مسوولیت و وظیفه اخلاقی سازمان در برابر تاریخچه فعالیتهایش
شرکتها چطور از خطاهای گذشته سخن بگویند؟
یا شرکتی که در استثمار مردم بومی یا سوءاستفاده از زیستبوم یک منطقه نقش داشته. درباره این پیشینه تاریک چه باید کرد؟ آیا اینها مربوط به گذشتههای دور هستند و در تاریخ محو شدهاند؟ یا شرکتها باید درباره پیشینه طولانی خود صادق باشند و با آن مواجه شوند؟ «سارا فدرمن»، استادیار دانشگاه بالتیمور درباره این تحقیق میکند که سازمانها چطور درباره گذشته خود صحبت میکنند و آن را میپذیرند؛ هم با افراد درون سازمانی و هم با خارج از سازمان. او اخیرا میهمان «کرت نیکیش» دبیر ارشد مجله کسب و کار هاروارد بوده و به ذکر نکاتی پیرامون این موضوع پرداخته است. چکیدهای از این گفتوگو
را با هم میخوانیم:
کرت: خوشآمدی سارا. در دنیایامروز، سازمانها بهلحاظ رقابتی همواره تحت فشارند که کار درست را انجام دهند. چرا باید نگران اقداماتی که در گذشته انجام دادهاند نیز باشند؟
سارا: درک میکنم که چرا این آخرین چیزی است که مدیران مایلند به آن فکر کنند. یک مدیر، به واسطه آیندهنگری و داشتن چشمانداز، مدیر شده و برای بقا همیشه با چالشهای فراوانی روبهروست. حالا این وسط، اینکه یکی بیاید و درباره گذشته سوال کند، یکبار مسوولیت اضافی است که از مدیرها، اصلا منصفانه نیست، مخصوصا که مدیر، خودش در اتفاقی که سالها پیش از استخدامش افتاده، نقشی نداشته.
معمولا این مدیران وقتی به ریاست برندهای قدیمی میرسند، کلی هیجان دارند. این برندها افتخار آمیزند چون خیلی سخت است که بتوانی یک شرکت را برای مدت طولانی سرپا نگه داری. اینکه چرا صحبت از گذشته و مواجهه با آن، لازم است، چند دلیل دارد. بحث اخلاقی، مباحث عملگرایانهتر و حتی فرصتهایی که در این میان وجود دارد.
گاهی یک بزنگاه سیاسی پیش میآید. مثلا در همین آمریکا، الان در دوران «مواجهه ملی» با گذشته هستیم. این اتفاق در همه جای دنیا میافتد. مردم با شرکتها روبهرو میشوند و از آنها درباره گذشتهشان سوال میکنند. حالا به لطف اینترنت، میتوانیم با یک سرچ ساده بفهمیم که فلان شرکت در گذشته چه کارهایی کرده.
آیا شرکتی هست که مطالعه کرده باشی که تو را به فکر فرو برده باشد؟
بله. یک شرکت راهآهن فرانسوی که در دوران جنگ جهانی، به اشغال آلمان در آمده بود و مجبور بودند از دستورات نازیها اطاعت کنند. چند نفر از کارگران در آنجا با بیمیلی کار میکردند. حالا دههها از آن ماجرا گذشته و این میراث آن شرکت است. یک تاریخچه پیچیده که در آن، هم قربانی هستی، هم قهرمان، هم گناهکار. در دهه ۹۰ آنها مجبور شدند با این پیشینه مواجه شوند. دو دهه طول کشید اما آنها خیلی عمقیتر از بقیه شرکتها به این موضوع پرداختهاند.
آیا کارکنان شرکت اصلا این تاریخچه را درک میکنند؟
این قضیه در دهه ۹۰ علنی شد. یکی از بازماندگان تصمیم گرفت از آن پرده بردارد. بسیاری از مدیران شرکت اصلا خبر نداشتند چون همه روایات پساجنگی که شنیده بودند یک تصویر قهرمانانه از شرکت به آنها داده بود. پس از جنگ، یک فیلم هم درباره آن ساخته شده بود. ماجرایش دروغ نیست. اما فقط بخشی از تاریخ شرکت است و نیمه پنهانی هم وجود دارد که ناخوشایند است. در پاسخ به سوالت باید بگویم که وقتی کارمندان این را میشنوند، بیشترشان تعجب میکنند. من فکر میکنم در بیشتر موارد، ماجرا این نیست که افراد از تاریخچه شرکت خبر داشته باشند و سعی کنند آن را عمیق، دفن کنند. البته بعضیها این کار را میکنند.
میفهمم. میراث شرکتها گاهی به دلیل ادغام و... میتواند پیچیده باشد و به مرور زمان، تغییر کند. قطعا بعد از ۱۰۰ سال، کارکنان شرکت تغییر کردهاند. هرچند ممکن است مالکان شرکت، اعضای یک خانواده باشند. کسی که حالا مدیر شده، چطور توضیح دهد که شرکت آن دوران، با الان فرق دارد و او مسوول آن اتفاقات نیست؟
شاید به لحاظ قانونی، شرکت مسوول باشد اما موضوع این نیست که با ماجرا در چارچوب انتقامجویانه برخورد کنیم، بلکه بهتر است به آن با هدف جبران و ترمیم گذشته نگاه کنیم. کسی بهدنبال شرمساری یا سرزنش نیست. نباید بگوییم «شما این کار را کردی و حالا باید جوابگو باشی». اما یک میراث در اینجا هست که به آسیبی در گذشته گره خورده. این آسیب، در زندگی افراد ادامه داشته و در جوامع و خانوادهها گسترش یافته پس باید به آن رسیدگی شود. کسانی که خرابکاری کردهاند یا در آن نقش داشتهاند، باید آن را جمع کنند. ثروت و سودی که طی این دههها عاید این شرکتها شده، مثلا شرکتهایی که ارتباطی با بردهداری داشتهاند، صرف جوامع سیاهان نشده و کماکان هم نمیشود.
گفتی که به لحاظ قانونی، ممکن است شرکتها دیگر مسوول آن ماجراها نباشند. اما ظاهرا از نظر تو، چیزی فراتر از پاسخ قانونی لازم است. در اینجا یک وظیفه اخلاقی بر دوش شرکتهاست.
بله. آنها وارث بخشی از آن تاریخچه هستند. بعضی از شرکتها دوست دارند بدانند وارث چه میزان از آن تاریخ هستند. و سپس به دنبال راهی برای رفع آن میگردند. اما مشکل اینجاست که آسیبی که وارد شده، جبرانناپذیر است. لکه را نمیتوان پاک کرد. اما فرصتی هست که بخشی از آن را ترمیم کنند و اگر این را به درستی انجام دهند، نشان خواهند داد که در برابری اجتماعی نقش دارند. یکی از کارهایی که میتوانند انجام دهند، اولا پذیرش آن اتفاق و سپس، عذرخواهی است. اما این همه را راضی نمیکند و از آنجا که آدمها احساسات متفاوتی نسبت به گذشته دارند، ممکن است شک و شبهههایی در مورد دلیل عذرخواهی شرکت وجود داشته باشد. شرکتها در موقعیتی قرار میگیرند که هر کاری کنند، از سوی یک عده مورد انتقاد قرار میگیرند.
پس شرکتها اول باید بپذیرند و سپس عذرخواهی کنند.
بله. گام اول شفافیت است. من توصیه میکنم که اول از درون سازمان شروع کنند. قبل از اینکه کارمندها سراغشان بیایند، خودشان پیشدستی کنند و بگویند: «تاریخ ما چیست؟ ما بیش از ۵۰ سال قدمت داریم پس ممکن است یک اتفاقهایی در آن سالهای دور افتاده باشد که از آن خبر نداریم. چه چیزهایی را باید بدانیم؟ آیا میتوانیم یک مورخ استخدام کنیم که درباره تاریخ شرکت، تحقیق و تفحص کند؟.» باید از اقدامات شرکت آگاه شوید. و ببینید آیا میان آنها و متعلقات شرکت، همخوانی وجود دارد یا نه. گاهی لازم است بیانیه عمومی منتشر کنید. گاهی هم نه. شرکت راهآهن، همین کار را کرد. تاریخشناسی را استخدام کردند. او چهار سال در آرشیو گسترده شرکت، گشت و تحقیق کرد. و اسنادی پیدا کردند که کافی بود.
پس توصیه شما این است که از درون سازمان شروع کنیم؟ از آنجا به بعد چه باید کرد؟
بله. البته بستگی دارد که به چه یافتههایی دست پیدا کنی اما اگر پیچیدگی وجود داشت، مثلا ارتباط با بردهداری، به نظرم زمان خوبی است که به آن اشاره شود. و سپس با جوامعی که قربانی آن ماجرا بودهاند، همکاری شود.
بهترین راه برای پذیرش مسوولیت چیست؟
شرکتها خیلی در رابطه با عذرخواهی احتیاط میکنند چون اگر بگویی «متاسفیم!»، این در زبان انگلیسی میتواند اینطور معنی شود که «ما مسوولیت قانونی را میپذیریم». اما راههایی هست که اظهار تاسف و پشیمانی کنی که البته باید پس از آن، با افراد آسیبدیده، همدل و همراه شوی. مثلا دانشگاه جورجتاون ابتدا جامعه بردههایی را که در گذشته، برای نجات از مشکلات مالی اقدام به فروششان کرده بود، پیدا کرد. نوادگان آن بردهها، هنوز هم در کنار هم زندگی میکنند. صحبتهایی صورت گرفت تا ببینند چطور میتوانند به این جوامع که مستقیما تحتتاثیر دانشگاه بودند کمک کنند. این یک ابزار مفید است چون «ببخشید گفتن» یک وجه ماجراست. سپس باید بگویی: «چه آسیبی وارد شده و چطور میتوانم کمک کنم؟»
و باید احتیاط کنی چون هدف در اینجا، یک پاسخ معنادار است نه گول زدن افکار عمومی.
البته همیشه هستند کسانی که اینطور فکر میکنند. یکی پیدا میشود که بگوید «حتما باید جورج فلوید قربانی میشد تا یک کاری بکنید؟». وقتی وارد این پروسه میشوی، باید بپذیری که همیشه میزانی از خشم وجود دارد. بعضیها بابت اقدامات جبرانآمیز از شما تشکر خواهند کرد و بعضیها، نه. و چالش آسیبهای جبرانناپذیر، همین است.
اما فکر کنم بخشی از آسیب را بتوان جبران کرد. نه؟
ممکن است بتوانی آب رفته را بازگردانی. مثلا بخشی از ثروت را به جامعه برگردانی. اما آدمهایی هستند که جبران خسارت بردهداری را حساب میکنند و به عدد و رقمهایی میرسند که حتی درکشان هم ممکن نیست. حتی اگر بتوانی چنین مبلغی را پرداخت کنی، باز هم آسیبی که یک برده دیده، که از خانواده خود جدا شده و مورد تعرض قرار گرفته، جبران نمیشود. نمیتوانیم به گذشته برگردیم و آن را درست کنیم. اما کرامت انسانی را میتوانیم به بازماندگان برگردانیم. باید به آنها بگوییم ما آن آدمها نیستیم. و این فرصتی برای شرکتهاست که دوباره خودشان را معرفی کنند و تعهدات اخلاقی خود را بازگو کنند.
گاهی در جامعه، یک خشم عمومی وجود دارد که در حال انتشار است و دنبال این است که یک شرکت را هدف بگیرد. درک میکنم که شرکتها دوست ندارند هدف خشم مردم قرار بگیرند. اما به نظرم اقدامات درونسازمانی و همکاری با جوامع آسیبدیده، حتی اگر یک جامعه کوچک و نزدیک باشد، (خیلی کمک میکند). یا صحبت از اینکه چه کنیم تا کارکنان، بابت کار در شرکت ما احساس غرور کنند. چون آدمها دوست دارند نسبت به محل کارشان، حس خوب داشته باشند. مخصوصا کارمندهای برندهای قدیمی.
آیا شرکتی بوده که این فرآیند را طی کرده و حالا به یک سازمان بهتر تبدیل شده؟
بله. شرکت راهآهن فرانسوی. چون آنها فقط به شفافسازی از طریق مطالعه تاریخشان پرداختند. بیانیههای عمومی صادر کردند، و به اقداماتی جهت یادبود بازماندگان، متعهد شدند. از یک موزه و سازمان مرتبط با قربانیان آن اتفاق، حمایت میکنند و در کل، انواع و اقسام روشهایی که یک شرکت میتواند به کار ببرد، برای کمک به بازماندگان به کار بردهاند. اقداماتشان فقط یکی دو تا نیست و این مهم است. نباید فقط یک بار، خسارت دهی و سپس قسر در بروی. مثلا پول بدهی و دستانت را بشویی و راهت را بگیری و بروی. کارهای زیادی میشود انجام داد. مثلا، سخنگوی شرکت در مراسمات یادبود حضور یابد و بگوید: من مرتکب این اشتباهات نشدم اما شرکتم در آن دخیل بوده و میخواهم یاد قربانیان را گرامی بدارم». این برای مردم، ارزش و معنا دارد.
آیا شرکتی هست که پس از ماجرای جورجفلوید، اقدامی در این راستا کرده و الگو باشد؟
یکی از آنها شرکت خدمات درمانی Aetna است که یکسری اقدامات کرده. آنها یکی از شرکتهایی بودند که در سال ۲۰۰۱ و در پی یک شکایت حقوقی، متهم به حمایت از بردهداران شدند.
برای کسانی که نام این شرکت را نمیدانند توضیح دهم که یک شرکت بزرگ بیمه است.
بله. ظاهرا آنها اقدامات بسیاری در راستای برابری و سهیمسازی کارکنان و متنوعسازی نیروهای کار انجام دادهاند و واقعا سعی دارند به جوامع متنوع، کمک کنند. مطمئن نیستم که چطور با گذشته خود مواجه شدهاند. شاید به زودی معلوم شود. شرکتهای زیادی را دیدهام که پس از ماجرای جورج فلوید،به پاخاسته و بیانیههایی دادهاند. مثل بیانیه قدرتمند شرکت «بناند جریز» در مخالفت با برترینژاد سفید. گرچه در دوران بردهداری اصلا وجود نداشتند. نتفلیکس هم همینطور. بیشتر بیانیههایی که دیدم، از سوی شرکتهایی بود که در دوران بردهداری وجود نداشتند. اتفاقا شرکتهایی که دستی در بردهداری داشتند، کمتر اظهارنظر کرده بودند. انگار منتظر بودند ببینند شرایط چطور پیش میرود، چون شکایات حقوقی دوباره از سر گرفته شده بودند. اما باز هم تاکید میکنم که موضوع، تنبیه قانونی نیست بلکه احتمال احیا و جبران آسیب است.
مدیرانی هستند که چیز زیادی از این قضایا نمیدانند و میخواهند بیشتر بدانند، اما کلی مشغله روی سرشان ریخته، بهخصوص در گیرودار کرونا. شاید حس کنند در حال حاضر، چنین اقداماتی ضروری نیست. بعدا میتوانیم به آن رسیدگی کنیم. به این
مدیران چه میگویی؟
بله. کاملا قابل درک است. درست وسط بحران کرونا بودیم که ناگهان ماجرای فلوید پیش آمد که کلی خاطرات گذشته را زنده کرد. باید بگویم که خیلی خوب است اگر سازمان، نه فقط مدیرعاملش، مسوولیت بپذیرند. بخش زیادی از این پروسه را میتوان با کمک کارکنان و همراهی آنها پیش برد. همه این مسوولیت، بر دوش مدیرعامل نیست. این یک مسوولیت گروهی است که اگر از درون سازمان شروع شود و هر کس، یک گوشه از کار را بگیرد، بهتر نتیجه خواهد داد. این اقدامات میتواند کلی روحیه ایجاد کند. در بسیاری از شرکتها روحیه و توان کارکنان به حداقل رسیده. با مشارکت در چنین اقداماتی، کارکنان حس میکنند در یک رسالت معنادار، نقش دارند.
سارا، ممنون که دعوت ما را پذیرفتی.
من از شما ممنونم.