افراد «پردستاورد» مسوولیت اضافه می‏‏‌پذیرند و اغلب استثمار می‏‏‌شوند

 اینباکس ایمیل این افراد مملو از درخواست و سفارش است، در تقویم‌‌‌شان جای خالی نیست و در جلسات مدیر با حرارت تمام درباره ویژگی‌‌‌های خوب آنها صحبت می‌کند. اما با گذشت زمان، این احساس قدردانی در فرد کم‌کم رنگ می‌‌‌بازد و جای خود را به احساس فرسودگی، ناخشنودی و آشفته‌‌‌حالی می‌دهد. او احساس می‌کند گرچه برای همه تکیه‌‌‌گاه است، اما ارزش کافی به او داده نمی‌شود. فکر می‌‌‌کنید چه زمانی وجود ضروری شما دیگر یک دارایی نخواهد بود و به یک بدهی تبدیل خواهد شد؟ و مهم‌تر آنکه، چگونه این حلقه معیوب را خواهید شکست؟

 وقتی قدردانی دیگر به پاداش منجر نمی‌شود

افراد پردستاورد اغلب به این تله فکری می‌‌‌افتند که همواره عالی بودن به پیشرفت شغلی می‌‌‌انجامد. اما محیط کار همیشه به سختکوشی پاداش عادلانه نمی‌‌‌دهد. فرد فوق موفق بودن ممکن است این استنباط خطرناک را ایجاد کند که شما برای نگه داشتن فرمان کشتی مناسب‌‌‌تر هستید تا هدایت آن. به جای اینکه شما را فردی ببینند که آماده کار در رده‌‌‌های رهبری سازمان هستید، بیشتر مانند کسی دیده می‌‌‌شوید که آنقدر برای جایگاه فعلی‌‌‌اش ارزشمند است که صلاح نیست ارتقا داده شود. مدیر مستقیم شما ممکن است مانع بالا رفتن شما شود زیرا احساس می‌کند جایگزین کردن شما غیر‌‌‌ممکن است. بدتر آنکه همواره در دسترس بودن شما، موجب می‌شود مرزها از بین برود و به عهده گرفتن وظایف فوری به وظیفه روتین شما تبدیل شود. اگر می‌‌‌بینید حجم کاری شما زیاد و مسوولیت‌‌‌هایتان تلنبار می‌شود، اما عنوان شغلی، دستمزد و فرصت‌‌‌های شغلی‌‌‌تان ثابت می‌‌‌ماند، این یک علامت خطر است. عالی بودن باید یک سکوی پرش باشد نه یک لنگر به پایتان.

 تفاوت بین کمک کردن و استثمار شدن

افرادی که عملکرد خوب دارند، اغلب وظایف اضافه را بدون دریافت وجه بیشتر یا حتی بدون هیچ‌گونه قدردانی انجام می‌دهند، زیرا نشان داده‌‌‌اند که اغلب اوقات کارها را بدون هیچ شکایتی به سرانجام می‌‌‌رسانند.  مشکل اینجاست که افراد پردستاورد به ندرت جا می‌‌‌زنند. آنها به خاطر اینکه می‌توان رویشان حساب باز کرد به خود می‌‌‌بالند. بنابراین شانه‌‌‌هایشان همواره آماده بردن بار اضافه است و فکر می‌کنند که این امری موقتی است.  هنگامی که کار اضافه کردن برای شما عادی می‌شود، یک روال خطرناک شکل می‌گیرد و آن اینکه به شما فرصتی برای رشد داده نمی‌شود و مرتب وظایف بیشتری به شما محول می‌شود. به انگاره‌‌‌ها و الگوها توجه کنید. آیا دائما کارهای ضعیف همکارانتان را جمع و جور می‌‌‌کنید؟ آیا همیشه پروژه‌‌‌های بحرانی روی میز کار شما فرود می‌‌‌آیند، چون دیگران ضعیف و شما از همه تواناتر دیده می‌‌‌شوید؟ اگر پاسخ مثبت است پس زمان آن رسیده که اوضاع را بازنگری کنید.

 مرزها را بدون صدمه زدن به وجهه‌‌‌تان بازتعریف کنید

افراد پردستاورد اغلب از نه گفتن احتراز می‌کنند، چون می‌‌‌ترسند با این کار به شهرت کاری خود صدمه زده یا مدیران خود را ناامید کنند. اما حرفه‌‌‌ای‌‌‌های موفق می‌‌‌دانند که به لحاظ استراتژیک، نه گفتن به معنای کمک نکردن نیست، بلکه به مفهوم ‌سنجیده انتخاب کردن است که در نهایت به نفع کل سازمان نیز خواهد بود. به جای آنکه هر درخواستی را فورا بپذیرید، مکث کنید و از خود بپرسید: آیا این کار با مسوولیت‌‌‌های اصلی‌‌‌تان هم‌راستاست؟ آیا به پیشرفت شغلی‌‌‌تان کمک می‌کند؟ آیا شخص دیگری هم به اندازه شما قادر به انجام آن هست؟ اگر پاسختان به هر یک از این سه پرسش منفی است باید صریحا بگویید: «من دوست دارم کمک کنم، اما در حال حاضر مشغول اولویت‌‌‌بندی کارهای اصلی خودم هستم. آیا ممکن است صحبت در این مورد را به بعد موکول کنیم یا اساسا فرد دیگری هست که بتواند آن را انجام دهد؟» توجه کنید که مرز کشیدن نیازی به تقابل و جبهه‌‌‌گیری ندارد. چنانچه به جای سر باز زدن، موضوع را در چارچوب اولویت‌‌‌بندی کارها پیش ببرید و از این محدوده خارج نشوید اعتماد و حرفه‌‌‌ای بودن‌‌‌تان صدمه نخواهد دید.

 کار خود را نمایان کنید، اما به‌صورت استراتژیک

یکی از ریسک‌‌‌های فرد پردستاورد آن است که شما کار را انجام می‌‌‌دهید، اما طنین پایین صدای آن، موثر بودنتان را نمایان نمی‌‌‌کند. باید به جای خروجی‌‌‌ها بر نتایج تمرکز کنید. یعنی به جای لیست کردن تک‌تک کارها، نتایج و آثار کارتان را برای دیگران نمایان کنید.  همچنین مدیر خود را مرتب در جریان پیشرفت کار قرار دهید و تصور نکنید که او همه کارهای شما را می‌‌‌بیند. از سوی دیگر چنانچه وظیفه جدیدی به شما محول شد کاملا شفاف باشید و بگویید که‌: «خوشحال می‌‌‌شوم وظیفه جدید را در اولویت قرار دهم، اما این  به معنای بروز تاخیر در فلان پروژه یا کاهش تمرکز روی فلان وظیفه خواهد شد. حالا به نظر شما چگونه کارها را پیش ببرم؟»

 بدانید کی به عقب برگردید و کی کنار بکشید

گاه بهترین حرکت آن است که به جای سخت کار کردن، هوشمندانه کار کنید. اگر مرزهای خود را تعیین کرده‌‌‌اید، ارزش‌‌‌های خود را به دیگران فهمانده‌‌‌اید و کماکان احساس می‌‌‌کنید که بدون هیچ رشدی در تله فرد فوق موفق اسیر هستید، وقت بازنگری فرارسیده است. از خود بپرسید آیا مدیرتان برای رشد شما برنامه‌‌‌ای دارد یا شما را به مثابه استوانه ثابت و جدایی‌‌‌ناپذیر در شغل فعلی‌‌‌تان می‌‌‌بیند؟  آیا مسیری برای پیشرفت در شرکت شما وجود دارد؟ آیا احساس ارزشمند بودن می‌‌‌کنید یا فقط احساس مفید بودن دارید؟ اگر بوی درجا زدن و رکود به مشام‌‌‌تان می‌‌‌رسد، باید به دنبال محیطی باشید که در آن مفید بودنتان با پاداش و پیشرفت ملموس معنا پیدا کند.

منبع: Forbes