بمباران اقتصاد جهان با تعرفه

این تصمیم از چه زمانی شکل گرفت؟
از سال ۱۹۸۷، شکاف میان تولید ناخالص داخلی آمریکا و چین به طور قابلتوجهی کاهش یافته است. در سال ۱۹۸۷ این نسبت حدود ۱۷.۷۹ بوده و در حال حاضر به ۱.۵۶ رسیده است که نشاندهنده سرعت بالای رشد اقتصادی چین است و همین موضوع اصلیترین نگرانی آمریکا به شمار میرود. میانگین ۱۵ساله رشد اقتصادی آمریکا و چین نشان میدهد در صورت تداوم این روند و همچنین بر اساس نظر تحلیلگران، تولید ناخالص داخلی چین تا حدود سال ۲۰۳۰ میتواند با آمریکا برابر شود. البته این تخمین به عوامل مختلفی مانند سیاستهای اقتصادی و شوکهای احتمالی بستگی دارد. از این رو آمریکا راهکارهایی برای جلوگیری از این موضوع درپیش گرفته است که مهمترین آن اعمال تعرفه بر واردات کالا از چین و سایر کشورها است.
دونالد ترامپ در دوره قبلی ریاست جمهوری خود نیز بر اعمال تعرفهها بر کشورها در قالب بخشی از سیاست America First تاکید داشت و تعرفههایی را علیه چین اعمال کرد اما با ایجاد توافقات تجاری جدید با چین، تعرفهها تعدیل شد. در دور جدید اعمال تعرفهها از سوی آمریکا، چین مهمترین هدف آمریکاست. بالاترین کسری تجاری آمریکا با چین بوده و این دو کشور حجم تجارت بسیار بالایی با یکدیگر دارند و سیاستهای تعرفهای بر هر دو کشور تاثیرات زیادی دارد. از طرف دیگر چین نیز برنامههایی برای اعمال تعرفه متقابل بر آمریکا دارد که میتواند باعث تشدید این جنگ تجاری شود. شاید اعمال تعرفهها به عنوان اهرم فشاری برای ایجاد مذاکره باشد اما در صورت تداوم این شرایط میتواند اقتصاد و تجارت جهانی را وارد بحران کند.
نواقص مدل تعیین نرخ تعرفه چیست؟
فرمول ارائه شده برای محاسبه نرخ تعرفه کشورها از سوی آمریکا اینگونه بیان شده است که کسری تجاری بر کل واردات انجام شده تقسیم و نتیجه تقسیم بر ۲ میشود. این فرمول میگوید کسری تجاری مناسب نیست و برای جبران آن باید واردات را گرانتر کرد. موضوعی که در این فرمول در نظر گرفته نشده، اصل مزیت نسبی است. اما اصل مزیت نسبی میگوید که کشورها باید روی کالاهایی تمرکز کنند که در آن کمترین هزینه فرصت را دارند و باقی کالاها از طریق تجارت وارد شود. فرمول ترامپ مبتنی بر تراز حسابداری بوده و کارآیی اقتصادی را نادیده گرفته است.
پیامد اعمال تعرفهها و راهکارهای ترامپ چیست؟
اعمال تعرفه از سوی آمریکا با توجه به جایگاه این کشور در مقصد صادراتی بسیاری از کشورها، تاثیر بسیار بالایی بر تجارت جهانی و کشورها خواهد داشت. آمریکا یکی از بزرگترین مقاصد صادراتی کالاهای چینی است و اعمال تعرفه بر کالاهای چینی از سمتی باعث کاهش صادرات چین شده و از سمت دیگر میتواند بهای تمام شده در آمریکا را افزایش دهد. افزایش قیمت کالاهای وارداتی و همچنین کاهش مصرف به علت افزایش قیمتها، میتواند باعث ایجاد رکود تورمی شود. انگیزه دیگر ترامپ برای اعمال تعرفهها، بازگرداندن شرکتهای آمریکایی به آمریکا بوده و سیاست کاهش نرخ مالیات از عوامل انگیزشی برای برگشتن شرکتهای آمریکایی است.
از سمت دیگر بازگرداندن شرکتها، پروسهای زمانبراست و در این فاصله احتمال رکودتورمی بالاست، در نتیجه میتوان انتظار داشت ترامپ به فدرال رزرو برای کاهش نرخبهره و جلوگیری از رکود فشار بیاورد. این موضوع ریسک رکود را کاهش میدهد اما فشار تورمی را تقویت میکند. نکتهای که باید به آن توجه کرد، سیاست کشورها در قبال اعمال تعرفه از سوی آمریکا خواهد بود. اگر واکنش مشابهی را شاهد باشیم، فشار روی هر دو طرف تشدید خواهد شد.
هدف ترامپ از اعمال تعرفهها، کاهش کسری تجاری آمریکا و کاهش سرعت رشد اقتصادی چین (تشدید رکود) است و برای این کار و بازگرداندن شرکتها به آمریکا سیاستهایی را دنبال میکند. مهمترین عاملی که باید به آن توجه داشت خطر ایجاد رکود تورمی است. اگر سیاستهای مدنظر ترامپ به خوبی پیش نرود و حمایت فدرال رزرو را به همراه نداشته باشد، اقتصاد جهانی و بازارها میتوانند با نوسانات شدیدی همراه شوند.
اگر تعرفههای ترامپ در جهت فشار روی کشورها برای مذاکره باشد و این اتفاق رخ دهد، ریسک بسیار بزرگی از اقتصاد جهانی برداشته خواهد شد. در غیر اینصورت، اقتصاد و بازارهای مالی (کامودیتیها و بازار سهام) راه بسیار سختی را در پیش خواهند داشت. در کوتاه مدت احتمال بروز رکود تورمی جزئی بالاست اما در بلندمدت اگر سیاستها به خوبی اجرا شوند، ممکن است برخی از اهداف ترامپ محقق شود، در غیر اینصورت بحران بسیار فراتر از انتظارات خواهد بود.
* پژوهشگر اقتصادی