پایان نظم پساجنگ نزدیک است

ممکن است به نظم جهانی علاقه نداشته باشید؛ اما نظم جهانی به شما علاقهمند است. آمریکا رویکردی مشابه «دون کورلئونه» یا همان شخصیت اصلی فیلمهای پدرخوانده را در اوکراین به نمایش گذاشته است. مقامات آمریکایی که در ابتدا درخواست ۵۰۰میلیارد دلار داشتند، به یک معامله مبهم برای ایجاد یک صندوق دولتی مشترک برای توسعه مواد معدنی اوکراین رضایت دادند. البته مشخص نیست آیا آمریکا در ازای این معامله به اوکراین تضمینهای امنیتی ارائه خواهد داد یا خیر؟
دولت ترامپ مجموعهای از ایدهها و منیتها است، اما همه آنها بر سر یک چیز توافق دارند: در چارچوب قوانین و اتحادهای پس از ۱۹۴۵، آمریکاییها در تجارت ناعادلانه و پرداخت هزینه جنگهای خارجی غرق شدهاند. ترامپ تصور میکند میتواند منافع ملی را بهطور موثرتری از طریق معاملههای غیرمتعارف دنبال کند. همه چیز قابل دسترسی است: قلمرو، فناوری، مواد معدنی و موارد دیگر. او در ۲۴فوریه پس از گفتوگو با امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه، درباره اوکراین اظهار کرد: سرتاسر زندگی من مثل یک معامله است. نزدیکان ترامپ با سابقه فعالیتهای تجاری، از جمله استیو ویتکاف، باهدف سنجش و ارزیابی زمینههای معاملات پرسود که تامینکننده اهداف دولت است از جمله مجاب کردن عربستان سعودی برای به رسمیت شناختن اسرائیل یا مهیا کردن زمینه بازگشت کاخ کرملین به آغوش جامعه جهانی، بین پایتختهای مختلف در رفت و آمد هستند.
این نظام جدید سلسلهمراتب جدیدی دارد. آمریکا در جایگاه بالا و اول قرار دارد. در مرحله بعدی کشورهایی با منابعی برای فروش یا توانایی تهدید دیگران و رهبرانی که خود را تابع اصول دموکراتیک نمیدانند، قرار دارند. ولادیمیر پوتین میخواهد جایگاه روسیه را به عنوان یک امپراتوری بزرگ احیا کند. محمد بنسلمان میخواهد خاورمیانه را مدرن کند. شی جینپینگ هم یک کمونیست متعهد و هم یک ملیگرا است که خواهان جهانی مناسب برای یک چین قدرتمند است. در رتبه سوم متحدان آمریکا قرار دارند که وابستگی و وفاداری آنها بهعنوان نقطهضعف آنها برای بهرهکشی تلقی میشود.
قلمرو کشورها قابل مذاکره شده است و اصول و مبانی نظام بینالمللی مربوط به بعد از سال۱۹۴۵ رو به فراموشی است. مرز اوکراین ممکن است با توافق میان ترامپ و پوتین و با یک دست دادن ساده میان این دو سیاستمدار تعیین شود. مرزهای اسرائیل، لبنان و سوریه بعد از ۱۷ماه جنگ محو شده است. برخی از قدرتهای خارجی نسبت به این موضوع بیتفاوت هستند. با این حال، ترامپ غزه و همچنین گرینلند را مورد توجه قرار داده است و در هر گفتوگوی چینی-آمریکایی، شی میتواند برای قلمرو جدید یک پیشنهاد تازه دهد، بهعنوان مثال پیشنهاد محدود کردن صادرات در ازای امتیازاتی در تایوان، دریای چین جنوبی یا هیمالیا.
چانهزنی بر سر اقتصاد بسیار فراتر از تعرفهها است و تلفیقی از قدرت دولتی و تجارت را شامل میشود. این نشاندهنده عقبنشینی از این ایده است که تجارت به بهترین وجه توسط قواعد بیطرفانه اداره میشود. گفتوگوهای دوجانبه بین آمریکا و روسیه، عربستان سعودی، مدیران تایوانی و اوکراین شامل تولید نفت، قراردادهای ساختوساز، تحریمها، کارخانههای اینتل، استفاده از سرویس ماهوارهای استارلینک متعلق به ایلان ماسک و مسابقات گلف صحرا است.
معاملهگران جدید ادعا میکنند که رویکرد آنها به نفع جهان خواهد بود. ترامپ استدلال میکند این رویه به سود آمریکا نیز هست. آیا آنها درست میاندیشند؟ هم ترامپ و هم رهبران جنوب جهانی حق دارند که میگویند نظم پس از سال ۱۹۴۵ از بین رفته است. وقتی دیپلماسی دچار رکود میشود، ایدههای غیرمتعارف میتوانند کارساز باشند.در این میان پیچیدگیهای بسیار وجود دارد: عربستان سعودی خواهان یک توافق دفاعی برای ایجاد بازدارندگی منطقهای است که در صورت به رسمیت شناختن اسرائیل، آمریکا ممکن است به آن اجازه دهد. اما این مستلزم آن است که اسرائیل و فلسطینیها آینده دو کشوری را تایید کنند که ترامپ در طرح خود برای برقراری صلح در غزه آن را رد کرد. روسیه خواهان لغو تحریمهای نفتی است؛ اما این درخواست میتواند درآمد عربستان سعودی را کاهش دهد و هزینههای هند را افزایش دهد و این سلسله ادامه دارد. در همین حال، زمانی که مرزها قابل مناقشه باشند، جنگها ادامه خواهد یافت.
حتی غولهایی مانند هند ممکن است احساس ناامنی کنند. از آنجا که ترامپ قدرت را امری شخصی میداند و نه وابسته به نهادهای آمریکا، ممکن است برای او دشوار باشد که همتایان خود را متقاعد کند توافقها پایدار خواهند ماند و این دلیلی است که او هیچگاه نخواهد توانست به جایگاه هنری کیسینجر دست یابد.بنابراین، جهان رنج خواهد برد. چیزی که ترامپ متوجه نیست این است که آمریکا نیز آسیب خواهد دید. نقش جهانی آمریکا بار نظامی دارد و پذیرش تجارت آزاد را اجتنابناپذیر میکند؛ امری که به برخی صنایع آمریکایی آسیب میرساند. با وجود این، دستاوردها بسیار بیشتر بوده است. تجارت به نفع مصرفکنندگان و صنایع واردکننده است.اینکه آمریکا قلب سیستم مالی دلاری جهان است به این کشور اجازه میدهد سالانه بیش از ۱۰۰میلیارد دلار در هزینههای استقراض صرفهجویی کند و کسری بودجه بالایی داشته باشد. ارزش تجارت خارجی شرکتهای آمریکایی ۱۶تریلیون دلار است. این شرکتها در خارج از کشور به دلیل قوانین جهانی قابل پیشبینی و بیطرفانه در تجارت، به جای امتیازات ویژه و گذرا، رشد میکنند.ترامپ معتقد است آمریکا میتواند تا حدی یا به طور کامل اروپا و شاید متحدان آسیایی خود را رها کند.
او میگوید «اقیانوس زیبا» بین آنها فاصله انداخته است. اما جنگها اکنون شامل فضا و فضای سایبری میشوند، بنابراین فاصله فیزیکی امنیت کمتری نسبت به سال۱۹۴۱ ایجاد میکند؛ زمانی که حمله ژاپن به پرل هاربر به انزواطلبی آمریکا پایان داد. علاوه بر این، وقتی آمریکا میخواهد قدرت سخت را به نمایش گذارد یا از خاک خود دفاع کند، به کمک متحدان نیاز دارد، از پایگاه هوایی رامشتاین در آلمان و ایستگاه سیگنالهای پاین گپ در استرالیا تا ردیابی موشک در قطب شمال کانادا. در دنیای ترامپ، آمریکا ممکن است دیگر دسترسی آزاد به این نقاط نداشته باشد.طرفداران معاملهگری فرض میکنند آمریکا میتواند با چانهزنی به آنچه میخواهد دست یابد. اما همزمان با سوءاستفاده ترامپ از وابستگیهای چند دههای، اهرم فشار آمریکا به سرعت از بین خواهد رفت.
با احساس خیانت، متحدان در اروپا و فراتر از آن برای تامین امنیت به یکدیگر متوسل خواهند شد. اگر هرجومرج گسترش یابد، آمریکا باید با تهدیدهای جدید مقابله کند؛ درحالیکه ابزارهای کمتری در اختیار دارد: به یک مسابقه تسلیحات هستهای آسیایی در شرایطی که اتحادهای آمریکایی و نظام کنترل تسلیحات تضعیف شده است، فکر کنید. در این زمانه خطرناک، ارزش دوستان، اعتبار و قواعد از منفعت مالی خیلی بیشتر است. کنگره، بازارهای مالی یا رایدهندگان هنوز میتوانند ترامپ را متقاعد کنند که از مواضع خود عقبنشینی کند؛ اما جهان مدتهاست که خود را آماده ورود به عصر بیقانونی کرده است.