آنچه ایران می‌خواهد

کریستوفر دی بلاگیو در نشریه فارن‌افرز می‌نویسد: ولی نصر، نویسنده کتاب راهبرد بزرگ ایران: یک تاریخ سیاسی تلاش کرده است سیاست خارجی ایران را که طی چندین دهه شکل ‌گرفته و این کشور را به موقعیت کنونی‌اش رسانده است، تحلیل کند. نصر که یک پژوهشگر برجسته در حوزه ایران و خاورمیانه است، استدلال می‌کند که چشم‌انداز راهبردی جمهوری اسلامی بیشتر از آنکه بر گسترش ایدئولوژی اسلام‌گرایانه انقلابی متمرکز باشد، بر مفهومی از امنیت ملی بنا شده است که ریشه در رقابت‌های منطقه‌ای، تجربه تاریخی ایران و جریان‌های ضد استعماری و ضدامپریالیستی اواخر قرن بیستم دارد. او می‌نویسد: «اسلام همچنان زبان سیاست ایران است»، اما در عین ‌حال تاکید می‌کند که این بنیان‌های مذهبی برای تحقق منافع سیاسی و اقتصادی در داخل و تعریف منافع ملی در خارج هستند.

بر اساس بررسی‌های دقیق ولی نصر از منابع ایرانی، این کتاب اطلاعات مفیدی ارائه می‌دهد. با تلاش رئیس‌جمهور ایالات متحده، دونالد ترامپ، برای احیای کارزار «فشار حداکثری» که در دولت اول خود آغاز کرده بود، تهران با یک دوراهی روبه‌رو است: یا به واشنگتن امتیاز بدهد که منجر به کاهش تحریم‌ها خواهد شد؛ اما مستلزم پذیرش اعمال محدودیت بر فعالیت‌های هسته‌ای تهران و کندشدن سیاست خارجی ایران در منطقه خواهد شد یا اینکه تهران به دنبال تولید سلاح هسته‌ای برود که حملات پیشگیرانه اسرائیل و آمریکا را به تاسیسات هسته‌ای ایران را در پی داشته باشد که می‌تواند عواقب فاجعه‌باری برای منطقه به همراه داشته باشد.

برای درک واکنش احتمالی ایران، غرب باید دیدگاه‌های قدیمی درباره تهران را کنار بگذارد و منابع واقعی رفتار و نگرش آن را که بسیاری از آنها در گذشته نهفته‌اند، شناسایی کند.

 هزارتوی سیاست‌

 ولی نصر می‌گوید جنگ ایران و عراق، فرهنگ استراتژیکی را ایجاد کرد که رفتار ایران را در بیش از سه دهه بعد شکل داد، از جمله در دوران کنونی. او این فرهنگ را ترکیبی از «نگرانی از محاصره و توسعه برنامه‌های نفوذ» توصیف می‌کند؛ ترکیبی که تهران را به استفاده از نیروهای نیابتی و متحدان منطقه‌ای، همچنین تاکتیک‌های نامتقارن برای تقابل با دشمنان مجهزتر مانند اسرائیل و ایالات متحده سوق داده است.

 در اوایل قرن بیست‌ویکم، چشم‌انداز صلح و ورود سرمایه‌گذاری گسترده آمریکا برای سیاستمداران عمل‌گرای ایرانی جذابیت زیادی داشت؛ به‌ویژه برای اکبر هاشمی رفسنجانی که در دهه۱۹۹۰ رئیس‌جمهور بود و گفته می‌شد که با حمایت برخی از مقامات بلندپایه به دنبال یک «توافق بزرگ» با «شیطان بزرگ» یعنی ایالات متحده بوده است. پس از او، محمد خاتمی، رئیس‌جمهور میانه‌رویی که آشکارا به دنبال بهبود روابط با واشنگتن بود، روی کار آمد. ولی نصر در گزارش خود از مصاحبه‌هایش با خاتمی می‌نویسد که در سال۲۰۰۳، خاتمی نامه‌ای را که برای جرج بوش، رئیس‌جمهور وقت آمریکا آماده کرده بود تا پیشنهاد حل‌وفصل تمام اختلافات میان دو کشور را بدهد. اما به او توصیه شد که آن را ارسال نکند و هشدار داده شد که آمریکا این نامه را نشانه ضعف می‌بیند.با این ‌حال، خاتمی نامه را ارسال کرد، اما بوش پاسخی نداد و رئیس‌جمهور ایران اذعان کرد که پیش‌بینی مقامات در این زمینه درست بوده است.

 از دیدگاه تهران آنچه مهم است، اهداف بلندمدت است. دستیابی به آرمان‌ها از تحقق آنها مهم‌تر است، شکست‌ها همواره موقتی خواهند بود و ممکن است نسل‌ها طول بکشد تا پیروزی حاصل شود. جنگ ایران و عراق، با تمام هزینه‌های سنگین، به ایران آموخت چگونه تحریم‌های غرب را با استفاده از شرکت‌ها و واسطه‌ها دور بزند. علاوه بر این، جنگ باعث شد که بخش‌های متعهدتر و ایدئولوژیک‌تر به توانایی ایران در مقاومت و احیای جایگاه کشور بعد از متحمل شدن شکست‌ها، ایمان داشته باشند.

 اما شاید مهم‌ترین نتیجه جنگ، بدل‌شدن ایران به یک قدرت خودکفا در زمینه‌های فناوری نظامی بود. این خودکفایی برای ایران امکان تولید ابزارهای دفاعی متعددی را فراهم کرد، از جمله پهپادها و موشک‌های بالستیکی که ایران در اکتبر گذشته به سمت اسرائیل شلیک کرد و البته سانتریفیوژهای چرخانی که باوجود مخالفت‌های بین‌المللی، ایران را تا مرز تبدیل‌شدن به یک قدرت هسته‌ای پیش بردند. حمله صدام به ایران همچنین دکترین راهبردی «دفاع پیش‌دستانه» را در ایران شکل داد که در سال۲۰۰۳ به‌طور رسمی اتخاذ شد. آنچه رقبای ایران به‌عنوان رفتار تهاجمی و عامل هرج‌ومرج از طریق جنگ‌های نیابتی و تاکتیک‌های پنهانی می‌بینند، از دیدگاه ایران، تلاشی دفاعی برای خنثی‌سازی تهدیدها پیش از رسیدن آنها به مرزهای کشور است.

 جمهوری اسلامی قدرت متحدان شیعه خود را در عراق، به بهای تضعیف جناح‌های دیگر (از جمله افراط‌گرایان داعش) تقویت کرد، نظام سیاسی لبنان را تحت نفوذ حزب‌الله درآورد و هزاران نیروی متحد خارجی - بیشتر شیعیان افغان - را برای کمک به اسد در جنگ علیه شورشیانی که خواستار سرنگونی او بودند، به سوریه اعزام کرد. در بیشتر دهه دوم این قرن، این تلاش‌ها تحت‌نظر فرمانده ای قرار داشت که به بزرگ‌ترین معمار دکترین «دفاع پیش‌دستانه» تبدیل شد: سردار ایرانی، (سردار شهید) قاسم سلیمانی.

 دستاوردهای سردار سلیمانی چشم‌گیر بوده‌اند. در سال۲۰۱۵، ایشان شخصا ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه و حسن نصرالله، رهبر حزب‌الله را متقاعد کرد که در جنگ سوریه حضور داشته باشند که در نهایت باعث شد که اسد تقریبا یک‌دهه دوام بیاورد. در همان سال، سردار سلیمانی همچنین عملیات بازپس‌گیری شهر مهم تکریت در عراق از داعش را هدایت و فرماندهی کرد. سردار سلیمانی ترکیبی از شجاعت، زیرکی و اقتدار یک فرمانده را با هم داشت. یکی از مقامات ارشد عراقی ایشان را «یک استراتژیست هوشمند» توصیف کرد.

 با عنایت به آنچه طی ماه‌های اخیر در منطقه روی داد، شاید بتوان گفت اگر سردار قاسم سلیمانی که در حمله پهپادی به دستور ترامپ در سال۲۰۲۰ به شهادت رسید، هنوز در قید حیات بودند، روند تحولات به شکل دیگری رقم می‌خورد. علاوه بر حفظ جایگاه حزب‌الله، سردار سلیمانی شاید اجازه نمی‌داد که اسد در دسامبر گذشته به این سادگی سقوط کند.

 گره کور برنامه هسته‌ای

 امروز برای حل چالش‌هایی که منطقه با آن مواجه است هیچ راه مستقیمی و آسانی وجود ندارد. به گفته ولی نصر، امروز حتی اگر جمهوری اسلامی تصمیم بگیرد از دفاع پیش‌دستانه دست بکشد، انجام این کار آسان نخواهد بود و این سخن قبل از سقوط اسد در دسامبر مطرح شده بود. پیچیدگی‌هایی که امروز بر سر برنامه هسته‌ای ایران ایجاد شده شرایط را دشوارتر کرده است؛ زیرا احتمالا سیاست‌های ترامپ موجب شود این موضوع به رویارویی مستقیم میان دو کشور کشیده شود.

 اما باید گفت با وجود شرایط پیچیده‌ای که منطقه با آن مواجه است و بحران‌هایی که ایران با آن مواجه است، بخش اعظمی از مردم ایران در صورت بروز جنگ از کشورشان دفاع خواهند کرد و حملات خارجی اغلب موجب همبستگی آنها می‌شود.