ترامپ ضدنظم

رابطه بین دولت ترامپ و اوکراین تا حد زیادی غیرقابل ترمیم است یا اگر بخواهم دقیق‌تر بگویم، این رابطه به یک تقابل آنتاگونیستی تبدیل شده که در آن ایالات متحده دیگر در کنار اوکراین نیست. اما این موضوع به آنچه در کاخ سفید رخ داده، محدود نمی‌شود. آنچه اتفاق افتاد بدون شک نمایشی مضحک و همچنین لحظه‌ای بی‌سابقه در تاریخ ایالات متحده آمریکا بود. اما این واقعه علت تغییر موضع آمریکا نیست، بلکه خود نشانه‌ای از این واقعیت است که ترامپ و دولتش کاملا مسیر خود را تغییر داده‌اند. تغییری که تنها شامل توقف حمایت از اوکراین نمی‌شود، بلکه به‌طور کلی‌تر، فاصله گرفتن از نظم لیبرال جهانی است؛ نظمی که ترامپیست‌ها آن را دروغی بزرگ می‌دانند. این همان موضعی است که معاون رئیس‌جمهور، جِی.دی.ونس، در کنفرانس امنیت مونیخ اتخاذ کرد: موضع‌گیری صریح علیه دموکراسی‌های لیبرال اروپا. همچنین همان موضعی است که ترامپ چند روز پیش، زمانی که اتحادیه اروپا را پروژه‌ای خصمانه و ضدآمریکایی توصیف کرد، بیان کرد. از این رو، آنچه شاهدش بودیم، تنها گواهی دیگر بر این واقعیت است که ایالات متحده اساسا از دموکراسی و نظم لیبرال فاصله گرفته است.

اگرچه رئیس‌جمهور آمریکا، دونالد ترامپ، در جریان کارزار انتخاباتی خود وعده داده بود که جنگ علیه اوکراین را تقریبا ظرف ۲۴ساعت به پایان خواهد رساند؛ اما این اتفاق تا این لحظه رخ نداده است. نظریه‌ای وجود دارد که می‌گوید رئیس‌جمهور آمریکا صرفا به دنبال یافتن مقصری است که توضیح دهد چرا روند برقراری صلح در اوکراین به این سرعت پیش نمی‌رود.

آنچه شاهدش هستیم، صرفا یک لغزش لحظه‌ای یا یک اشتباه ناگهانی نیست. آنچه اتفاق افتاد، درواقع یک اتفاق برنامه‌ریزی‌شده و حساب‌شده بود. این یک حمله هدفمند از سوی رئیس‌جمهور آمریکا و معاون او به یک متحد آمریکا بود. من فکر نمی‌کنم که این اقدام بیشتر به وعده‌های انتخاباتی ترامپ مربوط باشد. این اقدام هدفش تحقیر و به چالش کشیدن رئیس‌جمهور اوکراین بود. این دقیقا همان نوع جدیدی از سیاست سلطه‌جویانه و تهاجمی است که به ویژگی بارز سیاست خارجی آمریکا در دوره ریاست‌جمهوری ترامپ تبدیل خواهد شد. از سوی دیگر، این اقدام آشکارا درصدد ارسال پیام به داخل و خارج از کشور بود که نشان دهد ایالات متحده دیگر در کنار اوکراین و کشورهای اروپایی نیست. علاوه بر این، این نمایش سیاسی به‌عنوان بهانه‌ای مورد استفاده قرار گرفت تا کمک‌های نظامی به اوکراین متوقف شود.

برخی تحلیلگران معتقدند که زلنسکی در این گفت‌وگو از نظر تاکتیکی ناپخته عمل کرد؛ زیرا در برابر ده‌ها دوربین یک بحث اساسی درباره ضمانت‌های امنیتی و کمک‌های نظامی آمریکا را پیش کشید. این تحلیل کاملا نادرست است؛ زیرا بر یک سوء‌تفاهم اساسی بنا شده است: این تصور که موضع ترامپ در این مورد را می‌توان با مهارت تاکتیکی و دیپلماسی هوشمندانه تغییر داد. این صرفا یک خوش‌خیالی است که به این ایده که ترامپ در واقع موضع ثابتی ندارد بیش از پیش صحه می‌گذارد و بر این تصور خط بطلانی می‌کشد که ترامپ صرفا تاجری است که به دنبال یک معامله خوب می‌گردد یا فردی که می‌توان با چاپلوسی نظرش را تغییر داد و او را به هر چیزی متقاعد کرد. از سوی دیگر نباید فراموش کرد که ترامپ سال‌هاست در این زمینه موضعی کاملا روشن دارد و به روسیه و حاکمان خودکامه‌ای مانند پوتین تمایل نشان داده است. گذشته از این باید دانست که ترامپیست‌هایی که اکنون در قدرت هستند، یک پروژه ایدئولوژیک مشخص را در آمریکا دنبال می‌کنند. آنها کاملا جدی هستند در اینکه از نظم لیبرال جهانی و دموکراسی‌های لیبرال اروپا فاصله بگیرند. آنها چشم‌انداز کاملا متفاوتی دارند. ما باید این توهم را کنار بگذاریم که با اندکی مهارت دیپلماتیک و درایت می‌توان از این مساله جلوگیری کرد.

هیچ موردی وجود ندارد که در آن ترامپ و ونس از نظر محتوایی «محق» باشند. البته می‌دانم که این حرف ممکن است بیش از حد قاطع به نظر برسد، اما امیدوارم همه بتوانند این موضوع را به‌طور کامل بررسی و قضاوت کنند. من سه مثال مشخص ارائه می‌کنم که نشان می‌دهد چرا آنها در ادعای خود محق نیستند. ونس و ترامپ می‌گویند که زلنسکی باید معامله را بپذیرد. اما کدام معامله؟ اصلا هیچ معامله‌ای وجود ندارد. تنها چیزی که وجود دارد، این خواسته است که اوکراین باید شرایط روسیه را بپذیرد. ونس و ترامپ، زلنسکی را متهم می‌کنند که او قدردان نیست؛ اما زلنسکی در هر دیدار عمومی در ایالات متحده و در هر حضور سیاسی، سپاس‌گزاری خود را ابراز کرده‌است.

اما زلنسکی کجا حق داشت؟ لحظه‌ای که این بحث واقعا شدت گرفت، زمانی بود که معاون رئیس‌جمهور، جِی.دی.ونس، گفت که زلنسکی باید راه دیپلماتیک را امتحان کند و دیپلماسی را در پیش بگیرد. زلنسکی در پاسخ پرسید: «دیپلماسی دقیقا یعنی چه؟» این یک پرسش کاملا منطقی است، به‌ویژه با توجه به اینکه خود ترامپ به صراحت اعلام کرده که قصد دارد بدون مشارکت اوکراین و به‌طور مستقل با پوتین به راه‌حلی برای پایان بخشیدن به این درگیری برسد. در چنین شرایطی، دقیقا چه انتظاری می‌توان از رئیس‌جمهور اوکراین داشت؟ اگر بخواهیم بررسی کنیم که زلنسکی در این وضعیت که ناگزیر با آن مواجه شد، چه کار درستی انجام داد، شاید بتوان گفت که موقعیت اوکراین امروز در واقع بهتر از قبل از این بحران است؛ زیرا اگر این رویداد را در کنار سخنان ونس در کنفرانس امنیت مونیخ قرار دهیم، حالا باید برای همه در اروپا کاملا روشن شده باشد که در ایالات متحده با چه نوع دولتی سروکار دارند. هرگونه تردیدی که ممکن بود وجود داشته باشد، اکنون باید از بین رفته باشد. از دیدگاه اوکراین، این شاید تنها نکته مثبتی باشد که می‌توان از این ماجرا نتیجه گرفت.  اما آیا چیزی وجود دارد که بتواند به اوکراین در رابطه‌اش با ایالات متحده امید بدهد؟ 

در این زمینه باید گفت، دست‌کم نه درباره دولت ترامپ. دولت آمریکا در فاصله گرفتن از اوکراین، نزدیکی به پوتین و رژیم‌های خودکامه، و کنار گذاشتن نظم لیبرال جهانی کاملا جدی است. تصور این است که از جانب زلنسکی هم هیچ تردیدی در این مورد وجود ندارد. امید شاید در سطوح پایین‌تر از دولت آمریکا وجود داشته باشد؛ زیرا زلنسکی در میان مردم آمریکا بسیار محبوب است؛ حتی محبوب‌تر از ترامپ و به‌مراتب محبوب‌تر از پوتین. در حال حاضر، جامعه مدنی آمریکا نسبت به آنچه اتفاق افتاده، شوکه شده و به‌شدت خشمگین است. حمایت از اوکراین در این سطح دیده می‌شود؛ اما اینکه این حمایت به کمک‌های مادی واقعی برای اوکراین تبدیل شود، مساله‌ای کاملا متفاوت است. در غیر این صورت، اوکراین باید تمرکز خود را بر اروپا بگذارد و اروپا نیز باید بر خودش تمرکز کند. در واکنش به این اتفاق، ما شاهد ابراز همبستگی گسترده از سوی رهبران کشورهای اروپایی بودیم. به‌عنوان مثال، فریدریش مرتس، صدراعظم احتمالی آینده آلمان به صراحت موضع خود را اعلام کرده و در کنار زلنسکی ایستاده است. امید اوکراین باید در همین‌جا باشد. دیگر منطقی نیست که همچنان امیدوار باشیم بتوان با ترامپ، دولت ترامپیست‌ها، یا حزب جمهوری‌خواه، به سیاستی متفاوت‌تر از آنچه تاکنون دیده‌ایم، برسیم. / منبع: تاگسشاو آلمان

* استاد دانشگاه جورج تاون