ویرانگری در ۵ مرحله

واضح است: من فکر نمی‌کنم ترامپ به نمایندگی از یک قدرت خارجی عمل می‌کند یا اینکه آگاهانه بخواهد ایالات‌متحده را از امنیت و شکوفایی کمتری برخوردار کند. او فقط طوری رفتار می‌کند که گویی پیش‌ از این هم این‌گونه بود. شاید بتوان گفت که او از این «راهنمای پنج‌مرحله‌ای برای ویران کردن سیاست خارجی ایالات‌متحده» پیروی می‌کند.

مرحله ۱: تعداد زیادی متملق و وفادار منصوب کنید

اگر می‌خواهید کشوری را ویران کنید، باید با اطمینان از این امر شروع کنید که هیچ‌کس نمی‌تواند شما را از انجام کارهای احمقانه و آسیب‌رسان بازدارد. بنابراین باید افرادی را منصوب کنید که ناتوان و بی‌کفایت هستند، وفاداری کورکورانه دارند، کاملا وابسته به حمایت شما یا فاقد اصول هستند و از شر هر فردی که ممکن است مستقل، واجد اصول و در کار خود خوب باشد خلاص شوید. همان‌طور که «والتر لیپمن» خردمندانه بیان کرد، «وقتی همه یکسان فکر می‌کنند، هیچ‌کس زیاد فکر نمی‌کند» و همین امر کار را برای یک فرد گمراه آسان‌تر می‌کند که کشوری را وارد گرداب کند. فقدان مخالفت به جوزف استالین کمک کرد تا اقتصاد شوروی را به شکلی نادرست مدیریت کند، به مائوتسه تونگ اجازه داد تا «جهش بزرگ به جلو» که جهشی فاجعه‌بار بود، آغاز کند و این امکان را برای آدولف هیتلر فراهم کرد تا به بقیه اروپا اعلان‌جنگ کند. فقدان مخالفت شدید داخلی به بوش کمک کرد تا مرتکب اشتباهاتی در عراق در سال۲۰۰۳ شود. اگر می‌خواهید سیاست خارجی کشورتان را خراب کنید، نادیده گرفتن صداهای مخالف و اتکا به چاکران و متملقان نقطه خوبی برای شروع است. در واقع، مرحله۱ برای کل برنامه حیاتی است: اگر می‌خواهید کارهای احمقانه زیادی انجام دهید، لازم نیست کسی با شما مخالفت یا شما را محدود کند.

مرحله ۲: مبارزه را با هر تعداد دولتی که ممکن است انتخاب کنید

سیاست بین‌الملل ذاتا رقابتی است و به همین دلیل است که دولت‌ها با شرکای بسیار دوست و دشمنان نسبتا کم وضعیت بهتری دارند. بنابراین، یک سیاست خارجی موفق، سیاستی است که [بر اساس آن] حمایتی را که شما از دیگران دریافت می‌کنید به حداکثر می‌رساند و تعداد مخالفانی را که با آن روبه‌رو می‌شوید به حداقل می‌رساند. ایالات‌متحده به‌واسطه‌ جغرافیای بسیار مساعد، در جلب حمایت متحدان در سایر نقاط جهان بسیار موفق است و در انجام این کار بسیار بهتر از خیل دشمنان خود بود. یکی از عناصر کلیدی این موفقیت، عدم رفتار بیش‌ازحد تهاجمی یا جنگ‌طلبانه بود؛ حتی در هنگام اعمال ‌نفوذ عظیم. در مقابل، آلمان ویلهلمی، اتحاد جماهیر شوروی، چین مائوئیست، لیبی و عراق صدام، همگی رفتارهای خصمانه و تهدیدآمیزی را اتخاذ کردند که همسایگانشان و دیگران را تشویق می‌کرد تا نیروهای خود را علیه آنها متحد سازند. همه قدرت‌های بزرگ گهگاه «بی‌ملاحظه» بازی می‌کنند یا «سیاستی بی‌ملاحظه» در پیش می‌گیرند، اما یک قدرت بزرگ هوشمند، مشت گره‌کرده‌اش را در دستکش مخملی می‌پیچد تا مخالفت‌های غیرضروری را برانگیزد.

ترامپ در عوض چه می‌کند؟ در کمتر از سه ماه، دولت ترامپ بارها به متحدان اروپایی ما توهین کرده است؛ تهدید به تصرف قلمرو متعلق به یکی از آنها (دانمارک) کرده و دعواهای بی‌مورد با کلمبیا، مکزیک، کانادا و چندین کشور دیگر داشته است. ترامپ و معاونش «جی.دی ونس» در دفتر بیضی‌شکل، آشکارا ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین را مورد آزار و اذیت قرار دادند و مانند روسای مافیا، به تلاش برای وادار کردن اوکراین به امضای حقوق مواد معدنی در ازای ادامه کمک ایالات‌متحده ادامه می‌دهند. با هیاهوی فراوان، «آژانس توسعه بین‌المللی ایالات‌متحده» را منحل کرد، از «سازمان بهداشت جهانی» خارج شد و کاملا روشن کرد که دولت بزرگ‌ترین اقتصاد جهان دیگر علاقه‌ای به کمک به جوامعی که شانس کمتری دارند، ندارد. آیا می‌توانید در مقایسه، راه بهتری برای زیبا جلوه دادن چین بیابید؟

و سپس هفته گذشته، ترامپ با ملایمت هشدارهای مکرر اقتصاددانان از تمام طیف‌های سیاسی را نادیده گرفت و مجموعه‌ای از تعرفه‌های عجیب‌وغریب را بر فهرست طولانی از متحدان و مخالفان اعمال کرد. رای «وال‌استریت» درباره تصمیم جاهلانه‌ ترامپ آنی بود - بزرگ‌ترین سقوط دو روزه در بازار سهام در تاریخ ایالات‌متحده – درحالی‌که پیش‌بینی‌ها از رکود روند افزایشی دارد. این تصمیم عجولانه پاسخی به شرایط اضطراری یا تحمیل‌شده توسط دیگران به کشور نبود، بلکه یک زخم خودساخته بود که میلیون‌ها آمریکایی را فقیرتر خواهد کرد، حتی اگر صاحب یک سهم از سهام نباشند. پیامدهای ژئوپلیتیک نیز قابل‌توجه خواهد بود. برخی از دولت‌ها در حال حاضر به دنبال تلافی‌جویی هستند – که این هم خطر رکود جهانی را بیشتر می‌کند - اما حتی کشورهایی که پاسخ نمی‌دهند، سعی می‌کنند اتکای خود به بازار آمریکا را کاهش دهند و بدون ایالات‌متحده به دنبال ترتیبات تجاری متقابلا سودمند باشند. همان‌طور که در ستون آخرم در «فارن پالیسی» اشاره کردم، شروع یک جنگ تجاری با متحدان آسیایی‌مان در تضاد با تمایل اعلام‌شده دولت برای رقابت با چین است.

مرحله۳: قدرت ناسیونالیسم را نادیده بگیرید

ترامپ دوست دارد خود را یک ناسیونالیست سرسخت نشان دهد (اگرچه به نظر می‌رسد بیشتر به ثروتمند شدن شخصی علاقه دارد تا کمک به کشور بطورکلی)، اما او متوجه نیست که کشورهای دیگر نیز احساسات ملی قوی دارند. وقتی ترامپ همچنان رهبران کشورهای دیگر را بی‌اعتبار می‌کند، تهدید به تصرف قلمرو آنها می‌کند یا حتی درباره الحاق آنها صحبت می‌کند، خشم ناسیونالیستی زیادی ایجاد می‌کند و سیاستمداران در این کشورها به سرعت متوجه می‌شوند که ایستادگی در برابر او باعث محبوبیت بیشترشان در داخل می‌شود. بنابراین، تلاش‌های ناشیانه ترامپ برای قلدری در برابر کانادا و تحقیر این کشور، خشم کانادایی‌ها را برانگیخته و موجب احیای حزب لیبرال شده است، دقیقا به این دلیل که نخست‌وزیر سابق «جاستین ترودو» و جانشینش «مارک کارنی»، کارت ملی‌گرایی را به‌خوبی بازی کرده‌اند. یک نتیجه‌ فوری این است که تعداد کمتری از کانادایی‌ها مایل به بازدید از ایالات‌متحده هستند (برای صنعت گردشگری ایالات‌متحده خوب نیست!) و دولت همچنین به دنبال ایجاد ترتیبات اقتصادی و امنیتی جدید با دیگران است. به سطح قابل‌توجهی از بی‌کفایتی دیپلماتیک نیاز است تا همسایه‌ای دوست مانند کانادا را علیه خودمان کنیم؛ اما ترامپ به این وظیفه عمل کرده است.

مرحله۴: هنجارها را نقض کنید، توافقات را کنار بگذارید و غیرقابل‌پیش‌بینی باشید

رهبران خردمند کشورهای قدرتمند می‌دانند که هنجارها، قوانین و نهادها می‌توانند ابزار مفیدی برای مدیریت روابط با یکدیگر و کنترل دولت‌های ضعیف‌تر باشند. قدرت‌های بزرگ در مواقع لزوم قوانین را بازنویسی می‌کنند یا از آنها سرپیچی می‌کنند، اما انجام این کار به‌صورت مکرر یا بیش‌ازحد هوس‌بازانه، دیگران را مجبور می‌کند به دنبال شرکای قابل‌اعتمادتری بگردند. کشورهایی که به قوانین شکنان مزمن شهرت پیدا می‌کنند - مانند کره‌شمالی یا عراق در زمان صدام - خطرناک تلقی شده و احتمالا طرد یا مهار می‌شوند. ترامپ و یارانش هیچ‌کدام از اینها را نمی‌فهمند. آنها فکر می‌کنند که نهادها و هنجارهای بین‌المللی فقط محدودیت‌های آزاردهنده‌ای برای قدرت ایالات‌متحده هستند و معتقدند غیرقابل‌پیش‌بینی بودن باعث می‌شود دیگر دولت‌ها متزلزل شوند و به‌این‌ترتیب، اهرم آمریکا را به حداکثر می‌رسانند. آنها متوجه نیستند که نهادهایی که روابط بین دولت‌ها را شکل می‌دهند عمدتا با در نظر گرفتن منافع ایالات‌متحده طراحی شده‌اند و این ترتیبات معمولا توانایی واشنگتن را برای مدیریت دیگران افزایش می‌دهد. پاره کردن قوانین یا خروج از سازمان‌های بین‌المللی کلیدی، بازنویسی قوانین را برای سایر کشورها آسان‌تر می‌کند. علاوه بر این، غیرقابل‌پیش‌بینی بودن برای کسب‌وکار بد است - اگر سیاست ایالات‌متحده یک‌شبه تغییر کند، شرکت‌ها نمی‌توانند تصمیمات هوشمندانه‌ای برای سرمایه‌گذاری بگیرند - و کسب شهرت به‌دلیل غیرقابل‌اعتماد بودن، دیگران را از همکاری با ایالات‌متحده در آینده منصرف می‌کند. چرا هر کشور عاقل باید رفتار خود را تعدیل کند؛ زیرا ترامپ وعده داده در ازای آن کاری برای آنها انجام دهد؛ درحالی‌که رئیس‌جمهور بارها نشان داده است که وعده‌هایش کم‌اثر است و کارآیی ندارد؟

مرحله۵: پایه‌های قدرت آمریکا را تضعیف کنید

در دنیای مدرن، قدرت اقتصادی، توانایی نظامی و رفاه مردم قبل از هر چیز به دانش بستگی دارد. برتری علمی و فناوری آمریکا دلیل اصلی بر این است که این کشور برای دهه‌ها قوی‌ترین اقتصاد جهان و دارای قدرت نظامی مهیب بوده است.  به‌دلیل نیاز به یک موسسه تحقیقاتی قدرتمند، چین مبالغ هنگفتی را به این بخش سرازیر می‌کند و تعداد فزاینده‌ای از دانشگاه‌ها و سازمان‌های تحقیقاتی در سطح جهانی ایجاد کرده است. بنابراین، رئیس‌جمهوری که می‌خواهد ایالات‌متحده عالی باشد، هر کاری که می‌تواند انجام می‌دهد تا آن را در خط مقدم پیشرفت علمی و نوآوری نگه دارد.

ترامپ در عوض چه می‌کند؟ او علاوه بر انتصاب بی‌سوادان در پست‌های کلیدی دولتی – رابرت.اف کندی جونیور درباره تو صحبت می‌کنم - او «دست باز»ی را برای موسساتی اعلام کرده که از زمان جنگ جهانی دوم به ایجاد دانش و پیشرفت علمی در ایالات‌متحده کمک کرده‌اند. این فقط تصمیم برای هدف قرار دادن کلمبیا یا هاروارد یا پرینستون یا براون به دلایل بسیار مشکوک نیست. دولت همچنین «موسسه‌ صلح ایالات‌متحده» را تعطیل کرده، «مرکز بین‌المللی وودرو ویلسون برای دانشمندان» را منحل کرده، «وزارت بهداشت و خدمات انسانی» را پاک‌سازی کرده، «بنیاد ملی علوم» را نابود کرده و تهدید کرده است که میلیاردها دلار از بودجه تحقیقات پزشکی را متوقف خواهد کرد.

نتیجه؟ برنامه‌های تحقیقات علمی تعطیل می‌شوند و برنامه‌های دکتری قطع می‌شوند، به این معنی که این کشور در آینده محققان واجد شرایط کمتری در زمینه‌های کلیدی خواهد داشت. دانشمندان خارجی به دنبال همکاران دیگری خواهند بود و توانایی آمریکا برای جذب بهترین ذهن‌ها برای تحصیل و کار در اینجا به خطر خواهد افتاد. در واقع، برخی از دانشمندان مستقر در ایالات‌متحده به‌احتمال‌زیاد به کشورهایی مهاجرت می‌کنند که کارشان به‌قدر کافی موردحمایت و احترام قرار گیرد. ترامپ یک عنصر کلیدی از قدرت - یعنی اعتبار و نفوذ ایالات‌متحده - را قطعه‌قطعه کرده است.

این فقط علوم طبیعی یا پزشکی نیست که باید حفظ شود. دنبال دانشمندان علوم اجتماعی، برنامه‌های مطالعات منطقه‌ای و علوم انسانی افتادن نیز خطرناک است؛ زیرا این حوزه‌های تحقیق جایی هستند که جامعه ما ایده‌های جدیدی برای پرداختن به مشکلات اجتماعی دریافت می‌کند. این حوزه‌های تحقیق همچنین جایی است که ایده‌ها و سیاست‌های پیشنهادی جدید مورد بررسی، انتقاد، رد یا اصلاح قرار می‌گیرند.

کشوری که می‌خواهد بزرگ باشد، از دانشمندان در تمام طیف‌های سیاسی نیز می‌خواهد که سیاست‌های اقتصادی، شیوه‌های سیاسی و شرایط اجتماعی موجود را بررسی و به چالش بکشند تا شهروندان و رهبران آنها بتوانند بفهمند چه چیزی کار می‌کند، چه چیزی کار نمی‌کند و راه‌حل‌های جایگزین را پیشنهاد و ارزیابی کنند. هنگامی‌که سیاستمداران صداهای مخالف را از سراسر طیف‌های سیاسی وادار به سکوت می‌کنند یا به حاشیه می‌برند، به‌احتمال ‌زیاد سیاست‌های احمقانه اتخاذ می‌شود و در صورت شکست، احتمال کمتری برای اصلاح دارند. به همین دلیل است که مستبدان همیشه در تلاش برای تحکیم قدرت به دنبال دانشگاه‌ها و سایر منابع مستقل دانش می‌روند، حتی اگر انجام این کار به‌ناچار کشور را لال‌تر و فقیرتر کند.

به‌طور خلاصه، ترامپ بیشتر آنچه را که ما درباره چگونگی تصمیم‌گیری می‌دانیم و بسیاری از آنچه را که درباره سیاست جهانی می‌دانیم، نقض می‌کند. از تفکر گروهی استقبال می‌کند و به اطاعت کورکورانه از خود در بحث سیاسی صادقانه بها می‌دهد. این امر تمایل طبیعی کشورها را برای ایجاد تعادل در برابر تهدیدها نادیده می‌گیرد و خطراتی را که متحدان فعلی را از خود دور می‌کند یا حتی برخی از آنها را به مخالفان تبدیل می‌کند، نادیده می‌گیرد. قدرت پایدار ناسیونالیسم را نادیده می‌گیرد و آنچه تاریخ و «اقتصاد۱۰۱» را درباره تاثیر مخرب حمایت گرایی می‌آموزد، رد می‌کند. این اشتباهات به‌جای بزرگ کردن دوباره‌ آمریکا، آمریکا را فقیرتر، کمتر قدرتمند، کمتر مورداحترام و دارای نفوذ کمتری در سراسر جهان خواهد کرد.

و خانم‌ها و آقایان، این‌گونه است که سیاست خارجی یک کشور ویران می‌شود.

* استاد روابط بین‌الملل در دانشگاه هاروارد