ناقوس مرگ نظم کهنه

به نوشته روزنامه نیویورک‌تایمز، اروپا، غرق در شوک است. ایالات متحده، ملتی که ایده اصلی آن آزادی و خواست اصلی آن دفاع از دموکراسی در برابر استبداد بوده است، به متحد خود روی آورده بود؛ اما هم‌اینک یک خودکامه دیگر، ولادیمیر وی.پوتین را در آغوش گرفته است. اروپا در حال حاضر احساس رهاشدگی می‌کند و دوباره باید خود را به‌شکل عظیمی تسلیح کند؛ چراکه حیرت‌زده از فروپاشی ایدئولوژی آمریکایی، خود را سرگردان می‌بیند. 

والری هایر، رئیس گروه «نوسازی اروپا» در پارلمان اروپا گفت: «ایالات متحده ستونی بود که صلح حول آن مدیریت می‌شد؛ اما او این اتحاد را تغییر داد. ترامپ تبلیغات پوتین را به زبان می‌آورد. ما وارد دوران جدیدی شده‌ایم.» تاثیر عاطفی بر اروپا عمیق است. در سال۱۹۴۵ در یک سفر طولانی از ویرانه‌های اروپا به یک قاره مرفه و آزاد می‌رسیدیم که مرکز آن آمریکا بود. سخنرانی جان اف.کندی، رئیس‌جمهوری وقت ایالات متحده در سال۱۹۶۳ با عنوان «استحکام برلین غربی» الهام‌بخش آزادی‌خواهان در هر جای دنیا شد. رونالد ریگان، رئیس‌جمهوری وقت ایالات متحده در سال۱۹۸۷ در دروازه براندنبورگ چالش خود را مطرح کرد: «آقای گورباچف! این دیوار را خراب کن!» تاریخ آمریکا و اروپا همواره با یکدیگر گره خورده است و اروپا نیز یک قدرت به‌حساب می‌آمد. اما معنای «غرب» در این عصر جدید دیگر مشخص نیست. برای سال‌های متمادی، با وجود تنش‌های گاهی حاد اروپایی-آمریکایی، این اتحاد، یک بازی استراتژیک واحد را نشان می‌داد که در تعهد خود به ارزش‌های لیبرال دموکراسی با یکدیگر متحد هستند.

الان اروپا هست، روسیه هست، چین هست و آمریکا هست. «غرب» یک ایده توخالی شده است. چگونگی پر شدن این خلأ مشخص نیست، اما یکی از نامزدهای آشکار خشونت است؛ زیرا قدرت‌های بزرگ قصد کنار گذاشتن خشونت را ندارند. البته که شلاق تعرفه‌ها روی بدن تجارت نشان داد که ترامپ حتی اگر تمایلات ملی‌گرایانه و خودکامه جویانه‌اش دائمی و ثابت باشد، فردی تکان‌دهنده است. او معامله‌گر است، او می‌تواند مسیر خود را تغییر دهد. در سال۲۰۱۷، در سفری که در اولین دوره ریاست‌جمهوری خود به لهستان داشت، گفت: «امروز اعلام می‌کنم که جهان بشنود که غرب هرگز و هرگز شکسته نخواهد شد. ارزش‌های ما پیروز خواهد شد.» رئیس‌جمهور از آن زمان خود را از قید و بند چنین تفکر سنتی و اطرافیان جمهوری‌خواهش که چنین تفکری را حمایت می‌کردند، رها کرده است. به نظر می‌رسد که او یک رئیس‌جمهور و فرمانده بی‌بند و بار است.

چالش پیش روی اروپا این است که ببیند ترامپ روی چه چیز مانور می‌دهد و چه تغییر جهتی در مدیریت اقتدارگرایانه ترامپ قرار است رخ دهد.

یک هفته پس از رفتار زشت ترامپ با ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهوری اوکراین که متهم شده بود حتی یک‌بار هم از آمریکا به خطر کمک‌های نظامی‌اش تشکر نکرده، قرار است با موافقت رئیس‌جمهوری آمریکا این هفته، سه‌شنبه، مقامات ارشد دو کشور با یکدیگر در جده دیدار داشته باشند. ترامپ همچنین تهدید کرده است که اگر روسیه وارد مذاکرات صلح نشود، تحریم‌های بیشتری را علیه روسیه اعمال خواهد کرد. این ممکن است برخی از آسیب‌ها را کاهش دهد؛ اگرچه به نظر می‌رسد که شواهد کمی برای پایان دادن به جنگ تحریک‌شده توسط روسیه وجود داشته باشد. 

نیکول باچاران، دانشمند علوم سیاسی در دانشگاه ساینس‌پو در پاریس گفت: «توجیهات ترامپ هرچه باشد، بزرگ‌ترین خطر اما انکار دموکراسی‌های لیبرال توسط او خواهد بود.» ترامپ می‌داند به کجا می‌رود. تنها موضع واقع‌گرایانه اروپا این است که بپرسد: «ما به‌عنوان یک نیروی نظامی چه داریم و چگونه آن را با فوریت رشد و توسعه دهیم؟» امانوئل مکرون، رئیس‌جمهوری فرانسه هفته گذشته اعلام کرد که این قاره با «تغییرات برگشت‌ناپذیر» از سوی آمریکا مواجه شده است. او خواستار «تامین مالی گسترده مشترک» برای تقویت سریع نظامی اروپا شد، از نشست هفته آینده روسای ستادهای اروپایی خبر داد و گفت: «صلح نمی‌تواند با تسلیم اوکراین رخ دهد.» او همچنین پیشنهاد داد که چتر هسته‌ای فرانسه را به متحدان اروپا گسترش دهد.

 اینها نشانه‌هایی از تغییرات استراتژیک بزرگ است. اما هیچ‌جای اروپا به اندازه آلمان از مدیریت بی‌ثبات ترامپ تاثیر نپذیرفت؛ کشوری که جمهوری پس از جنگ آن عمدتا ساخته‌ آمریکایی‌ها بود و حافظه جمعی‌اش سخاوت سربازان آمریکایی را که اولین کمک را به یک کشور ویران کرده بودند، مقدس نگه می‌دارد. کریستوف هوسگن، رئیس آلمانی کنفرانس امنیتی مونیخ ماه گذشته درحالی‌که به پایان سه سال کار خود در این سمت نزدیک شده است، شروع به گریه کرد. او گفت که از بین بردن نظم مبتنی بر قوانین و تعهد به حقوق بشر آسان بوده، اما بازسازی آنها سخت است. وی پس از آن صحبت کرد که جی‌دی ونس، معاون رئیس‌جمهوری ایالات متحده، اروپا را متهم به انکار دموکراسی کرد و گفت که تحت عنوان «راست افراطی» مانع پیشروی احزاب راست‌گرا در قاره سبز می‌شود؛ از جمله حزب «آلترناتیو برای آلمان» که لحنش به لحن نازی‌ها بسیار نزدیک شده است. 

ژاک روپنیک، دانشمند علوم سیاسی فرانسوی که مطالب زیادی درباره اروپای مرکزی نوشته است، گفت: «منظره وحشتناکی بود، پسری که شلاق می‌زد و پسری که گریه می‌کرد. اروپا باید اکنون برای نجات دموکراسی قدم بردارد.» برای بسیاری از آلمانی‌ها، این ایده که آمریکا، نیروهایش کارهای زیادی برای شکست هیتلر انجام دادند، چون از حزبی به نام «آلترناتیو برای آلمان» که اعضایش آشکارا نازی هستند، حمایت می‌کند، یک خیانت غیرقابل بخشش است. آلترناتیو برای آلمان اکنون دومین حزب بزرگ آلمان است. به گفته سایمون شاما مورخ بریتانیایی که این هفته با یک پادکست استرالیایی مصاحبه کرد، حمایت آمریکا از نازی‌ها همراه با قطع کمک‌های نظامی و اطلاعاتی آمریکا به اوکراین، حداقل در حال حاضر، «ننگ وحشتناکی» است. فریدریش مرتس، صدراعظم احتمالی محافظه‌کار آلمان، با کلماتی واکنش نشان داد که شبیه ناقوس مرگ نظم قدیمی بود. وی گفت: «اولویت مطلق من تقویت هرچه سریع‌تر اروپا خواهد بود تا گام به گام بتوانیم واقعا از ایالات متحده به استقلال برسیم. به گفته او، دولت ترامپ «به‌طور عمده نسبت به سرنوشت اروپا بی‌تفاوت است.» 

در چند لحظه، یک تابو سه‌گانه آلمانی سقوط می‌کند: آلمان مرتس از قیمومیت آمریکا خارج می‌شود، برلین توسعه هسته‌ای فرانسه را مورد بررسی قرار می‌دهد و اجازه رشد بدهی را برای توسعه سریع‌تر صنایع نظامی می‌دهد. آلمان حتی در زمان سختی‌های اقتصادی، برای اروپا یک رهبر است. اگر همکاری نظامی فرانسه و آلمان به سرعت رشد کند و با مشارکت نظامی بریتانیا تکمیل شود، همان‌طور که در زمان نخست‌وزیری کر استارمر به نظر می‌رسد، رخ دهد، اروپا باید از شهرت خود تحت عنوان «کوتوله استراتژیک» فاصله بگیرد. اما این امر یک شبه اتفاق نخواهد افتاد.