مدلی برای سازگاری با افرادی از فرهنگهای مختلف
یادگیری دوسویه
« جذب کردن» و «پرسیدن» دو رفتار ویژهای هستند که یادگیری دوسویه را شکل میدهند.
جذب کردن: بیشتر افراد با نگاه کردن و گوش کردن دقیق به رفتارهای دیگران، چیزهای جدید یاد میگیرند، همانطور که کودکان در حین بزرگ شدن دانش فرهنگی خود را توسعه میدهند. به عنوان بزرگسال، بیرون آمدن از منطقه امن و ورود به یک فضای جدید، همانقدر دیدن و شنیدن و درک کردن را میطلبد. برای اینکه جزئیات یک فضای جدید را به طور واقعی جذب کنید، باید مقایسه و قضاوت کردن را کنار بگذارید. در مرحله جذب کردن، هدف این است که در مورد یک محیط کار، تیم یا موقعیت، بدون ورود به ارزیابیها یا اظهارنظرهای داخلی، اطلاعات جمع کنید. داشتن یک ذهن باز، کلید درک چشماندازهای متفاوت و راهحلهای جایگزین است.
پرسیدن: یادگیری در مورد یک فضای فرهنگی جدید، میتواند با پرسیدن سوالات باشد. روند طبیعی مطرح کردن سوال از طرف یک نفر و پاسخ دادن از طرف دیگر، یک فضای دوسویه ایجاد میکند. این فعالیت بدهبستانی، فرصتی رضایتبخش و کمریسک برای اعضای تیم فراهم میکند تا خودشان را با فضای جدید سازگار کنند. به هر حال، سوال پرسیدن همیشه برای ارائه یک تصویر کاملا دقیق و شفاف کافی نیست و فقط میتواند یکسری اطلاعات اضافه به ما دهد که بخشی از همان مرحله جذب کردن است. جذب کردن و پرسیدن به هم ربط دارند. جذب کردن، اطلاعات و تجربیات بیشتری در اختیار ما میگذارد تا بدانیم در مورد چه چیزی سوال بپرسیم. سوال پرسیدن هم درک بهتری از رفتارهای بررسی شده به ما میدهد. به طور کلی، این یک روش متفکرانه است که رهبران سازمان را ملزم میکند بر اساس هویتهای فرهنگی خودشان واکنش نشان دهند.
آموزش دوسویه
دومین سیکل بر «تعلیم دادن» و «تسهیل کردن» متمرکز است. آموزش دوسویه از همه افراد یک تیم جهانی میخواهد هم دانشآموز باشند و هم معلم. تئوریهای روانشناسی آموزش که بر نقش مرکزی همگروهیها به عنوان مربیان و معلمهای غیررسمی هم تاکید دارند، میگویند این یک فرآیند ایدهآل برای رهبران سازمانی است که باید آن را به اعضای تیم خود معرفی کنند. سیکلهای آموزش دوسویه، فرهنگ پذیرش را در میان اعضای تیم رواج میدهند؛ صرف نظر از اینکه چقدر متنوع هستند. و به همه امکان میدهند دیدگاههای چندبعدی از همکاران و از خودشان داشته باشند. این فرآیند مشارکتی، شناخت همتیمیها از هم را بیشتر میکند و باعث میشود چشماندازهای منحصر به فرد هم را تحسین کنند. این تجربه مشترک در میان اعضای تیم جهانی رواج پیدا میکند و باعث میشود موانعی که فاصله روانی عامل آن است، کمتر شوند.
تعلیم دادن: تعلیم دادن شامل مربیگری، تدریس، مشاوره و دیگر اشکال راهنمایی کردن و همچنین توصیهها و کمکهای غیررسمی است که همتیمیها با هم به اشتراک میگذارند تا چشماندازهای جدید را کشف کنند. به طور خاص، مربیگری یک ارتباط شخصی بین دو یا چند عضو یک تیم را برقرار میکند و معمولا بین افراد باتجربه و فردی که تازهوارد محیط شده، ایجاد میشود.
تسهیل کردن: تسهیل کردن نوع خاصی از رفتار آموزشی است. افرادی که تسهیلگر هستند، میتوانند یکسری رفتارها را تعدیل کنند و مفاهیم فرهنگی بین اعضای تیمها را معنا کنند. تسهیلگرها با ویژگیهای فرهنگی متعدد آشنا هستند و بنابراین میتوانند بین اعضای تیمی که سوابق و ریشههای کاملا متفاوتی دارند، ارتباط خوب برقرار کنند. عامل کلیدی که باید در مورد تمام این رفتارهای آموزشی در ذهن داشته باشیم «دوسویه» بودن آنهاست که باعث میشود اعضای تیم از سوابق فرهنگی مختلف به هم کمک کنند، از هم یاد بگیرند و هم را درک کنند تا به یک تیم واحد تبدیل شوند، نه اینکه مجموعهای از افراد مجزا باشند. همه اعضای یک تیم جهانی باید حداقل بدانند برای یادگیری مشارکتی و درک چشماندازهای متفاوت، چگونه به دیگران تعلیم دهند و روابط را تسهیل کنند. این کارها فاصله روانی اعضا را کم میکند و همدلی و اثربخشی را افزایش میدهد.
در یک تیم جهانی پراکنده که احتمالا اعضایی با سوابق ملی و فرهنگی متفاوت دارد، این سیکلهای یادگیری و آموزش دوسویه، میتوانند به تدریج به عادتهای روزانه تبدیل شوند. وقتی رفتارها رشد میکنند، همتیمیها همدل میشوند. یادگیری دوسویه به اعضای تیم امکان میدهد مثلا علایق مشترکی را در ورزش یا آشپزی کشف کنند. آموزش دوسویه هم به افراد امکان میدهد با هم احساس راحتی و همدلی بیشتری داشته باشند. مدل سازگاری دوسویه، با ارائه روشی برای گفتوگو و توازن دیدگاههای خودمان و دیگران نسبت به اینکه چه کسی هستیم، به تیمهای جهانی کمک میکند فرآیند مهم و حیاتی کاهش فاصله روانی را طی کنند و به همدلی برسند. این تا حدی سرنوشتساز است که افراد در توضیح خودشان و فرهنگشان به دیگران، خبره میشوند و میتوانند مشخص کنند در چه حوزههایی با دیگران فرق دارند و با وجود این تفاوتها، با دیگران ارتباط صمیمانه برقرار کنند. با اینکه تیمهای جهانی ممکن است یکسری جلسات و تعاملات رو در رو داشته باشند، اما بیشتر اوقات کار آنها به صورت مجازی است. علاوه بر دورکاری، اعضای تیمهای جهانی باید یاد بگیرند بر تفاوتهای فرهنگی و زبانی غلبه کنند. در نتیجه، در مقایسه با تیمهای دورکاری که فرهنگ یا زبان مشترک دارند، آنها با چالشهای جدیتری مواجه هستند.