‌های خود عمل نکرد.

 اما این رویه تنها منحصر به بایدن نبود. ایالات متحده نزدیک به دو دهه است یک سیاست خاورمیانه‌ای جامع و منسجم ندارد. جورج دبلیو بوش آخرین رئیس‌جمهور آمریکا بود که برای منطقه خاورمیانه طرح‌های بلندپروازانه‌ای داشت و در نهایت تاسف، تهاجم فاجعه‌بار آمریکا به عراق رقم خورد. از آن زمان، روسای جمهور آمریکا به منطقه به‌عنوان یک کانون دردسرساز می‌نگرند و سیاست آنها ممارست و پافشاری بر اجرای سیاست‌های متناقض بود. آنها حتی درباره رهاکردن خاورمیانه سخن راندند؛ اما هیچ‌گاه آن را اجرایی نکردند. آنها بحران‌های بی‌پایانی را مدیریت کردند و نه‌فقط به ندرت موفق به حل‌وفصل آنها شدند، بلکه در اغلب موارد بر وخامت اوضاع افزودند.

 و باید گفت میز کار دونالد ترامپ درحال‌حاضر پر است از پرونده‌هایی از این دست؛ ازجمله آتش‌بس‌های شکننده در غزه و لبنان، روند گذار سیاسی پرتلاطم سوریه بعد از سقوط اسد و برنامه هسته‌ای ایران که هریک در وضعیت وخیمی قرار دارند. ترامپ اگر واقعا بخواهد در راستای حل‌وفصل این بحران‌ها گام بردارد، لازم است از اشتباهات پیشینیان خود عبرت بگیرد.

 گام اول اجتناب از عمل به‌مثابه یک هژمون غایب است. هنگامی که حماس در هفتم اکتبر به اسرائیل حمله کرد، هیچ‌کس به طور خاص علاقه‌ای به واکنش روسیه، چین یا اتحادیه اروپا نداشت. چه بخواهیم چه نخواهیم، آمریکا هنوز تنها قدرت خارجی بانفوذ واقعی در خاورمیانه است.

 به همین دلیل سیاست‌های ایالات متحده باید در همین مسیر دنبال شود. در دو دولت گذشته، پست‌های کلیدی دیپلماتیک اغلب خالی بودند. هم بایدن و هم ترامپ بیش از یک سال طول کشید تا سفرای خود را در عربستان معرفی کنند. مشاوران آنها در کاخ سفید پروژه‌های آزمایشی خود را مدیریت می‌کردند، درحالی‌که مسائل حائز‌اهمیت‌تر نادیده انگاشته می‌شدند. هدف این بود که خاورمیانه از روی میز رئیس‌جمهور دور بماند، به همین خاطر واشنگتن اغلب در حالت انفعالی قرار داشت.

حتی زمانی که این پرونده‌ها ناگزیر روی میز رؤسای جمهور قرار می‌گرفت، آنها شیفته دنبال‌کردن راه‌های میان‌بر و آسان بودند. باراک اوباما در مورد نیاز ایران و عربستان سعودی به «نقش‌آفرینی یکسان» در منطقه صحبت کرد: کشورهای عربی باید جمهوری اسلامی و متحدان آن را بپذیرند، زیرا توانمندی و قدرتشان مانع از رویارویی با آنها می‌شود. سپس ترامپ روی کار آمد که عادی‌سازی روابط بین اعراب و اسرائیل را یک چوب جادویی می‌دانست که می‌تواند منجر به انزوای ایران و ایجاد ثبات در منطقه خاورمیانه شود. بایدن هم در سیاست‌های خود، همین باور را دنبال کرد.

 اما آنچه طی ۱۵ ماه گذشته روی داد، همه این توهمات را نقش‌برآب کرد. مسیر دستیابی به ثبات در منطقه، پایان ‌دادن به بحران‌های دیرینه است. تصور اینکه رئیس‌جمهور ایالات متحده می‌تواند تنها ظرف چهار سال آینده به مناقشه فلسطین و اسرائیل پایان دهد، چیزی بیش از یک خیال‌پردازی نیست؛ شرایط امروز منطقه بسیار تیره‌وتار است. اما ترامپ آزادی عمل منحصربه‌فردی برای در هم شکستن باورهای متعصبانه و متصلب جمهوری‌خواهان و ارائه یک طرح صلح منصفانه دارد. این اقدام می‌تواند نقشه راه را برای رؤسای جمهور آینده آماده کند، دامنه عمل راست افراطی اسرائیل را محدود کند و به فلسطینی‌ها امید لازم را نسبت به آینده نوید دهد.

 ترامپ همچنین باید تصمیم بگیرد که در پی دستیابی به چه نوع توافقی با ایران است و در صورت شکست مذاکرات با تهران، حاضر است تا کجا پیش رود؟ دو پرسشی که او در دوره اول ریاست‌جمهوری خود مطرح کرد. برای یک ‌بار هم که شده، شانس دستیابی به یک توافق بزرگ در دسترس است: ایران دچار برخی محدودیت‌هاست و عربستان سعودی که زمانی با پیگیری دیپلماسی با رقیب خود مخالفت می‌کرد، اکنون از مذاکره حمایت می‌کند. در نظر بسیاری از صاحب‌نظران، روابط آمریکا در خاورمیانه مبتنی بر مفاهیم قدیمی ثبات است. اما معامله نفت در برابر امنیت عربستان سعودی نخ‌نما و قدیمی شده است: آمریکا بزرگ‌ترین تولیدکننده نفت جهان است و واردات نفت خام عربستان به پایین‌ترین سطح خود در دهه‌های اخیر رسیده است. بااین‌حال، روسای جمهور ایالات متحده هنوز با شرایط گذشته، برای معامله با پادشاهی عربستان نزدیک می‌شوند.

 کشورهای حاشیه خلیج‌فارس به دنبال ایجاد دگرگونی در اقتصاد وابسته به نفت خود هستند. یک رئیس‌جمهور معامله‌گر باید به دنبال فرصت‌های بیشتری برای تقویت روابط پیرامون هوش مصنوعی (AI)، انرژی‌های پاک و سایر بخش‌های کلیدی باشد. بایدن این کار را در سپتامبر انجام داد، زمانی که با امارات متحده عربی برای همکاری در زمینه هوش مصنوعی به توافق رسید. نفت و اسلحه پایه و اساس روابط آمریکا در خلیج‌فارس در قرن بیستم بود. تجارت و سرمایه‌گذاری در بیست و یکمین قرن پایه و اساس بهتری ایجاد می‌کند.

روسای جمهور ایالات متحده عادت دارند خاورمیانه را از دریچه قدرت سخت ببینند - اما اقتصاد هم تهدیدی برای ثبات منطقه‌ای محسوب می‌شود. تحریم‌ها اغلب چرخی هستند که فقط در یک‌ جهت حرکت می‌کنند. عدم رفع آنها در سوریه پس از اسد، این کشور را بی‌ثبات‌تر خواهد کرد.

 مصر نمونه دیگری است. آمریکا به بهانه حفظ ثبات منطقه، سالانه 1.3میلیارد دلار کمک نظامی به این کشور ارسال می‌کند. بااین‌حال، یکی از بزرگ‌ترین تهدیدها برای ثبات مصر، خود ارتش است که سهم بیشتری از اقتصاد را می‌بلعد. آمریکا نفوذ زیادی در صندوق بین‌المللی پول دارد که ۹میلیارد دلار وام به مصر داده است. ترامپ باید اصرار داشته باشد که این صندوق مصر را برای اصلاحات جدی اقتصادی تحت‌فشار قرار دهد.

آمریکا سعی کرده مشکلات منطقه را نادیده بگیرد. اما این مشکلات تنها با گذشت زمان بزرگ‌تر و بیشتر می‌شوند. اگر ترامپ می‌خواهد بحران‌های منطقه خاورمیانه از روی میز کارش کنار رود، باید از همین حالا اولویت ‌دادن به خاورمیانه را آغاز کند.