راه بردگی
باوجوداینکه کتاب به بررسی شرایط جهان در بیش از ۷۰ سال پیش میپردازد، بههیچوجه به نظر قدیمی و کهنه نمیآید. انگار که هایک این کتاب را درست برای شرایط امروز جهان که بیشتر از هر چیز تشنه آزادی است، نوشته است.
ترجمه کتاب را فریدون تفضلی و حمید پاداش بر عهده داشتهاند و نشر نگاه معاصر آن را چاپ کرده است. راه بردگی برعکس مضمون پربار و رسالت مهمی که برای خود در نظر گرفته است، کتاب کمحجمی است. مجله ریدرز دایجست (Reader’s Digest) هم پس از استقبال ویژه خوانندگان از «راه بردگی»، چکیدهای از کتاب را برای خوانندگان کمحوصلهتر، در اینترنت منتشر کرده است.
دیدگاه خطرناکی که هایک درباره آن حرف میزند «برنامهریزی» است. در مقدمه «راه بردگی» هایک که سالهای ابتدایی عمرش را در اتریش گذرانده و شرایط آلمان پیش از نازیسم را بهخوبی درک کرده است، تلنگری به خواننده انگلیسی و آمریکایی خود میزند و شرایط آلمان پیش از نازیسم را برایش تصویر میکند.
هایک معتقد است آلمان یا حتی ایتالیا به بیراهه رفته است اما نه بهاینعلت که آلمانها شخصیتی دیکتاتور پرور دارند یا جایی، بهاشتباه، در برابر سنتهای فکری سوسیالیستی خود ایستادهاند و به دام دیکتاتوری غلتیدهاند؛ بلکه آلمانها صرفا پیشرو راهی بودهاند که انگلستان، امریکا و کشورهای دیگر هم اگر بر سر دیدگاههای اخیر خود بایستند، پیش رو خواهند داشت. دیدگاه خطرناکی که هایک درباره آن حرف میزند «برنامهریزی» است. هایک میگوید برنامهریزی که از تفکرات سوسیالیستی وارد جهان سرمایهداری شده، نهتنها محرک جامعه بهسوی عدالت و آزادی نیست؛ بلکه اقدام خطرناکی است که اگر در جامعهای ریشهدار شود (مانند کشور آلمان)، به دیکتاتوری میانجامد.
او توضیح میدهد که آلمان ازلحاظ فکری و فلسفی جزو پیشروترین کشورها در زمینه سوسیالیسم بود ولی در ادامه روند طبیعی غوطه در سوسیالیسم، ناگزیر به دام نازیسم افتاد. اگر کشورهای دیگر اروپایی و امریکا هم همین راه را طی کنند، دیر یا زود، به دام یک دیکتاتوریِ مشابه خواهند افتاد.
در ادامهی «راه بردگی» هایک تاثیر برنامهریزی را در زمینههای مختلف بررسی و اثبات میکند که چطور برنامهریزی برخلاف آنچه سوسیالیستها با خوشبینی تمام تصور میکنند، نهتنها به عدالت و امنیت بیشتر نمیانجامد، بلکه آزادی را هم بهکلی سلب میکند و درنهایت به دیکتاتوری ختم میشود.
قسمتهایی از کتاب راه بردگی
سوسیالیسم دموکراتیک، مدینه فاضله این نسلهای اخیر، نهتنها دستنیافتنی است بلکه تلاش برای دست یافتن بدان نتایجی چنان بعید و متفاوت به بار میآورد که عده کمی از آرزومندانش آمادگی قبول پیامدهایش را خواهند داشت و این موضوع را وقتی باور خواهند کرد که همه روابط منطقی در همه جنبهها آشکار و فاش شده باشد.
بنابراین چالشی که برنامهریزی اقتصادی برمیانگیزد صرفا این نیست که آیا ما قادر خواهیم بود آنچه را کمابیش نیازهای پراهمیتمان میدانیم و به طرقی که ارجح میدانیم، برآورده کنیم یا نه. بلکه مساله این است که آیا باید این ما باشیم که انتخاب میکنیم چه نیازی برایمان پراهمیتتر و چه نیازی کماهمیتتر است، یا مقام برنامهریز در جایگاهی باشد که چنان تصمیمی را برای ما میگیرد. اثر برنامهریزی اقتصادی فقط بر آن نیازهای مارژینال نیست که وقت سخن گفتن تحقیرآمیز از علم اقتصاد در ذهن داریم، بلکه معنایش درواقع امر این است که ما، فرد فرد ما، دیگر این اختیار را نداریم که تصمیم بگیریم چه چیزی در نظر ما مارژینال است.
آن مرجع قدرتی که هدایت همه فعالیتهای اقتصادی را در ید قدرت خود دارد، صرفا کنترل اسباب کماهمیتتر زندگی ما را در ید قدرت خود نخواهد داشت؛ بلکه اختیار تخصیص همه وسایل محدود را به همه اهدافمان در ید قدرت خود خواهد داشت؛ و هر آنکس که همه فعالیتهای اقتصادی را در ید قدرت خود دارد، وسیله دستیابی به همه اهدافمان را هم در مهار خواهد داشت و بدین ترتیب او است که تصمیم میگیرد کدام هدف را میتوانیم برآوریم و کدام را نه.